رمان رسپینا پارت 21 - رمان دونی

 
_مدرس دکوراسیون داخلیه و میخوام دوره اش شرکت کنم ، آوا هم اینجا دیدش چیز خاصی نیست
با صدای فریاد گونه عرفان همه برگشتیم اون سمت
_رادان ، پسر بیا اینجا .
به به آشنا هم که بود ، چشمای آوا چلچراغ شده بود ، رادان با دیدن عرفان لبخند زد و اومد این سمت با عرفان دست داد و نگاهش رو بقیه کنجکاو چرخوند اما در حد ثانیه وار ، عرفان معرفی کرد به من که رسید رادان زودتر گفت
_خانوم رسپینا امیری
لبخند زدم :
_درسته آقای رادان شمس
کوتاه خندید و امان از آوا، رادان صدبار مچشو گرفته بود و یه جورایی انگار معذب بود چون کمی اخم کرده بود.
همه درگیر بحث بودن و من ساکت یه گوشه نشسته بودم ، یجورایی دلم گرفته بود بدون اینکه کسی متوجه بشه بلند شدم که برم قدم بزنم و همینکارم کردم ، کلا راه رفتن تو فضای آزاد حالمو خیلی خوب میکرد.
داشتم راه میرفتم که با صدایی کنارم میشه گفت سکته رو زدم
_معذرت میخوام قصد ترسوندنتونو نداشتم ، دیدم بلند شدید کمی جسارت خرج کردم باهاتون همقدم شم
نگاهش کردم ، از افرادی بود که رادان روی میزشون نشسته بود ، اخم کردم
_خواستم تنها باشم ، همقدم نمیخوام و راهمو کج کردم رفتم نمیدونم چرا دلم میخواست رادان بود
خل شدم رفت ، یه جورایی میدونستم یه جورایی جذبش شدم ، اما کلا میخواستم این حسو از خودم دور کنم ، نمیخواستم درگیر این حسا بشم .
طرف داشت سمج بازی در میورد کلافه شدم صدامو بردم بالا
_آقا میشه لطف کنید مزاحم من نشید ؟
نذاشتم جواب بده و و راه رفته رو داشتم برمیگشتم ، اما ول کن نبود ، نزدیکای میز بود که دیگه بیخیال شد ، با نگاه های سرگردون و نگران بقیه پاتند کردم ببینم چیشده
آوا تا منو دید صداشو برد بالا انگار زیادی عصبی شده بود
_رسپینا تو یکم عقل نداری ؟ یه خبر بده بعد راه بیوفت اه ، نگرانت شدیم ، رادان و عرفان اومدن دنبالت بگردن
از کل جملش یه قسمتش خیلی به چشمم اومد اونم رادان گفتنش ! یعنی انقدر زود صمیمی شد ؟ سعی کردم فکرامو پس بزنم
_ببخشید ، درگیر بحث بودید فکر نمیکردم متوجه نبودم بشید خواستم سریع برم و بیام
سام پوزخند زد :
_کلا تو عقل نداری ، بچه ای بچه ، حتی یه بچه بیشتر از تو میفهمه
تیز برگشتم سمتش :
_ به تو ربط نداره جناب ، سرت تو کار خودت باشه ، تو چیزی که بهت مدبوط نیس دخالت نکن
_بخاطر تو گند زده شد تو بحث و تفریح ما
_میتونستی بیخیال بشینی یه گوشه و اهمیت ندی
_کی گفته اهمیت دادم؟ حوصله بچه بازیاتو ندارم ، دفعه بعدی سعی کن نیای
_من با توجه به خواسته تو نیومدم که با خواسته تو نخوام بیام ، ناراحتی تو نیا ، یه ملت رو راحت میکنی.
انقدر ادامه دادیم که عصبی اومد جلو دستشو برد بالا که بزنه تو صورتم ، ترسیدم چشمامو بستم سریع

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف

  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب و رویا دیده!     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاهپوش pdf از هاله بخت یار

    خلاصه رمان :   آیرین یک دختر شیطون و خوش‌ قلب کورده که خانواده‌ش قصد دارن به زور شوهرش بدن.برای فرار از این ازدواج‌ اجباری،از خونه فراری میشه اما به مردی برمیخوره که قبلا یک بار نجاتش داده…مردِ مغرور و اصیل‌زاده‌ایی که آیرین رو عقد میکنه و در عوضش… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهی زلال پرست pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     جناب آقای سید یاسین میرمعزی، فرزند رضا ” پس از جلسات متعدد بازپرسی، استماع دفاعیات جنابعالی، بررسی اسناد و ادلهی موجود در پرونده، و پس از صدور کیفرخواست دادستان دادگاه ویژۀ روحانیت و همچنین بعد از تایید صحت شهادت شاهدان و همه پرسی اعضای محترم هیئت منصفه، این دادگاه در باب اتهامات موجود در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری

  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه )

    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده نیلا که نمی‌خواست پدر و مادرش غم ترک شدن اون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لانه‌ ویرانی جلد دوم pdf از بهار گل

  خلاصه رمان :         گلبرگ کهکشان دختر منزوی و گوشه گیری که سالها بابت انتقام تیمور آریایی به دور از اجتماع و به‌طور مخفی بزرگ شده. با شروع مشکلات خانوادگی و به‌قتل رسیدن پدرش مجبور می‌شود طبق وصیت پدرش با هویت جدیدی وارد عمارت آریایی‌ها شود و بین خانواده‌ای قرار بگیرد که نابودی تنها بازمانده کهکشان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Asl
Asl
2 سال قبل

چقد چرت اخع😐

مَسی
مَسی
2 سال قبل

چرا اینقدر کم ؟؟؟؟😐😐

Sety
Sety
2 سال قبل

خیل خوب بود مرسی🤍
وای خدا چقدر از دست این آوا من حرص میخورم کلا فقط رو ظاهر آدما کراش میزنه خوبه یه بار آدم نشد که الیته اون امیر خر اصلا قیافع نداشت 😑ولی خوب رادان حداقل ادمه فقط ظاهرش خوب نیست😁
و اینکه بووم الان رادان میاد میگه داری چیکار میکنی با اجازه کی رو خانوم دست بلند کردی؟!!! هاااان😁😅البته رادان با شخصیته فقط دستشو میگیره😊😅ولی خوب رسپینا هم نباید مثل (جای خالی😅) چشماشو ببنده، تو زودتر یه دونه بخوابون تو گوشش که البته زیادی هندی میشه😂

༺زلیخا༻
2 سال قبل

یهو رادان مث یه جنتلمن میاد
یه مشت میزنع تو صورت این یابو علفی
بعدشم یه نگاه
یه تپش قلب
وااااووو😂

Hediyeh
Hediyeh
2 سال قبل

نویسنده جان جای حساس تموم میکنن اخه؟

Maryam
Maryam
2 سال قبل
پاسخ به  Hediyeh

اصلش همینه جای حساس تموم شه که مشتاق قسمت بعدی باشیم. عینه فیلما😐😐😐😐
قطعاااااا رادانه میاد دستشو میگیره🙂🙂🤦🏻‍♀️

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Maryam
Raha
Raha
2 سال قبل

آوا بعد امیر آدم نشد؟
جون الان رادانی عرفانی یکیشون میاد دست این سامو میگیرع نمیزارع بزنتش.

جیران
جیران
2 سال قبل

این آوا رو اعصابمهههه اه😐

ارام
ارام
2 سال قبل
پاسخ به  جیران

منم واقعااا
اه

دسته‌ها
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x