رمان رسپینا پارت 159 - رمان دونی

اومده بودیم جایی که عشقمون شروع شد

نشسته بودیم و توی بغل رادان لم داده بودم ، احساسی که داشتمو به زبون آوردم

_ میدونی خیلی عاشقتم ؟

_ میدونم ، تو میدونی که چطور شدی همه جونم؟

_ میدونم

یه جمله از شاملو که در وصف حالم بود رو زمزمه کردم

_هرچه بیشتر میبینمت احتیاجم به دیدنت بیشتر میشود

_ در هوایت بی قرارم روز و شب             سر ز پایت برندارم روز و شب

با شعری که از مولانا خوند لبخندم عمق گرفت

_ نمیدونستم شعر بلدی ، تا حالا نگفته بودی

_ نپرسیده بودی

_ نخونده بودی برام

_ از این به بعد میخونم عزیزکم

_ قلب من به این امید میتپد که تو هستی ، تویی وجود دارد … که من میتوانم آن را ببینم ، او را ببوسم ، او را در آغوش خود بفشارم و اورا احساس کنم …

ندیده هم میتونستم لبخندشو حس کنم

_ خوشت اومده انگار ، میخوای ادامه بدیم تا یکی کم بیاره؟

موافقتمو اعلام کردم و منتظر موندم تا ببینم چی قراره بگه اینبار

_به خودم آمدم انگار تویی در من بود   این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود

_ ز عشقت بند بند این دل دیوانه ی لرزد    خرابم میکنی اما خرابی با تو می ارزد

_ تو را عادلانه در آغوش میکشم …. عدل مگر نه آن است که هرچیزی سر جای خودش باشد ؟

_ هرکسی را سرچیزی و تمنای کسی ست … ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر

_ تو روشنی قلب منی خودم را به هدر نداده ام

 

از اونجایی که هردومون کم نیوردیم توقف دادیم تا بعدش که دوباره ادامه بدیم .

بلند شدم رفتم سمت دریا

_ قبلا انقدر تنبل نبودی رادان ، الانا اصلا تکون نمیخوری و تنبل شدی

_من ؟

_ آره حتی قدیما باحال تر بودی الانا اصلا باحال نیستی ، حتی پایه هم نیستی

تا نیم خیز شد جیغ زدم و فرار کردم

_ نرو تو آب

بی اهمیت بهش ادامه دادم که اونم اومد

_ جلوتر نرو

گوش ندادم و بیشتر جلو رفتم ، لجبازیم گل کرده بود

 

تا گردن تو آب رفته بودم که رادان رسید بهم و کمرمو سفت چسبید

برگشتم سمتش

_ مگه نمیگم نرو جلو ؟ خطر داره سر همچین چیزی لجبازی نکن

دستامو رو دستاش گذاشتم

_ میدونم تا تو هستی چیزیم نمیشه

دستاش از دور کمرم برداشته شد و دستامو گرفت و یکم فاصله گرفتم

با خالی شدن زیر پام دستام از بین دستای رادان ول شد و رفتم زیر اب

و به قدری یهویی اتفاق افتاد که رادان نتونست دوباره دستمو بگیره .

نفسمو حبس کردم ، شنا بلد بودم اما میخواستم ببینم رادان چیکار میکنه برای همین کمی خودمو ازش دور کردم ، چشمامو بزور باز نگه داشته بودم

با عجله اومد زیر اب ، الکی جوری نشون دادم که دارم دست و پا میزنم ، نزدیکم ک شد ک کم حرکت نکردم

فقط میخواستم ببینم واکنشش چیه با اینکه کارم غلط محضه .

محکم کمرم رو گرفت و کشیدم بالا

صدای نگرانش بلند شد و ترس تو صداش واضح بود

_ رسپینا …. رسپینا …. نفسم …. چشماتو باز کن قربونت بشم من …. رسپینا …

سفت بغلم کرده بود و به خودش فشارم میداد

_ رسپینا باز کن چشاتو قربونت بشم من …. خدایا چیزیش نشده باشه

نتونستم طاقت بیارم و بیشتر از این نگرانش کنم ، چشمامو باز کردم ، خیلی بیخود و مسخره خندم گرفته بود

انگار حالتاش تو چهره ام مشخص بود که رادان ولم کرد ، نزدیک ساحل بودیم

_ همش مسخره بازی و شوخی مسخره ات بود آره ؟

آروم صداش زدم

_ رادان و زهرمار ، میدونی چقدر ترسیدم چیزیت شه ؟ میفهمی ؟ عقل داری تو ؟ شعورت میرسه یا واقعا خری

_ رادان

_ ساکت شو صداتو نشنوم ، احمق ، کم مونده بود سکته کنم سر شوخی مضخرف و احمقانت

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان حبس ابد pdf از دل آرا دشت بهشت و مهسا رمضانی

  خلاصه رمان:     یادگار دختر پونزده ساله و عزیزدردونه‌ی بابا ناخواسته پاش به عمارت عطاخان باز شد اما نه به عنوان عروس. به عنوان خون‌بس… اما سرنوشت جوری به دلش راه اومد که شد عزیز اون خونه. یادگار برای همه دوست شد و دوست بود به جز توحید… همسر شرعی و قانونیش که حالا بعد از ده سال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دختر بد پسر بدتر

    خلاصه رمان :       نیاز دختری خود ساخته و جوونیه که اگر چه سختی زیادی رو در گذشته مبهمش تجربه کرده.اما هیچ وقت خم‌نشده. در هم‌نشکسته! تنها بد شده و با بدی زندگی می کنه. کل زندگیش بر پایه دروغ ساخته شده و با گول زدن و گناه و هرچه که نادرسته احساس خوبی داره. اما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست

    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می ایستد به ظاهر همه چیز با یک معامله شروع میشود.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دارکوب به صورت pdf کامل از پاییز

    خلاصه رمان:   رامین مهندس قابل و باسواد که به سوزان دخترهمسایه علاقه منده. با گرفتن پیشنهاد کاری از شرکتی در استرالیا، با سوزان ازدواج می کنه، و عازم غربت میشن. ولی زندگی همیشه طبق محاسبات اولیه، پیش نمیره و….     نویسنده رمان #ستی و #شاه_خشت     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو

        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی برایش معنا ندارد .     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاهپوش pdf از هاله بخت یار

    خلاصه رمان :   آیرین یک دختر شیطون و خوش‌ قلب کورده که خانواده‌ش قصد دارن به زور شوهرش بدن.برای فرار از این ازدواج‌ اجباری،از خونه فراری میشه اما به مردی برمیخوره که قبلا یک بار نجاتش داده…مردِ مغرور و اصیل‌زاده‌ایی که آیرین رو عقد میکنه و در عوضش… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رضا
رضا
1 سال قبل

مگ قرار نبود ی روز در میون پارت بذاری

Aida
Aida
1 سال قبل

میشه یه پارت دیگه بدی خیلی کوتاه بود

Aida
Aida
1 سال قبل

چرا اینقدر کوتاه؟ همش شد شعر که

خسته
خسته
1 سال قبل

چقد مزخرف

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x