رمان دل دیوانه پسندم پارت 73 - رمان دونی

 

_ منو تهدید به مرگ کردی
تیزی زیر گلوم گذاشتی.

ماشینم رو که صبح پنچر کردی. حالا من چه جوری ثابت کنم کار تو بوده.

یکم سکوت کردم. چند تا نفس عمیق کشیدم تا آروم بشم.

هیچ تغییری توی موقعیتش نداده بود.

آروم گفتم :
ببین. باور کن من کاریت ندارم.

فقط بهم بگو داری چی کار می کنی. اون بیرون کیا هستن

هدفت دقیقا چیه. شاید اصلا منم تونستم کمکت کنم.

و باز هم هیچ. دلم می خواست سر به بیابون بذارم. داشت منم روانی می کرد.

به قول مامانم چند وقت دیگه منم باید اونجا بستری می شدم.

با عجز گفتم :آقای سروش….
همچنان کاری نمی کرد..

بغضم گرفت و واقعا ناامیدانه به سمت در حرکت کردم.

بریدم. انگار دیگه واقعا کم آوردم
دلم می خواست از اونجا بزنم بیرون.

و بعد کیلومتر ها دور شم. اصلا دوست داشتم اون قسمت از مغزم که خاطرات این اواخر ثبت شده بود رو پاک کنم

دوست داشتم یه زندگی جدید رو شروع کنم.
بدون این آشوب ها.

به سمت خروجی می رفتم که موسوی صدام زد.
_ چی شد خانم یاقوتیان
نگاهش کردم.

خیلی آروم گفتم : هیچی. خدانگهدار

انگار صدا ها رو نمی شنیدم.
تو حال و هوای خودم نبودمم..

نمی فهمیدم داره چی میشه.
اصلا نفهمیدم چه جوری خودم رو رسوندم خونه.

***
مامان بابام هم خواهش و اصرار می کردن که چمه.

چرا اون شکلی ام. سراغ کار و سروش و زندگیم رو می گرفتن.

ولی جوابی براشون نداشتم. فقط گفتم داره تموم میشه.

نمی دونم چرا هنوز نمی تونستم بگم تموم شد.
هنوز مقاومت داشتم.

یه صدایی درونم می گفت مگه احمقی دختر؟ از جونت سیر شدی؟

ول کن بچسب به زندگیت. داری می ری مراحل بالا تر.

اما گوشم بدهکار نبود. نمی دونم چی منو وادار می کرد که بمونم.

با همون زمزمه ها بود که بالاخره دم دمای صبح خوابم برد.

وقتی بیدار شدم ظهر شده بود.
یکم انرژی گرفته بودم.

چند ساعتی تا عصر با خودم خلوت کردم.
تو یکی از کافه های شهر نشستم. و فکر کردم

باید تصمیم می گرفتم که چی کار کنم.
تکلیف که مشخص بود اما من هنوز دست بردار نبودم.

خبری هم از مازیار نداشتم.

دروغ چرا، دوست داشتم بدونم کجاست و چی کار می کنه.

درسته بیشتر فکر و ذکرم پی کار و سروش و این داستانا بود.

اما نمی تونستم انکار کنم که هنوز مهرش رو تو دلم داشتم

نمیگم مثل سابق، اون موقع که باهم خوب بودیم.

اما خب هنوزم دوسش داشتم.

با یادآوری خاطراتمون آه کشیدم و بغض کردم.

دلم برای روزای خوشی که باهاش داشتم خیلی تنگ شده بود.

تنها دلیلی که تونستم یکم شرایط رو بهتر برای خودم مدیریت کنم،

همین رشته ای بود که توش درس خونده بودم و چیزایی که یاد گرفته بودم.

اما خب هنوزم دلتنگش بودم.
ازش انتظار نداشتم توی آخرین دیدار اون حرکت رو کنه.

و بخاطر همین نمی تونستم خودم سمتش برم.

اشتهام کور شد..
کیکی که سفارش داده بودم رو نصفه ول کردم و از کافه زدم بیرون.

نزدیک همونجا یه پارک بود که همیشه با مازیار می رفتم.

دلم خیلی تنگ شده بود. دو دل بودم که سر بزنم یا نزنم.

داشتم از کنار پارک رد می شدم که دلو زدم به دریا،

مسیرم رو عوض کردم و رفتم سمت پارک.
هر قدمی که برمی داشتم یه خاطره زنده می شد.

جاهایی که با هم خاطره ساخته بودیم، وایمیسادم و زل می زدم بهشون.

و کامل اون صحنه ها رو می دیدم. صدای خنده ها و جیغ و داد هامون توی گوشم تداعی می شد.

هیچ وقت فراموششون نمی کنم.

هرچی بیشتر مرور می کردم بغض توی گلوم سنگین تر می شد.

و دلم بیشتر می گرفت.
چی شد که زندگیم این شکلی شد.

نمی دونستم خوشحال باشم که خدا روی واقعی مازیار رو برام رو کرده بود.

یا ناراحت باشم که دیگه نمی شد با هم باشیم.

ناراحت باشم که عشق زندگیم دیگه کنارم نبود

یکم رفتم و رسیدم به نیمکتی که همیشه وقتی خسته می شدیم روش می نشستیم.

و معمولا خالی بود و جا داشت.
اما تا بهش نزدیک شدم دیدم یه آقایی روش نشسته.

حس کردم زیادی آشناست.

یکم چرخیدم و وایسادم تا حداقل نیم رخش رو ببینم.

با دیدن مازیار خیلی جا خوردم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سکوت سایه ها pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       رمان حاضر در دو زمان حال و گذشته داستان زندگی و سرگذشت و سرنوشت دختری آرام، مهربان و ترسو به نام عارفه و پسری مغرور و یکدنده به نام علی را روایت می کند. داستان با گروهی از دانشجویان که مجمعی سیاسی- اجتماعی و….، به اسم گروه آفتاب به سرپرستی سید علی، در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لمس تنهایی ماه به صورت pdf کامل از منا امین سرشت

      خلاصه رمان :   همیشه آدم‌ها رو با ظاهرشون نباید قضاوت کرد. پشت همه‌ی چهره‌هایی که می‌بینیم، آدم‌هایی هستن که نمی‌شه فهمید تو قلب و فکر و روحشون چه چیزی جریان داره. گاهی باید دستشون رو گرفت، روحشون رو لمس کرد و به تنهایی‌هاشون نفوذ کرد تا بشه اون پوسته‌ی سفت و سخت رو شکوند. این قصه،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیمی از من و این شهر دیوانه

  خلاصه رمان :   نفس یه مدل معروف و زیباست که گذشته تاریکی داره. راهش گره می‌خوره به آدم‌هایی که قصد سوءاستفاده از معروفیتش رو دارن. درست زمانی که با اسم نفس کثافط‌کاری های زیادی کرده بودن مانی سر می‌رسه و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سمفونی مردگان

  خلاصه رمان :           سمفونی مردگان عنوان رمانی است از عباس معروفی.هفته نامه دی ولت سوئیس نوشت: «قبل از هر چیز باید گفت که سمفونی مردگان یک شاهکار است»به نوشته برخی منتقدان این اثر شباهت‌هایی با اثر ویلیام فاکنر یعنی خشم و هیاهو دارد.همچنین میلاد کاردان خالق کد ام کی در باره این کتاب گفت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسو pdf از نسرین سیفی

  خلاصه رمان :       صدای هلهله و فریاد می آمد.گویی یک نفر عمدا میخواست صدایش را به گوش شخص یا اشخاصی برساند. صدای سرنا و دهل شیشه ها را به لرزه درآورده بود و مردان پای¬کوبان فریاد .شادی سر داده بودند من ترسیده و آشفته میان اتاق نیمه تاریکی روی یک صندلی زهوار دررفته در خودم مچاله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرمای دلچسب
دانلود رمان سرمای دلچسب به صورت pdf کامل از زینب احمدی

    خلاصه رمان سرمای دلچسب :   نیمه شب بود و هوای سرد زمستان و باد استخوان سوز نیمه شب طاقت فرسا بود و برای ونوس از کار افتادن ماشینش هم وضعیت و از اینی که بود بد تر کرده بود به اطراف نگاه کرد میترسید توی این ساعت از شب از ماشینش بیرون بره و اگه کاری انجام

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
.......
.......
2 سال قبل

احساس می کنم مازیار از کارای سروش اطلاع داره و کاراش بهونه است برای نجات که به درستی انجام نداده🤔

saman
saman
2 سال قبل

کاش زود به زود پارت میذاشتی پارتها هم خیلی کمه ولی رمانت عالیه

رویا
رویا
2 سال قبل

فکر کنم مازیار با سروش دست داره

asma
2 سال قبل

نویسنده جان برامون نمیشه یک پارت دیگه بزارید؟

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x