رمان سال بد پارت 28 - رمان دونی

 

 

فرهود از پشت خودش را به من کوبیده بود … .

 

تکان سختی خوردم و نزدیک بود پارچ دوغ از دستم رها شود … ولی به سختی تعادلم را حفظ کردم .

 

تا قبل از اینکه بتوانم واکنشی نشان بدهم … شهاب خودش را به من رساند . دستش را دور کمرم حلقه کرد و من را سفت و سخت به عقب کشاند و سینه به سینه ی فرهود در آمد .

 

– چته تو ؟ کوری ؟!

 

لحنش تهاجمی و خصمانه بود … فرهود گفت :

 

– ببخشید ، حواسم نبود ! … ببخشید دختر دایی !

 

با غیظ نگاهش کردم … یک مدلِ بدی از فرهود بیزار بودم ! پسرکِ چندشِ نچسبی بود که زیادی نگاهم می کرد !

 

شهاب باز با همان لحن خصمانه به جای من پاسخ داد :

 

– حواست کجا بود ؟! … اگه گمش کردی پیداش کنم واست !

 

بی میل دست شهاب را گرفتم :

 

– شهاب ! بی خیال !

 

و فرهود شیر شده گفت :

 

– اصلا تو رو سننه ؟! … من دارم با آیدا حرف می زنم !

 

 

 

 

 

انگار کسی در آتش شهاب دمیده باشد … بر افروخته تر شد . با حرکت تندی دستش را از بین دست های من بیرون کشید و رخ به رخ فرهود ایستاد :

 

– یه بار دیگه بگو آیدا ! … یه بار دیگه بگو اگه جراتش رو داری !

 

کار داشت به جای بدی کشیده می شد و من واقعا می ترسیدم دعوا راه بیفتد .

 

سوده از جا پرید و خودش را مابین دو مرد انداخت .

 

– شهاب ! … ای وای خاک به سرم ! چیکار داری می کنی !

 

عمه الهام و هوشی و بقیه هم آمدند و بین شهاب و فرهود فاصله انداختند .

 

خدا را شکر دعوا نشد … ولی خوبی اش این بود که فرهود دیگر اسمم را تکرار نکرد !

 

تپش قلبم تند شده بود … . شهاب چرخید به طرفم و گفت :

 

– آیدا بیا !

 

– چیکارم داری ؟!

 

یک لحظه پلک هایش را روی هم فشرد و بعد عصبی و پرخاشگر تکرار کرد :

 

– بهت می گم بیا !

 

و مچ دستم را گرفت و من را از بین جمعیت دنبال خودش کشید … .

 

 

 

 

برای اولین بار بود که در جمع با من تند شده بود !

 

انتظارش را از او نداشتم … قلبم شکست و بغض کردم ، ولی می مردم هم جلوی دیگران به گریه نمی افتادم !

 

من را همراهش کشید به انتهای حیاط و پشت دار و درخت های سر سبز . وقتی مطمئن شدم دیگر در تیررس نگاه کسی نیستیم ، دستم را یک ضرب از بین انگشتانش بیرون کشیدم و سر جا میخکوب ماندم .

 

شهاب برگشت و نگاه هشدار آمیزی به من انداخت . گفتم :

 

– تو به چه حقی با من اونجوری حرف می زنی ؟! … اونم … اونم جلوی مامانت و بقیه ی …

 

– چته تو ؟!

 

– من چمه ؟! … تو چته ؟!

 

– دو روزه ریدی به اعصاب و زندگی من ! … نه حرف می زنی … نه نگاهم می کنی ! قهر کردی ، هان ؟!

 

لب هایم را روی هم فشردم و بزاق دهانم را قورت دادم … پس قهر کردنم را فهمیده بود !

 

بدون اینکه جوابش را بدهم ، از کنارش عبور کردم و روی لبه ی باغچه نشستم . شهاب کلافه و عصبی گفت :

 

– تو غلط کردی که با من قهری ! فهمیدی ؟ غلط کردی !

 

– صدات رو بالا نبر واسه ی من !

 

– هر کاری دلم بخواد می کنم ! اعصاب نذاشتی واسم ! دِ آخه چته تو ؟! … چته ؟!

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 9

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو

  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی نگاه هایی رو روی خودم حس می کردم که هراز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ازدواج با مرد مغرور

  دانلود رمان ازدواج با مرد مغرور خلاصه: دختر قصه ی ما که از کودکی والدینش را از دست داده به الجبار با مردی مغرور، ترشو و بد اخلاق در سن کم ازدواج می کند و مجبور به تحمل سختی های زیاد می شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برای مریم

    خلاصه رمان :         روایتی عاشقانه از زندگی سه زن، سه مریم مریم و فرهاد: “مریم دختر خونده‌ی‌ برادر فرهاده، فرهاد سال‌ها اون رو به همین چشم دیده، اما بعد از برگشتش به ایران، همه چیز عوض می‌شه… مریم و امید: “مریم دو سال پیش از پسرخاله‌اش امید جدا شده، دیدن دوباره‌ی امید اون رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به چشمانت مومن شدم

    خلاصه رمان :     این رمان راجب یه گروه خوانندگی غیرمجازی با چند میلیون طرفدار در صفحات مجازی با رهبری حامی پرتو هستش، اون به خاطر شغل و شمایلش از دوستان و خانواده طرد شده، اکنون او در همسایگی ترنج، دختری چادری که از شیراز جهت تحصیل در دانشگاه تهران آمده قرار گرفته با عقاید و دنیایی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین این ماه به صورت pdf کامل از مهر سار

          خلاصه رمان :   گاهی زندگی بنا به توقعی که ما ازش داریم پیش نمیره… اما مثلا همین خود تو شاید قرار بود تنها دلیل آرامشم باشی که بعد از همه حرفا،قدم تو راهی گذاشتم که نامعلوم بود.الان ما باهم به این نقطه از زندگی رسیدیم، به اینجایی که حقمون بود.   پدر ثمین ناخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جایی نرو pdf از معصومه شهریاری (آبی)

  خلاصه رمان: جایی نرو، زندگی یک زن، یک مرد، دو شخصیت متضاد، دو زندگی متضاد وقتی کنار هم قرار بگیرند، چی پیش میاد، گاهی اوقات زندگی بازی هایی با آدم ها می کند که غیرقابلِ پیش بینی است، کیانمهر و ترانه، برنده این بازی می شوند یا بازنده، میتونند جای نداشتن های هم را پر کنند …   به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بانو
بانو
1 سال قبل

چقد کوتاه پارت میزاری😕😕

رضا میر
رضا میر
1 سال قبل
پاسخ به  بانو

این چیزا واسه ما عادی شده شما هم عادت کنید

زن احسان علیخانی
زن احسان علیخانی
1 سال قبل

خدایا چه رابطه شون خوشگله😍

رضا میر
رضا میر
1 سال قبل

ولی قراره کمتر از چن وقت دیگه مثلثی شه و کلی ماجرای…..

Haniyeh
Haniyeh
1 سال قبل
پاسخ به  رضا میر

میشه بگی چی میشه ؟؟

رضا میر
رضا میر
1 سال قبل
پاسخ به  Haniyeh

من نمیدونم ولی از خلاصه داستان و عکسش میشه حدس زد مثلثیه

فرزانه
فرزانه
1 سال قبل
پاسخ به  رضا میر

سلام اسم نویسنده چیه

رضا میر
رضا میر
1 سال قبل
پاسخ به  فرزانه

از ادمین بپرسید به جان خودم من فقط میخونم

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x