رمان رسپینا پارت 73 - رمان دونی

 

با رسیدن به در مدیریت نفس عمیقی کشیدم و آروم در زدم با بفرماییدی که شنیدم ، در رو باز کردم و آروم وارد شدم
مدیریت منو شناخت و انگار انقدر از دستم عاصی بود که نذاشت حتی سلام کنم
_به به خانوم امیری ، چه عجبی شما یه سری به دانشگاهتون زدید
_سلام آقای رستمی ، متاسفم که نتونستم زودتر بیام ، اما درگیر مشکلات بودم و واقعا عذر میخوام که دیر اومدم
برگه ای که از بیمارستان گرفته بودم رو تحویل دادم
یکم مکث کرد و شروع کرد به خوندن ، آدم منصف و منطقی بود
_خانوم امیری این برای بعد مدتیه که تقریبا با پدرتون تماس گرفته بود قبلش چی ؟
_بنا به دلایل شخصی بله نتونسته بودم سر جلسات حضور پیدا کنم ، و این ترم رو گفته بودید دوباره باید پاس کنم
سری تکون داد و یه سری مدارک درآورد .

کارای دانشگاه رو تونستم حل کنم و اما یه ترم بیوفتم عقب و خب عیبی نداشت ، من عادت داشتم همیشه عقب باشم
میرسیدم اما دیر ، میشد اما دیر
از دانشگاه که زدم بیرون راه افتادم سمت مترو برای رسیدن به پاساژ

~~~~

همه ی کارامو کرده بودم و الان اومدن بودم شرکت رادان
برای کار ، دوباره فروشنده بوتیک شده بودم و پاره وقت ، غروب باید میرفتم برای کارای مشاوره بلکه اونم کمکم کنه توی بدترین شرایط ممکن بودم ، برای چیزایی که میخواستم پول نیاز بود ، نوبت محضر گرفته بودم برای سند زدن خونه به نام آوا ، چون چک رو نقد کرده بودم و باید میرفتم خونه رو تحویل میدادم
یه حس غم و ناراحتی نشسته بود تو قلبم ، با چه رویا و آرزویی اون خونه رو خریدم وسیله هاشو گرفتم ، رویا و خیال بافی کردم و در نهایت همش نقش برآب شد ، سعی کردم این فکرارو دور بریزم و با ذهنی آروم وارد شرکت شم نه ذهنی مشوش و داغون
آسانسور دقیقا همکف بود وارد شدم طبقه مورد نظر رو زدم ، نگاه خودم کردم تو آینه ، از این ضعیف بودن خودم تو یه سری موقعیتا بیزار بودم اما راهی نداشتم
با رسیدن به طبقه بیرون اومدم و رفتم قسمت مدیریت
منشی مبهم زل زده بود بهم و مشخص بود نشناخته ، البته حق داشت نشناسه ، افراد زیادی اینجا رفت و آمد داشتند
_سلام خسته نباشید ، قرار ملاقات داشتم با جناب شمس ، بنده رسپینا امیری ام

_اوه ، بله جناب شمس اطلاع داده بودند تشریف میارید ، یکم منتظر باشید اطلاع بدم
_بله ، ممنون منتظر میمونم
گوشیو برداشت اطلاع داد
_بفرمایید منتظرتون هستند
_مرسی ، خسته نباشید
برحسب ادب در زدم که بفرمایید گفت و در رو باز کردم
_سلام ، مزاحم که نشدم ؟
_سلام عزیزم ، معلومه که مزاحم نشدی ، بیا بشین
روبه روش روی مبل نشستم
_قبل از هرچیزی چی میخوری؟ چای ، قهوه ، شربت ،..
قبل اینکه ادامه بده جمله اش رو قطع کردم
_شربت کافیه
تلفن رو به دست گرفت
_دوتا شربت با کیک بگید بیارند اتاق
و قطع کرد
کنجکاو نگاهم کرد ، خب مشخص بود بی دلیل نیومده بودم و منتظر بود زودتر قصدمو بگم
_برای این اومدم که ، بریم اول خونه رو ببینم ، و برای کلاسایی که جا موندم
_الان میگم خونه رو آماده کنن تا نیم ساعت دیگه بریم ببینیم ، برای کلاسا هم مستقر که شدی تو خونه ، قسمت حیاط عمومیش که احتمالا راضی تر باشی توضیح میدم برات
_ پس این موضوع هم حل شد
با آرامش تکیه دادم و نفس عمیق کشیدم ، نمیدونم چرا اما آرامش زیادی نداشتم عذاب میکشیدم
_دیشب راحت خوابیدی ؟ مشکلی نداشتی ؟
رک و صریح جواب دادم
_قرص آرامبخش خوردم و آرامشو درونم به وجود آورده بود که راحت بخوابم و متوجه اطراف نباشم
_قرص آرامبخش ؟ قربون شکل ماهت بشم من چرا قرص آخه ، این راهش نیست ، به خودتم آسیب میزنه ، یه بار بود دوبار بود هم غلطه اشتباه ، همون یکی دوبار هم به روحت هم معدت آسیب میزنه ، اعصابتو تضعیف میکنه ، با خودت اینکارو نکن
در جوابش فقط لبخند زدم و سرمو تکیه دادم به مبل
کدوم اعصاب؟ کدوم روحیه؟ کدوم جسم ؟ کدوم معده؟
تک تک اینا آسیب دیدن سر یه کنکور یه امتحان یه معدل
افرادی که سر اینجور مسائل آسیب دیدن درست مثل من … کم نیستن
وقتی دید جوابی ندادم بلند شد رفت سمت میز کارش
_یه سری کارا هست جمعشون کنم و بریم برای خونه که ببینی
_باشه ، راحت باش
همون موقع منشی شربتا و کیکارو آورد ، با رفتنش لیوان شربتمو دست گرفتم و سرکشیدم
در عذاب بودم زیادی ، بیش از حد ، امروز روزی بود که رو مود خوبی نبودم اما مجبور بودم کارام و فعالیتای مورد نظرمو انجام بدم ، تایمی برام باقی نمونده بود
کمی که گذشت کتش رو برداشت و بهم اشاره کرد
_بریم
دستشو که سمتم گرفت بود گرفتم و زدیم بیرون از اتاق …..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دلیار
دانلود رمان دلیار به صورت pdf کامل از mahsoo

      خلاصه رمان دلیار :   دلیار دختری که پدرش را از دست داده مدتی پیش عموش که پسری را به فرزندی قبول کرده زندگی می کنه پسری زورگو وشکاک ..حالا بین این دو نفر اتفاقاتی میوفته که باعث…   پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرمای دلچسب
دانلود رمان سرمای دلچسب به صورت pdf کامل از زینب احمدی

    خلاصه رمان سرمای دلچسب :   نیمه شب بود و هوای سرد زمستان و باد استخوان سوز نیمه شب طاقت فرسا بود و برای ونوس از کار افتادن ماشینش هم وضعیت و از اینی که بود بد تر کرده بود به اطراف نگاه کرد میترسید توی این ساعت از شب از ماشینش بیرون بره و اگه کاری انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طرار pdf از فاطمه غفرانی

  خلاصه رمان:         رمان طرار روایت‌گر دختر تخس، حاضر جواب و جیب بریه که رویای بزرگی داره. فریسای داستان ما، به طور اتفاقی با کیاشا آژمان، پسر مغرور و شیطونی که صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای آژمان هم هست آشنا میشه و این شروع یک قصه اس… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خواب ختن به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

  خلاصه رمان:   می‌خواستم قبل‌تر از اینها بگویم. خیلی قبل‌تر اما… همیشه زمان زودتر از من می‌رسید. و من؟ کهنه سواری که به غبار جاده پس از کوچ می‌رسیدم. قبلیه‌ام رفته و خاک هجرت در  چشمانم خانه کرده…   خوابِ خُتَن   این داستان، قصه ای به سبک کتاب «از قبیله‌ی مجنون» من هست. کسانی که اون داستان رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گناهکاران ابدی جلد اول به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاد

    #گناهکاران_ابدی ( #جلداول) #شوهر_هیولا ( #جلددوم )       خلاصه رمان :   من گناهکارم، تو گناهکاری، همه ما به نوبه خود در این گناه، گناهکاریم من بدم، تو بدی، همه ما بد بودیم تا گناهکار باشیم، تا گناهکار بمانیم، تا ابد ‌و کلمات ناقص میمانند چون من جفا دیدم تو کینه به دل گرفتی و او

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان توهم واقعیت به صورت pdf کامل از عطیه شکوهی

        خلاصه رمان:   رها دختری از یک خانواده سنتی که تحت تاثیر تفکرات قدیمی و پوسیده خانواده اش مجبور به زندگی با مردی بی اخلاق و روانی می‌شود اما طی اتفاقاتی که میفتد تصمیم می گیرد روی پای خودش بایستد و از ادامه زندگی اشتباهش دست بکشد… اما حین طی کردن مسیر ناهمواری که پیش رو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Shina
2 سال قبل

مثل همیشه عالی

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x