رمان رسپینا پارت 157 - رمان دونی

همونطور که سرم روی بازوش بود با دستام روی سینه اش خطای فرضی میکشیدم

_ الان غذاها سرد شده

_ دوباره گرم میکنیم

_ چمدون هارو هم جمع نکردیم

_ دوتایی جمع میکنیم

_ خوابم میاد اما وقت نیست

_ تو راه میخوابی ، بهونه ی بعدیت برای غر زدن چیه ؟

_ امممم بذار فکر کنم ، فعلا چیزی مد نظرم نیست .

نیم خیز شد و مجبورا سرم رو از روی بازوش برداشتم

_ تو چشماتو ببند یکم خستگیت در بره ، الان میام .

از اتاق که رفت بیرون نشستم سرجام ، بدنم کوفته بود اما خب کار داشتیم زیاد ، میشد تو راه خوابید بهتر بود چمدونارو ببندم.

دوتا چمدونارو گذاشتم جلو دستم و از لباسای خودم شروع کردم هرچی که فکر میکردم ممکنه نیاز بشه برمیداشتم ، اما نه به قدری که خیلی جا گیر باشه ، اگه چیزی کم داشتم میتونستم همونجا خرید کنم ، وسطای کار بودم که رادان با غذاها اومد

_ چرا بلند شدی عزیزدلم ؟ استراحت میکردی

_ بعد استراحت میکنم ، میگفتی بیام پایین

اشاره کرد به تخت

_ بیا ناهارتو بخور ضعف نکنی .

کنارش نشستم به اصرار خودم چندتا قاشق کنارم غذا خورد .

_ اینارو بذارم پایین میام کمکت .

سر تکون دادم و دوباره مشغول شدم و خیلی زود رادان هم اومد

_ خب چی برداشتی؟

_ مانتو شلوار کت شال

نشست کنارم

_ ببین چیزی که باب میل من باشه نیست

سوالی نگاهش کردم

_ مثلا …..

نگاهشو بین وسیله ها چرخوند

_ خب یافتم …. مثلا این

با بالا اوردن لباس خواب سفید حریر و توری قشنگ سرخ شدم که صدای قهقه اش بلند شد

_ باز رنگ عوض کردی که تو

معترض صداش زدم

_ جانم ، از الان باید به فکر باشم اونجا از این پاساژ به اون پاساژ

_ رادان !

_ البته میشه بدون این چیزا …

کفری لباس که چه عرض کنم … کشیدم از دستش و غر زدم

_ برو وسایل خودتو جمع کن انقدر تو دست و پا من نباش

_مرتب نذاشتیا

_ مرتب میکنم تو چیکار داری بیا برو

_ بده میخوام به سلیقه خودم باشه ؟

سعی کردم خجالتمو مخفی کنم … هرچند خجالت دیگه معنایی نداشت

_ نه عالیه ، انتخاب کن من بردارم

برخلاف تصورم که شاید بیخیال شه دونه دونه بررسی میکرد و انتخاب میکرد

_ بین این دوتا شک دارم میخوای بپوش ببینم کدوم رو …

دوتارو از دستش کشیدم انداختم داخل چمدون

_ تموم شد ؟

_ نه میخوام از بین تاپ و شورتک هات هم خودم انتخاب کنم

اینبار دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم عصبی کشیدمش کنار

_ بیا برو عه عه ، هنوز داره ادامه میده .

دستمو محکم کشید که افتادم تو بغلش و خیلی آنی سرشو فرو کرد تو گردنم و قبل مانع شدنم محکم گاز گرفت که جیغم بلند شد

_ آخیش چه چسبید

مجکم کوبیدم تو بازوش و دست گذاشتم رو گردنم ، جاش میسوخت

_ وحشی

دوباره خندید

_ چه خوش خنده شدی ، هی چپ و راست میخنده بچه پرو ، جا دندونات مونده مگه نه ؟

_ بمونه یا نمونه چه فرقی داره ، قرار نیست کسی ببینه

_ رادان توروخدا بیا برو بذار وسایلو آماده کنم

دستاشو برد بالا

_ ساکت میشینم یه گوشه چیزی نمیگم راحت باش .

نفسمو دادم بیرون و چیزی نگفتم . به دیوار تکیه داد و با لبخند نگاهم میکرد ، از نگاه خیرش و بدتر از اون از لبخندش حرصی شدم ، تمرکز نمونده بود برام نمیفهمیدم چی برداشتم

دمپایی رو فرشیم و خیلی یهویی پرت کردم سمتش

_ محض رضای خدا برو بیرون من تمرکز داشته باشم

_ به به چه زنی گرفتم ، دست بزن هم داره

_ رادان ، عشقم ، قربونت بشم من ، یکی یه دونم میشه لطفا حواسمو پرت نکنی هنوز نصف وسایل موندن .

با لبخندی که پررنگ تر شده بود کنارم نشست و منو کشید تو بغلش و گونمو بوسید و بعد جایی که مطمئنن رد دندوناش مونده بود رو

_ چطور یه لقمت نکنم هوم ؟

_ رادان

_ جونم عزیزم ، وسایل خودمو جمع میکنم کارا سریعتر تموم شه و حواستم پرت نمیکنم .

روی موهامو بوسید که دستامو دور گردنش حلقه کردم و تو بغلش موندم .

اذیتاش شاید حرصم میداد کفریم میکرد اما برام شیرین بود ، همینکه بود ، همینکه داشتمش به دنیا می ارزید .

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان گیسو از زهرا سادات رضوی

    خلاصه رمان :   آریا رستگار استاد دانشگاه جدی و مغروری که بعد از سالها از آلمان به ایران اومده و در دانشگاه مشغول به تدریس میشه، با خودش عهد بسته با توجه به تجربه تلخ گذشتش دل به هیچ کس نبنده، اما همه چیز طبق نظرش پیش نمیره که یه روز به خودش میاد و میبینه گرفتار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ضد نور

    خلاصه رمان :         باده دختری که عضو یه گروهه… یه گروه که کارشون پاتک زدن به اموال باد آورده خیلی از کله گنده هاس… اینبار نوبت باده اس تا به عنوان آشپز سراغ مهراب سعادت بره و سر از یکی از گندکاریاش دربیاره… اما قضیه به این راحتیا نیست و.. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زندگی سیگاری pdf از مرجان فریدی

  خلاصه رمان : «جلد اول» «جلد دوم انتقام آبی» دختری از دیار فقر و سادگی که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه. دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته و خاکستری پسری می کنه که حتی خدا هم ازش نا امید شده به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان سدسکوت

  دانلود رمان سد سکوت   خلاصه : تنها بودم ، دور از خانواده ؛ در یک حادثه غریبه ای جلوی چشمانم برای نجاتم به جان کندن افتاد اما رهایم نکرد، از او میترسیدم. از آن هیکل تنومندی که قدرت نجاتمان از دست چند نفر را داشت ولی به اجبار به او نزدیک شدم تا لطفش را جبران کنم …

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سر گشته
دانلود رمان سر گشته به صورت pdf کامل از عاطفه محمودی فرد

    خلاصه رمان سر گشته :   شیدا، برای ساختن زندگی که تلخی های آن کمتر به دلش نیش بزند، هفت سال می جنگد و تلاش می کند و درست زمانی که ناامیدی در دلش ریشه می دواند، یک تصادف، در عین تاریکی، دریچه ای برای تابیدن نور به زندگی اش می‌شود     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x