بعد از حرف زدن با آرام زیادی تو خودم فرو رفته بودم ، همه چیز کم کم رنگ جدیت میگرفت بخصوص که قرار بود خانوادم در جریان باشه ، برای شناخت بیشتر و من کمی ترس داشتم از این شناخت.
~~~~
توی ماشین نشستیم
_آرام رو برسونیم خونه پیش خواهرش ، دل نگران نباشه
_اینطور دل نگران توام
_نترس من چیزیم نمیشه ، سگ جون تر از این حرفام
صدای زمزمه اش به گوشم رسید
_برای اون نگفتم شب میتونی راحت بخوابی ؟ یهویی نترسی نفست بگیره؟ اینطور من از استرس میمیرم ، آوا بچه نیست از خودش بلده محافظت کنه
با تیکه ادامه داد
قطعا تنها هم نمیمونه
_نه پیش اون باشی بهتره
و در آخر آرام رو رسوندیم و رفت سمت هتل
_برای خونه فکراتو کردی؟
_آره ، ببین گفتی خونه امنیت داره پس من خیالم راحته اما من میدونم که تو با خانوادت زندگی میکنی اگه سکونت من تو اون خونه باعث شه بیای خونه ی خودت ، نظرم منفیه ، اما اگه همونجا بمونی شاید بشه گفت مثبت
_مطمئن باش اومدن تو سبک زندگی منو تغییر نمیده که تو معذب شی ، اما یه مشکلی هست ، موقع خوابیدن مطمئنی آرومی؟ تنها بودنت منو هم نگران میکنه
_خوبه که واقعا تغییر ایجاد نکنه ، نه نگران نشید ، چیزی شه زنگ میزنم ، خودمو میرسونم مدیریت نگران نباش و راحت باش ، رادان اممم فقط یه سوال دارم
_جونم ، بپرس
_کلاسام چی میشه ؟ خیلی جلسه عقبم میدونم اما نمیخوام ادامش با ترم بعد باشه
_این نگرانی نداره ، شما یه پارتی قوی دارین که قشنگ استادو میکشونه خونه شرکت کافه هرجایی که بخوای تا برات تدریس کنه
_فردا یکم زندگیم برنامه اش ردیف شه احتمالا ، اونموقع امر میکنم کجا تدریس کنی برام
_امر میکنی ؟
_آره ، دقیقا همینه ، امر میکنم
_زیادیت نمیشه خانوم؟
_نه جانم ، تازه کم هم هست ، عادت کنی خوبه
با رسیدن به هتل برگشتم سمتش
_خب دیگه وقت خداحافظیه
_مواظب خودت باش ، هر ساعت هر لحظه هر اتفاقی افتاد در دسترسم ، غریبه هم باشه از این به بعد جواب میدم پس هرچی شد و نیاز بود زنگ بزن
_باشه عزیزم ، مراقب خودت باش خدانگهدار
پیاده شدم و رفتم سمت هتل ، وارد که شدم راه افتاد
با کسلی راه افتادم سمت آسانسور
از تنها بودن تو این موقعیت متنفر بودم چون ضعف درونم رو احساس میکردم
اما رادان نمیشد که بمونه ، خوب نبود که بمونه
و آرام حق داشت بره پیش خواهرش ، هرچی هم که باشه هرکاری هم که کنه بازم خواهرشه ، و درست ترین کار رفتنش بود ، من باید به این تنهایی عادت میکردم ، چون هم خونه ای نداشتم دیگه …..
(عزیزام من هنوز نمیدونم پایانو چطور بنویسم اما بنا به دلایل تقاضا های زیاد احتمالا خوش باشه)
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
یعنی اگر ردانم خوب کنی عالی میشه ما این همه وقت صرف رمانت کردیم که پایانش خوش باشه نه اینکه تلخ باشه
پس باید پایانش خوش بنویسی اوکی هانی🤘🏻
ممنون
آره بابا پایانش و خوش تموم کن اصلا هر رمانی مینویسی پایان تلخ ننویس تلخی بده من رمان با پایان تلخ نمیخونم.
پس رادانم فلج نکن اییی چیه فلجش کنی خووو
آخ جووووون پایان خوششش
ای جوووووووون پایان خوش🤩🤩😍رادان هم فلج نباشه🥺