رمان دل دیوانه پسندم پارت 75 - رمان دونی

 

چند تا نفس عمیق کشیدم تا حالم بهتر شه و بتونم عکس العمل درست نشون بدم.

خودش توی صحبت پیش قدم شد.

_ کاش از خدا یه چیز دیگه می خواستم.

منظورش رو فهمیدم ولی چیزی نگفتم. حتی نگاهش هم نکردم.

_ فکر نمی کردم امروز اینجا ببینمت.

اخم کردم و جدی گفتم :
منم.

_ مشخصه خیلی از دستم دلخوری.
طلبکار نگاهش کردم.

_ دلخور؟ حتی دلم نمی خواد ببینمت.

اما الکی می گفتم. دوست داشتم ببینمش.
خواستم بلند شم برم که مچ دستم رو گرفت.

اونم تقلا و داد و بیداد کنم که با عجز گفت :
خواهش می کنم بشین.

لطفا. فقط چند دقیقه.
اینقدر با عجز گفت که نتونستم درخواستش رو رد کنم.

دستم رو آروم رها کرد. چیزی نگفتم و برگشتم سر جام.

اما دست به سینه نشستم و حتی نگاهش هم نکردم.

هرچند دلم می خواست زل بزنم بهش و چشم ازش برندارم

یکم که گذشت گفت:
حالت چطوره دلارام؟

عالی بودم.
_ عالی. به لطف کارای تو بهتر از این نمیشم

آه کشید و گفت :
کارای من؟ یا کارای خودت؟

همچنان طلبکار نگاهش کردم و گفتم :
الان یه چیزم بدهکار می شم

فکر کنم بهتره من برم
_ خیلی زودرنج شدی. اروم باش داریم صحبت می کنیم.

پوزخند زدم و گفتم :
واقعا چه توقعی ازم داری؟

حلوا حلوات کنم؟ قربون صدقت برم؟

می خوای چی کار کنم مازیار.
مگه برام زندگی گذاشتی.

اعصاب گذاشتی. که الان توقع داری با آرامش هم باهات برخورد کنم.

با حرفات عصبی ترم نکن. می خوام برم.
_ بابا دو دقیقه بشین چی هی می خوام برم

حرف دارم باهات.
_ حرفات اگه همین شکلیه که ترجیح می دم نشنوم

_ چرا خودتو می زنی به اون راه؟
_ کدوم راه؟
– خب بیا. داری می زنی.
_ خب کدوم راه؟
خودمو به کدوم راه می زنم.

_ یعنی نمی دونی من چه مرگمه. چی می خوام. حرفم چیه.

‌_ نه نمی دونم. نمی خوام بدونم. بدونم هم برام مهم نیست .

_ خیلی هم بی رحم شدی

_ هرچی می خوای بگو مازیار.
بگو بی رحم شدی. بگو سنگدل شدی.

عوض شدی.
هرچی می خوای بگو.
برام مهم نیست. کم نکشیدم از دستت.

کم خون دل نخوردم. تو همین یکی دو ماه کم عذاب نکشیدم.

دیگه بسه. ولم کن
برو پی زندگیت. راحت باش
خوش باش.

_ چرا فکر می کنی من الان خوشم؟

_ پس چه فکری کنم؟
یکم خیره نگاهم کرد و بعد آه کشید.

_ هیچی. هرجور دوست داری فکر کن.

الان نمی تونم چیزی بهت بگم

به شدت کنجکاو شدم. چی این وسط بود که من بی خبر بودم؟

_ چی نمی تونی بهم بگی؟
_ به وقتش می فهمی!

عصبی گفتم :
وقتش یا همین الانه یا هیچ وقت.

اگه گفتی که هیچ
اگه نگفتی قسم می خورم دیگه هیچ وقت نذارم منو ببینی.

اخم کرد و گفت :
مگه دست توعه؟
_ آره دست منه. چیه؟ نکنه دست توعه؟

نه آقا مازیار دیگه به شما ربطی نداره. من الان اختیارم دست خودمه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان درجه دو

    خلاصه رمان :       سیما جوان، بازیگر سینما که علی رغم تلاش‌های زیادش برای پیشرفت همچنان یه بازیگر درجه ۲ باقی مونده. ولی ناامید نمی‌شه و به تلاشش ادامه می‌ده تا وقتی که با پیشنهاد عجیب غریبی مواجه می‌شه که می‌تونه آینده‌اش و تغییر بده. در مقابل پسرداییش فرحان، که تو حرفه خودش موفقه و نور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان غرور پیچیده

  خلاصه رمان :             رمو فالکون درست نشدنیه! به عنوان کاپوی کامورا، بی رحمانه به قلمروش حکومت می کنه، قلمرویی که شیکاگو بهش حمله کرد و حالا رمو میخواد انتقام بگیره. عروسی مقدسه و دزدیدن عروس توهین به مقدساته. سرافینا خواهرزاده ی رئیس اوت فیته و سال هاس وعده ازدواجش داده شده، اما سرافینا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خلسه

    خلاصه رمان:       “خلسه” روایتی از زیبایی عشق اول است. مارال دختر سرکش خان که در ۱۷ سالگی عاشق معراج سرد و مغرور میشود ولی او را گم میکند و سالها بعد روزی دوباره او را می‌بیند و …       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان غیث به صورت pdf کامل از مستانه بانو

        خلاصه رمان :   همیشه اما و اگرهایی در زندگی هست که اگر به سادگی از روشون رد بشی شاید دیگه هیچ‌وقت نتونی به عقب برگردی و بگی «کاش اگر…» «غیث» قصه‌ی اما و اگرهاییه که خیلی‌ها به سادگی از روش رد شدن… گذشتن و به پشت سرشون هم نگاه نکردن… اما تعداد انگشت‌شماری بودن که

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هتل ماهی
دانلود رمان هتل ماهی به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

    خلاصه رمان هتل ماهی :   فارا و فاطیما که پدر و مادرش رو توی تصادف از دست دادن، تحت سرپرستی دو خاله و تک دایی خودشون بزرگ شدن..  حالا با فوت فاطیما، فارا به تهران میاد ولی مرگ فاطیما طبیعی نبوده و به قتل رسیده.. قاتل کسی نیست جز…………     به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاپرک تنها

    خلاصه رمان:             روشنا بعد از ده سال عاشقی روز عروسیش با آرمین بدون داماد به خونه پدری برمیگرده در اوج غم و ناراحتی متوجه غیبت خواهرش میشه و آه از نهادش بلند میشه. به هم خوردن عروسیش موجب میشه، رازهایی از گذشته برملا شه رازهایی که تاوانش را روشنا با تموم مظلومیت

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
2 سال قبل

این مازیار فکر میکنما دستش با اون دیونه توی یه کاسس

دریا فرهمند
دریا فرهمند
2 سال قبل

هرچقدرم‌دوسش داشته باشه و به خاطرش همه ازن کارا رو گرده باشه بازم نمیشه کار هاشو توجیح کرد .
اینه میخاست بهش تجاوز کنه یا بد تر از اون بهش گفت که کارشو ول کنه و بشینه تو خونه
بهتر بود از اول بهش میگفت قضیه چیه

فاطمه
فاطمه
2 سال قبل

فکر کنم بگه

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x