رمان رسپینا پارت 83 - رمان دونی

 

با چشمای گرد شده از تعجب به رو به روم زل زدم
رادان با یه شلوار فوق پاره و یه تیشرت بدتر از شلوار با رنگ و رو رفته و علاوه بر اون یه روسری کهنه بالای سرش بسته بود
آنالیز کردنم به دو دقیقه نرسید که صدای قهقه ام بلند شد ، رادان شمس با اون ابهت تو این لباسا
نمیتونستم جلوی خندم رو بگیرم ، نگاهم میخورد بهش بدتر میشد ، هولم داد داخل و خودش زودتر اومد تو
_در رو ببند همین کم مونده کارمندا منو با این لباس ببینن شرف برام نمیمونه
مابین خنده هام سعی کردم حرفمو بزنم
_چرا …همچین ….لباسایی …. پوشیدی
حتی جوابشو نشنیدم و بلندتر زدم زیر خنده
_تمیز کاری اینطور حال میده ، کمتر بخند بهم ، من تو خونه وضعم همینه
چهرشو غمگین کرد سرشو انداخت پایین
خندم که داشت قطع میشد دوباره شروع شد اما اینبار رادان هم میخندید
با کلی زور و تلاش جلوی خنده هامونو گرفتیم و رفتیم سراغ تمیز کاری
من با یه دستمال کفی میکردم سرامیکارو رادان تمیز میکرد ، اتاق که تموم شد تکیه دادیم به دیوارش
_آخیش ، من دفعه اول و آخرمه همچین کارایی کنم
به غرغرش خندیدم و دستمال کفی و کثیف رو مالیدم به صورتش
_این شکلی تیپ و قیافت تکمیل شد
نگاهی به سطل آب انداخت واقعا چرک بود ، پوفی کرد و جوابمو داد
_خیلی آبش کثیفه دلم میسوزه برات
خندیدم ، یهویی سرمو کرد تو سطل ، سطله بزرگ بود در‌حدی که سر من جاشده بود ، سرمو بیرون ک آوردم کوبیدم تو پهلوش
_خیلی مریضی تو بشر ، تلافی نکنی چیزی نمیشه ها
_تلافی نکنم که از سر و کولم بالا میری
اداشو دراوردم
_نه اینکه الان اصلا اینطور نیس
_پیش تو کلا ابهتم رفته زیر سوال ، اگه اینجور نبود که پرویی نمیکردی
_خیلی هم عالی ، پیش من اینطور نباشی پیش کی باشی ؟
خمیازه کشیدم مابین حرفم ، حسابی خسته بودم اما کار داشتم
_خسته ای این از خمیازه ات که شدی شبیه اسب آبی این از چشمات که شدن عدس ، سریع تخت و جفت و جور کنیم بخوابی بهتره ، هرشب یه ذره اش راحت تری
_بگو از زیر کار میخام در برم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع

    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه برام رقم زده بود     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ربکا pdf از دافنه دوموریه

  خلاصه رمان :       داستان در باب زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا می‌شود و مرد جوان به اوپیشنهاد ازدواج می‌کند. دختر جوان پس از مدتی زندگی پی می‌برد مرد جوان، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده و سیر داستان پرده از این راز بر می‌دارد مشهورترین اقتباس این اثر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهره اعتماد

    خلاصه رمان :     هدی همت کارش با همه دخترای این سرزمین فرق داره، اون یه نصاب داربست حرفه ایه که با پسر عموش یه شرکت ساختمانی دارن به نام داربست همت ! هدی تمام سعی‌اش رو داره میکنه تا از سایه نحس گذشته ای که مادر و پدرش رو ازش گرفته بیرون بیاد و به گذشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ناگفته ها pdf از بهاره حسنی

  خلاصه رمان :           داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ایران برمیگردد، آشنایی او با جوانی در هواپیما و در مورد زندگی خود، این داستان را شکل می دهد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهمان زندگی
دانلود رمان مهمان زندگی به صورت pdf کامل از فرشته ملک زاده

        خلاصه رمان مهمان زندگی :     سایه دختری مهربان و جذاب پر از غرور و لجبازی است . وجودش سرشار از عشق به خانواده است ، خانواده ای که ناخواسته با یک تصمیم اشتباه در گذشته همه آینده او را دستخوش تغییر میکنند….. پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوئوکا pdf از رویا قاسمی

  خلاصه رمان:   یه دختر شیطون همیشه خندون که تو خانواده پر خلافی زندگی می کنه که سر و کارشون با موادمخدره ولی خودش یه دانشجوی درسخونه که داره تلاش می‌کنه کسی از ماهیت خانواده اش خبردار نشه.. غافل از اینکه برادر دوست صمیمیش که یه آدم خشک و متعصبه خیلی وقته پیگیرشه و وقتی باهاش آشنا می‌شه صهبا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
❤:)
2 سال قبل

نویسنده‌ی عزیز پارت ۸۴ رو نذاشتی حالا باید پارت ۸۷ بودیم حالا این ۴ پارت رو که نذاشتید طوری نیست ولی پارت‌ها خیلی کم هستن

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط ❤:)
مانلی
مانلی
2 سال قبل

پارت بده پلییییز

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x