رمان سال بد پارت 22 - رمان دونی

 

***

 

– این مادیانِ زیبا رو ببین ! از نژاد آخال تکه ! اصیل … چابک … باهوش ! قدش صد و پنجاه و چهار سانتی متره ! بی نظیره ، ولی کمی سرکش !

 

رشید نچی گفت و نگاهش را بی حوصله از اسب گرفت :

 

– نچ ! اسب سرکش به درد نمی خوره ! داری پولت رو هدر می دی عماد !

 

ولی نگاه عماد مجذوب مادیان سمند و خوش قد و بالا بود . با اینکه به اسب ها علاقه داشت ، ولی می توانست قسم بخورد این حیوان ، زیباترین اسبی است که تا به حال چشم هایش دیده .

 

افسار چرمی را از مربی گرفت و بدون اینکه یک لحظه نگاهش را از حیوانِ با شکوه بردارد … گفت :

 

– من مادیانهای سر کش رو دوست دارم ! خوشم میاد که وقت بذارم و رامشون کنم !

 

و یک قدم به جلو برداشت .

واکنش اسب … صاف گرفتن گوش هایش و بی قراری بود . عماد پا پس نکشید .

 

– آروم باش دخترِ خوب ! … آروم بگیر !

 

و یک قدم دیگر …

اسب با بی قراری سرش را تکان داد و دو پایش را به زمین کوبید . عماد لبخند زد و کف دستش را به اسب نشان داد .

 

– ببین ! میخوام نوازشت کنم ! اجازه می دی ؟ هووم ؟!

 

اسب باز هم ناآرامی کرد ، ولی وقتی عماد با احتیاط دستش را روی پیشانی او گذاشت … بی حرکت شد .

 

لبخند عماد عمق گرفت .

 

– آفرین طلا ! آفرین دختر خوب !

 

 

 

 

 

رشید پرسید :

 

– طلا دیگه چیه ؟!

 

عماد پاسخی به او نداد … در واقع تصمیم گرفته بود نام مادیان عزیزش را طلا بگذارد ! این اسم هم برازنده ی رنگش بود و هم برازنده ی قیمت نجومی اش !

 

ارتباط چشمی اش با طلا را حفظ کرد و باز مشغول نوازش گردن و زیر گوش او شد . ولی بعد از یک دقیقه … اسب رم کرد .

 

مربی بلافاصله دست به کار شد :

 

– هِی … آروم باش !

 

افسار را از عماد گرفت و سعی کرد آن را مهار کند .

 

عماد دو قدمی به عقب برداشت … همچنان که شیفته وار به ناآرامی های اسب نگاه می کرد ، برای خودش سیگاری گیراند .

 

– خیلی خوشگله رشید ، نیست ؟! میخوام بخرمش !

 

رشید نگاه سر در گمی به او انداخت .

 

– سر در نمیارم عماد ! اینهمه پول بی زبون رو میخوای بدی برای این اسب ؟ … آخه به چه دردت می خوره ؟! … به خاطر زانوت هم که نمی تونی خوب سوار کاری کنی !

 

عماد چپ چپی نگاهش کرد … رشید دست هایش را به حالت تسلیم بالا گرفت :

 

– خیلی خب … تسلیم ! پولا مال خودته … اصلاً بریزشون توی چاه توالت ! … ولی اگه از دیدنِ دختر قشنگت سیر شدی … بیا بریم !

 

– کجا ؟!

 

– بچه ها به خاطر تولدت برات سوپرایز تدارک دیدن !

 

 

 

 

عماد اخم کرد و هم زمان لبخند زد :

 

– رشید … تو می دونی من از سوپرایز شدن خوشم نمیاد !

 

– نترس بابا ! قرار نیست یه هفت تیر توی سرت خالی کنن !

 

عماد گفت :

 

– از کجا معلوم ؟!

 

و خندید … .

 

***

 

رستورانِ باشگاه سوارکاری معمولا خلوت بود . ولی آن روز ، سوم فروردین … شلوغ تر از قبل به نظر می رسید .

 

هفت هشت مرد جوان دور میزی نشسته بودند و حرف می زدند . شهاب هم آنجا بود … با انگشتانی درهم گره خورده روی میز و نگاهِ رو به پایینش … خیلی کم در گفتگو شرکت می کرد .

 

سکوتش آنقدر توی ذوق می زد که مجتبی با سقلمه ای به پهلویش … یواشکی گفت :

 

– چته تو ؟ … عین ننه مرده ها رفتار می کنی ! … تولد رئیسه ! بخند !

 

شهاب نگاه کرد به او … و به زور دو طرف لبهایش را به لبخندی تصنعی کش آورد . مجتبی مشتش را به نشانه ی تایید به میز کوبید :

 

– آفرین پسر همینه ! رئیس اگه حس کنه دلت با این کار نیست … خیلی راحت سرت رو می کوبونه به طاق ! تو که اینو نمی خوای ؟

 

شهاب تند نگاهش کرد … معلوم بود که نمی خواست ! او به این مردِ رئیس نام … به پولی که با دست و دل بازی به آدم های زیر دستش می داد ، احتیاج داشت .

 

برای اینکه بتواند برای آیدای قشنگش عروسی بگیرد … برلی اینکه به او برسد … بتواند خانه ای مستقل رهن کند … .

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 11

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان گناهکار pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :       زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون شعارش دوری از گناه بود ولی عملش… یک گناهکار ِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دردم pdf از سرو روحی

    خلاصه رمان :         در مورد دختری به نام نیاز می باشد که دانشجوی رشته ی معماری است که سختی های زیادیو برای رسیدن به عشقش می کشه اما این عشق دوام زیادی ندارد محمد کسری همسر نیاز که مردی شکاک است مدام در جستجوی کاری های نیاز است تا اینکه… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست pdf از منا معیری

    خلاصه رمان :     دم های دنیا خاکستری اند… نه سفید نه سیاه… خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدمهایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است . بن بست… بن بست نیست… یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره… یه مسیر پر از سنگلاخ… بن بست یه کوچه نیست… ته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان غرور پیچیده

  خلاصه رمان :             رمو فالکون درست نشدنیه! به عنوان کاپوی کامورا، بی رحمانه به قلمروش حکومت می کنه، قلمرویی که شیکاگو بهش حمله کرد و حالا رمو میخواد انتقام بگیره. عروسی مقدسه و دزدیدن عروس توهین به مقدساته. سرافینا خواهرزاده ی رئیس اوت فیته و سال هاس وعده ازدواجش داده شده، اما سرافینا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد دوم به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

  خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دیوانه و سرگشته pdf از محیا نگهبان

  خلاصه رمان :   من آرمین افخم! مردی 34 ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم! دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه. خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من بشه، اما این تازه شروع ماجراست، درست شب عروسی من

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همتا
همتا
1 سال قبل

مشخصه سرنوشت خیلی بدی در انتظارشونه
چقدر بد

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

مطمئنا عماد عشقه شهاب و از چنگش در میاره.

Raha
Raha
1 سال قبل
پاسخ به  Bahareh

دقیقا
از همین الان میشه پایانشو حدس زد
اخرش آیدا میرع با عماد شهابم میمونه این وسط بیچارع

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x