توی راه به سکوت گذشت ، رادان تو فکر بود و اخماش درهم بود بدتر از قبل
و من هندزفری زده بودم و سرمو کرده بودم توی گوشی .
نگاهم بین گوشی و رادان در چرخش بود ، دلم میخواست یه بار دیگه بپرسم چیشده و شاید اینبار به جواب برسم …
فکرایی که توی ذهنم جولون میداد عصبی ام کرده بود و نمیخواستم همینطور بمونه
هندزفری رو درآوردم همراه با گوشیم گذاشتمش تو کیفم
_رادان ، اتفاقی افتاده؟ اخمات خیلی تو همه ، از قیافت هم مشخصه حوصله نداری .
به زور لبخند نمایشی زد
_نه چیزی نیست عزیزم ، برای کارمه .
بعد حرفش دستمو گرفت و پشت دستمو بوسید .
اما این کارش دروغ تکراریش رو از ذهنم پاک نمیکرد ، دستمو از دستش بیرون کشیدم
_تا برسیم من یکم چشمام رو میبندم
و در ادامه حرفم صندلیم رو درست کردم و چشمام رو بستم
خوابم نمیومد ، حتی خسته هم نبودم ، فقط برای فرار از اون ذهن درگیر و دروغ رادان فرار کردم سمت خواب ، اینکه نمیگفت و حتی انکار میکرد اذیتم میکرد.
چه دلیلی برای انکار بود ؟!
اگه میگفت نیاز نیست بدونم، اگه میگفت بعدا توضیح میدم و حتی بعدش هم توضیح نمیداد ، راضی تر بودم تا اینکه بخواد الکی ماجرارو ببنده
هر اتفاقی بود بیشتر از رادان روی من تاثیر گذاشته بود ، فکرای منفی تو ذهنم وادارم میکردن بگردم دنبال حقیقت ، درسته الان امکانش نبود اما بر که میگشتیم میوفتم دنبال این ماجرا ها .
فکرم رفت سمت کار ، با این اتفاقا مشخص بود نمیتونم برم بوتیک کار ، پس نمیرفتم بهتر بود به جاش مشاوره برمیداشتم ، اونم تلفنی و مجازی
اینطور هم درآمدم درست میشد هم خونه کارامو انجام میدادم و هر موقع و هرلحظه بیرون یا جایی میخواستم برم مشکلی نداشتم.
با ایستادن ماشین چشمام رو باز کردم ،
توی پارکینگ یه مجتمع بود
_پیاده شو بریم یه چرخی بزنیم ، یه چیزایی هم برای توی راه بخریم .
بدون حرف پیاده شدم ، الان سعی داشت نشون بده مشکلی نیست ؟
انفاقی نیوفتاده ؟
فعلا ترجیح میدادم لجبازی نکنم و همراهیش کنم .
اومد سمتم و دستمو گرفت ، برعکس همیشه که همراهی میکردم اینبار بی تفاوت بودم و خودش بهتر میدونست چرا پس هیچی نگفت و دستش رو دور شونم حلقه کرد و نذاشت دور شم ازش…..
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
هعییی یادش بخیر پارتا هم پارتای قدیم رمان دختری نسبتا بد اینقدر طولانی بود پارتاش که من سر خوندنش نفس کم میوردم
فاطی اگر با این وضع پیش بره ایشالا تا دو سال دیگه این رمان تموم میشه😐🤣🤣🤣
ن ی بار نویسندش گفت اخراشه فک کنم
منظورم با این وضع کوتاهی رمان🤣
اها 😂
هانی زود پارت داده بود من نتم قطع شد 🤦♀️