_ خب آماده ای؟
_ هوم ، اونم خیلی زیاد
دستاشو برداشت و آروم چشمام رو باز کردم ، میشه گفت با دیدن صحنه ی مقابلم خشکم زد حتی با دیدن نوشته هایی که رو به روم بود میدونستم برگردم با چه صحنه ای مواجه میشم .
نوشته ی MARRY ME کنارش بادکنکای سفید طلایی و روی میز کنارش شمع هایی که مرتب چیده شده بودن به شکل قلب و وسطش حرف R مگه میشد با دیدن چنین چیزی نفهمید چه چیزی در انتظارته …
دستامو روی صورتم گذاشتم ، نمیتونستم جلوی لبخندمو بگیرم و لحظه به لحظه بیشتر میشد
هیچوقت نمیتونستم تصور کنم رادان انقدر رمانتیک باشه که همچین چیزی برنامه ریزی کنه .
برگشتم سمت رادان ، مثل من لبخند رو لبش بود ، روبه روم وایساد و دستامو گرفت
_ نمیخوام حرفو کش بدم اما ، …….. خدا دوتا آدمو بی دلیل نمیاره پیش هم ، یا امتحانه یا عشقه … ، داستان ما هم …. عشقه .
با وجود تو ….. به عشق رسیدم و داستان ما یه عشق بی پایان میشه….
من جلوی کسی زانو نزدم اما …جلوی عشقم زانو میزنم
دستامو رها کرد و زانو زد ، اشک تو چشمام جمع شده بود و لبخند از روی لبم نمیرفت
_ من با تو از اول متولد شدم ، ………… با تو خانواده میشم …… با تو هم میمیرم
تا آخرین نفسم ، تاج سرم ، همه وجودم و خانوم خونه ام میشی؟
میتونستم یک عمر تو همین لحظه و همین دقیقه بمونم
یه لحظه هایی هست ، آدم هیچوقت نمیخواد تموم شه ، به پایان برسه …
همونطور که میخندیدم اشکام سر ریز شدن
_ این همه زانو زدم ، رمانتیک بازی دراوردم ، یه چیزی بگو آره یا …….. نه ؟
_ معلومه که ….. آره
نفسشو محکم بیرون داد ، حلقه رو دستم کرد و بلند شد ، پیشونیمو بوسید
_ اگه آماده ای ، شروع کنیم ؟
چیزی متوجه نشدم سر تکون دادم که منظورت چیه ؟ ، به قدری قفل کرده بودم حتی نمیتونستم حرفی بزنم
دکمه ای رو زد و آهنگ پخش شد ، دستاش دور کمرم قفل شد و دستام رو روی شونه هاش گذاشتم
_ میدونستی خیلی دیوونه ای ؟ و …. عاشق این حالتم ؟
_ فقط این حالم ؟ یا تموم حالتا ؟ …. اونم از همون اولش
تنها جوابم خنده بود
من عاشق تموم حالتاش بودم ، عصبی ،خوشحال، ناراحت ، دیوونه ، از همون اولش ، از لحظه ای که دیدمش
بزرگترین جایزه تو زندگی اینه که به عشقت برسی ، اینه که یک عمر چشم تو چشم باهاش زندگی کنی ، و من بزرگترین جایزه ی زندگیم رو امروز گرفته بودم و یک عمر قراره با کسی که دوسش دارم زندگی کنم….
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
الان یک ماه شد بازم پارت نداریم 🙄
نویسنده ی عزیز خب همه رو از اول ی جا بذار
خدا بیامرزتش
رمان خوبی بود
الان یک ماه شده اگه میخوای اینجوری بذاری بگو تاما الکی هی نیاییم تورمان رسپینا وقتی هم که سایت باز شد همه ی پارت هارو باهم بذار امیدوارم بخونی و عمل کنی
باتشکر
دوستان عزیزم پارتا یک هفته اس آماده اس و حتی رمانمو به اتمام رسوندم اما متاسفانه میخوام پارت گذاری کنم نمیشه همش گزینه ی خطا میاره ، واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم….
حتی سایت بعد 12_13 بار امتحان کردن باز میشه ، نمیدونم تنها برای من همینه یا اکثرا این مشکلو دارن
لطفا هر موقع ک باز شد یه دفعه همه شو بزارید
سلام
یعنی هنوزم که هنوزه پارت گذاری انجام نمیشه؟
نمیشه فاطمه جون پارت هاتون رو بارگذاری کنن؟؟
الان تقریبا یک ماه گذشته از روزی که شما موفق نشدید به پارتگذاری
یادش رفته بنظرم..
چی میشه بیام و ببینم پارت گذاری هابه موقع هست
حالا رفت تا یک ماه دیگه
باز دوباره چیشده🤔
چرا پارت نداریم نویسنده ❗❗❗
چیشد باز؟؟تموم شد؟؟
سلام نویسنده خیلی خوب بود عالی بود اگه میشه عکس حلقه روهم بذار ممنون ولطفا پارت152رو بذار باتشکر
رمان تموم شد؟یا چیزی مونده هنوز؟
درسته دیره اما بازم ممنونم نویسنده که دوباره برگشتی و پارت گذاشتی…توی این یه ماهی که پارت نذاشتی ضعیف عمل کردی اما تونستی جبران کنی❤