یک هفته از اون ماجرا گذشته بود و خودمو تو خونه حبس کردم ، در رو برای هیچکس باز نکردم جز یکبار که مجبور شدم برای پستچی که مواد غذایی ارسال کرده باز کنم و بزور عرفانو رد کنم بره ، یک هفته کلش با گریه گذشت ، با غرق شدن تو خاطرات گذشته ، تو عکسا و ویدیو های جامونده ، تو هدیه ها و کادو های رنگارنگ بدون مناسبت و از ته دل ، عرفان و رادان کلی اومده بودن میشه گفت روزی ۲_۳ بار میومدن اما من تنها گوش میدادم و در رو باز نمیکردم چندباری هم عرفان آرام رو آورد اما تاثیری نداشت ، اصلی ترین و اساسی ترین سوالی که میشنیدم این بود که رادان و آرام از عرفان میپرسیدن چی شده و اون مثل همیشه سکوت میکرد و دلیل رو نمیگفت ، از این جهت ممنونش بودم ، این چند روز میل به هیچی نداشتم اما برای نابود نشدنم مجبور بودم دو سه لقمه بزور جا بدم تو معدم ، تو این یک هفته خیلی لاغر شده بودم اما اینا دلیل نمیشد که بتونم خودمو جمع کنم ، یاده آخرین تولدی افتادم که براش گرفتم ،
یکبار غیر مستقیم فهمیده بودم دوست داره سوپرایز شه و من یه هفته زودتر براش تولد گرفتم همون تعداد کمی که دوست مشترکمون بود دعوت کردم ، تم مورد علاقش رو گرفتم و کادو براش سنتور گرفته بودم، عاشق ساز زدن بود اما نمیرفت سمتش میگفت تمرکز نداره پ اعصابش تحریک میشه برای عصبی شدن ، اما سنتور رو قرار بود یاد بگیره اما نشد ، سرنوشت نذاشت …
اون روز با عرفان حاضر نشدم برم سمت خونه ابدیش ، نمیتونستم نبودشو باور کنم ، نه میتونستم به زندگیم ادامه بدم نه میتونستم تمومش کنم ، این چند وقت همش با قرص آرامبخش گذشت ، با شنیدن صدای در غمگین زل زدم به در ، چی میشد در باز شه و شاهین بیاد تو ؟ چی میشد تک تک این چیزا یه کابوس مضخرف باشه ؟
صدای رادان رو شنیدم
_رسپینا ، رسپینا ، میدونم میشنوی یا در رو باز کن یا میرم کلید ساز میارم این در رو باز کنه ، آخه چته تو ؟ چیشده ؟ دارم از نگرانی دیوونه میشم ، جون عزیزترین کست این درو باز کن ببینم خوبی حداقل.
نمیدونم از کی تا حالا انقدر سنگ شده بودم که هیچ حرفی منو راضی نمیکرد به باز کردن در ، کسی منو اینطور میدید شوک میشد ، یه دختر با رنگ پریده ، چشمایی که بزور دیده میشن از ریز شدن ، لباسایی که گشاد بودن، با موهایی ژولیده و کثیف ، من هیچ تشابهی با رسپینای قبل نداشتم ، من حتی شبیه خزان شاهینم نبودم ، هیچ بودم پوچ بودم …
با شنیدن صدای تق تق از سمت در ورودی با خیرت رفتم اونجا که در باز شد و رو در رو شدم با عرفان رادان و آرام حتی آوا
رادان و آرام و آوا متحیر نگاه من میکردن ، باور نمیکردن که این همون رسپیناس
عرفان انگار حدس میزد تو چه شرایط و اوضاعیم که سمتم اومد و محکم بغلم کرد ، از این حرکتش اینبار من متعجب شدم
_نصف جونم کردی دختر ، غلط کردم گفتم ، اشتباه کردم ،اینکارو نکن با خودت
آروم در حدی که فقط من بشنوم پچ زد
_شاهین منو نمیبخشه که خزانشو انقدر ناراحت کردم ، که به این روز درش آوردم.
با شنیدن اسم شاهین دوباره چشمه ی اشکم جوشید ، همین باعث شد رادان سر عرفان فریاد بزنه
_چی بهش گفتی ؟ چیکارش کردی ؟ نگهبان گفت آخرین نفری که دیدش تو بودی ، چه بلایی سرش آوردی ؟
_به تو ربطی نداره ! به هیچکس ربطی نداره ! من بلایی سرش نیوردم ، چیزی که باید میفهمید فهمید ، چیزی که باید درک میکردو گفتم ، نمیدونستم انقدر حالش خراب میشه
_اون چیه که انقدر ریختش بهم ؟ اون چیه که این شده وضعش؟ چیه که باعث شده خودشو حبس کنه ؟ چیه که شده علت اشکاش ؟
بی جون نشستم گوشه دیوار ، رادان زودتر از هرکس اومد سمتم ، نگران و ترسیده
اما هیچ چیز منو دلخوش نمیکرد ، هیچ چیز حال منو خوب نمیکرد ، حتی علاقه ی منو رادان
پسش زدم و بلند شدم رفتم سمت اتاقی که شده بود محل زندگی و تنفس من ، جایی که روح شاهینو در بر میگرفت درو بستم .
نمیدونم بیرون داشت چه اتفاقی میوفتاد صدای بحث عرفان و رادان رو میشنیدم اما نمیفهمیدم ، بعد مدتی صداها قطع شد ،
دقیق نمیفهمیدم چقدر گذشته که صدای گریه ی آرام رو تشخیص دادم ، انگار که رادان موفق شده بود قفل زبون عرفان رو بشکنه ، اما هیچی برام اهمیت نداشت ، شده بودم یه روح ، یه روح سرگردون ، که نمیدونست چطور قراره از این اوضاع نجات پیدا کنه ، از این درد ، از این غم ، از این همه عذاب و دلتنگی که داشت ذره ذره جونشو میگرفت …‌

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۰ / ۵. شمارش آرا ۰

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ناگفته ها pdf از بهاره حسنی

  خلاصه رمان :           داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ایران برمیگردد، آشنایی او با جوانی در هواپیما و در مورد زندگی خود، این داستان را شکل می دهد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دو دلداده به صورت pdf کامل از پروانه محمدی

        خلاصه رمان:   نیمه شب بود، ماه میان ستاره گان خودنمایی میکرد در حالیکه چشمانش بسته بود، یاد شعر موالنا افتاد با خود زیر لب زمزمه کرد. به طبی بش چه حواله کنی ای آب حیات! از همان جا که رسد درد همانجاست دوا     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلوع نزدیک است pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:         طلوع تازه داره تو زندگیش جوونی کردنو تجربه می‌کنه که خدا سخت‌ترین امتحانشو براش در نظر می‌گیره. مرگ پدرش سرآغاز ماجراهای عجیبیه که از دست سرنوشت براش می‌باره و در عجیب‌ترین زمان و مکان زندگیش گره می‌خوره به رادمهر محبی، عضو محبوب شورای شهر و حالا طلوع مونده و راهی که سراشیبیش تنده.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طواف و عشق pdf از اکرم امیدوار

  خلاصه رمان :         داستان درباره مردیه که به سبب حادثه ای عشقی که در ۲۵ سالگی براش رخ داده، تصمیم گرفته هرگز ازدواج نکنه… ولی بعد از ده سال که می خواد مشرف به حج عمره بشه مجبور میشه علی رغم میلش زنی رو… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عقاب بی پر pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:           عقاب داستان دختری به نام دلوینه که با مادر و برادر جوونش زندگی میکنه و با اخراج شدن از شرکتِ بیمه داییش ، با یک کارخانه لاستیک سازی آشنا میشه و تمام تلاشش رو میکنه که برای هندل کردنِ اوضاع سخت زندگیش در اون جا استخدام بشه و در این بین فرصت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان میرآباد pdf از نصیبه رمضانی

  خلاصه رمان:     قصه‌ی ما از اونجا شروع می‌شه که یک خبر، یک اتفاق و یک مورد گزارش شده به اداره‌ی پلیس ما رو قراره تا میرآباد ببره… میراباد، قصه‌ی الهه‌ای هست که همیشه ارزوهایش هم مثل خودش ساده هستند.   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بی تام
بی تام
2 سال قبل

قلبمون جریحه دار نکنننننن خووب

Mahsa
Mahsa
2 سال قبل

کور شدم انقد گریه کردم چقد گناه داره چقد دلم میسوزه براش

Mobina
2 سال قبل

خیییلی رمان قشنگیه 🥺❤️

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x