رمان صیغه استاد پارت 69 - رمان دونی

رمان صیغه استاد پارت 69

 

چشمای پر از اشک و ناتوانم تار میدید ولی دیدم نیشخند اون اشغال و! نیشخند علی و دیدم و باغم چشمام و بستم که صدای نکره اش به گوشم رسید.

– تا وقتی که تصمیم بگیری از این مرتیکه طلاق بگیری یا نه همین جا میمونی!

همین؟ منظورش چی بود؟
صدای هامون قبل از این که من سوالی بپرسم بلند از حد معمول به گوشم رسید.
‌‌- خفه شو بی ناموس!!

سرم و به ستون فشردم و لب زدم:
– انتظار داری با تو ازدواج کنم؟

سری با پوزخند به معنی آره تکون داد و از در بیرون زد؛ مات و مبهوت خیره شدم به در؛ بادیگار هایی که باهاش اومده بودند یکی رفتند و من هنوز به در زل زده بودم.
– این کیه ساغر؟!

– همون طور که خودت گفتی یه عوضی بی ناموسه!

سرش و به دو طرف تکون داد و به سختی جلو اومد؛ سرم و توی بغلش گرفت و آروم صورتم و نوازش کرد.

قبل تر از این چقدر به این نوازش ها احتیاج داشتم! چقدر حالم رو خوب می‌کرد… گرچه الانم باعث می‌شد فکر چیزی و نکنم.

نمی‌دونم چقدر تو بغلش بودم؛ ولی دلم می‌خواست تا ابد هامون باشه و… من!
کنار هم تک و تنها بدون ترس و استرس و نگرانی..
حوصله هیچ کس و نداشتم و نمی‌دونستم چطور از شر علی خلاص شم.

می‌دونم گیتی هوی منه کسیه که باید بهش حسودی می‌کردم! ولی نکردم عوضش تو اون شرایط نگرانش بودم.

دلم شور می‌زد براش چون کسی نبود بهش غذا بده و چند ساعتی می‌شد که چکش نکرده بودم.

– این کیه ساغر؛ می‌خوام بدونم با کی طرفم. نگران نباش همه چی و درست می‌‌کنم فقط بهم بگو این کیه؟!
مامانت داره ازدواج می‌کنه؟ چه خبره اینجا!

می‌تونستم بفهمم چقدر این موضوعات پیچیده شده ولی اصلا حال و حوصله توضیحش و نداشتم ‌؛ نمی‌دونستم حتی چطور براش تعریف کنم اصلا چرا تا حالا بهش نگفته بودم؟! هامون رفتار خوبی نشون می‌داد که حرف بزنم؟ نه!

دستش و روی صورتم کشید و نم صورتم و پاک کرد؛ خم شد و پیشونیم و بوسید.

اشک بیشتری از چشمم چکید تعجب کرده بودم چرا هامون ساکته؟ چرا چیزی نمی‌گه؟ چرا سرم داد نمی‌زنه که حرف بزنم و حقیقت و بگم؟

امروز زیادی مشکوک شده بود!

لب تر کردم و خواستم چیزی بگم که در باز شد و دو تا مرد با هیکل درشت وارد شدن… ناخواسته از ترس بلند شدم.
بزاق دهنم و تند تند قورت دادم و ترس توی دلم ریخته بود؛ ترس وحشتناکی داشتم.

اشک روی صورتم ریخته شد و نگاهم و به هامون دادم که مثل همیشه سرد به اون دو تا مرد نگاه می‌کرد!

– چتونه اینجوری ریختید اینجا ؟ طویله اس؟!

اون دو مرد خنده بلندی کردند و سمت هامون اومدند؛ بی اختیار به هامون چسبیدم و هق هقم اوج گرفت.

یکی از مردا بازوم و گرفت و کشیدم اون طرف اتاق.
التماس کردم و روی زانوهام ایستادم.

– ولش کنید آشغالا؛ علی کصافت بیا بازش کن مگه چی کارت کردم؟ برو با همون بابای پس فطر و حروم زاده ات حرف بزن.

با مشت محکمی که یکی از مردا محکم به شکم هامون زد چشمام گرد شد و هق هقج از شوک قطع شد! چی میدیدم؟

داشتند هامون و می‌زدند؟! هامونه دل سنگ من و؟!

بعد از چند ثانیه که از شوک بیرون اومدم با جیغ خودم و روی زمین کشیدم وسعی کردم جلوشون و بگیرم! من نفسم به نفس این مرد بند بود مگه می‌شد ببینم کتک می‌خوره و عقب بیاستم ؟!

بریده بریده گفتم:
– ولش کنید.. تورو خداااا علی بگو بس کنن.

اون دو تا مرد کوچک ترین توجهی به من نداشتند و پشت سر هم دست و پاهاشون و با شدت به بدن هامون میکوبیدند.

هامون سعی می‌کرد روی پاهاش بلند شه و اونا رو بزنه ولی نتونست!

دو تا مرد غول پیکر کجا و هامون کجا؟!

اشک جلوی دیدم و تار کردم و رسما جیغ می‌زدم و کمک می‌خواستم.

با ضربه ای که هامون توی صورت یکی از مردا زد لحظه خشکم زد…. چی کار می‌کرد؟ اونا عصبی می‌شدند و بد ترش و سرش می‌آوردند! گریه ام بیشتر شد!

دو تا مرد با دیدن این کار هامون جری تر شدند و جوری لقت به هامون می‌زدند که تموم تنش غرق خون شده بود.

 

– هر… هر کاری بگید… می‌کنم ولش کنید.
نفسم خسته بود! انگار من کتک خورده بودم به جای هامون؛ دلم می‌خواست داد بزنم و بگم به قلب و تموم زندگی من دست نزنید…. ولی اونا نابودش کردند.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان کویر عشق

  دانلود رمان کویر عشق خلاصه رمان کویر عشق : بهار که به تازگی پروانه‌ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهره‌ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از تجربیاتش استفاده کنه … بالاخره میبینه ولی نه اونطورکه میخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طرار pdf از فاطمه غفرانی

  خلاصه رمان:         رمان طرار روایت‌گر دختر تخس، حاضر جواب و جیب بریه که رویای بزرگی داره. فریسای داستان ما، به طور اتفاقی با کیاشا آژمان، پسر مغرور و شیطونی که صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای آژمان هم هست آشنا میشه و این شروع یک قصه اس… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بغض پاییز

    خلاصه رمان :     پسرك دل بست به تيله هاى آبى چشمانش… دلش لرزيد و ويران شد. دخترك روحش ميان قبرستان دفن شد و جسمش در كنار ديگرى، با جنينى در بطن!!   قسمتی از داستان: مردمک های لرزانِ چشمانِ روشنش، دوخته شده بود به کاغذ پیش رویش. دست دراز کرد و از روی پیشخوان برداشتش! باورِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو

  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون دچار یه بیماری سخت میشه و تو ازمایش خون بیمارستان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده

    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی توی این رمان خنده هست تعجب هست گریه زاری فکر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی

    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم کاری. پر از خامی و بی تجربگی.می خواهیم که با

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
15 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
صدیقه
صدیقه
1 سال قبل

داستان زیبایی هست

Atena
Atena
3 سال قبل

واایییی من نشستم تو یه روز تا پارت ۶۹ خوندمم بعد دیم بقیش نییییست لطفا زودتر بزارین اینجوری کلررمان از یادمون میرههههه

نرگس
نرگس
3 سال قبل

پاااااااارتتتتتتت بعدی ترووووـو خدا بزاااااارید

کیاناااااا
کیاناااااا
3 سال قبل
پاسخ به  نرگس

نکش خودتو هنو دوهفته نشده
شد میزاره

کیاناااااا
کیاناااااا
3 سال قبل

آه بیا وسط بزن کف گشنگه رو بالاخره دادی 😀

کیان
کیان
3 سال قبل
پاسخ به  کیاناااااا

میشه دو انگشتی بزنم؟
😁

کیاناااااا
کیاناااااا
3 سال قبل
پاسخ به  کیان

باشه بزن فرزندم اجازه صادر شد 😌🤣😂

کیان
کیان
3 سال قبل
پاسخ به  کیاناااااا

متشکرم🙏😂

Fatemeh
Fatemeh
3 سال قبل

نویسنده قشنگم عالییییی بود🥺❤️خیلی خوب بود
دستت درد نکنه

تروخدا، تروجون عزیزت زود پارت بزار
خواهش میکنم ازت
بخدا تا پارت بعدی بیاد دیوونه میشیم آخه

دلم برای هامون میسوزه🥺

دلارام
دلارام
3 سال قبل

خیلی خوب پیش رفتی ولی حیف که حالا حالا ها پارت نمی زاری

Fatemeh
Fatemeh
3 سال قبل
پاسخ به  دلارام

نویسنده قشنگم عالییییی بود🥺❤️خیلی

تروخدا، تروجون عزیزت زود پارت بزار
خواهش میکنم ازت
بخدا تا پارت بعدی بیاد دیوونه میشیم آخه

دلم برای هامون میسوزه🥺

فائزه
فائزه
3 سال قبل
پاسخ به  دلارام

سلام رمان خیلی خوبههه
ولی خیلی کم پارت میزارین.. چرا؟

Zahra
Zahra
3 سال قبل

عالیه عالی دمت گرم نویسنده ♥️💋💋

Aysan
Aysan
3 سال قبل
پاسخ به  Zahra

عالییی بود ک😍😍لطفاً پارت بعدی رو زود تر بزار من یکی دارم دیوونه میشم😂

fatemeh zahra
3 سال قبل

وای خدا عالییییییی بود😍😍👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏
ولی کم بود من تو خماری موندم
نویسنده نمیشه به خاطر دیروز که عید بود پارت هدیه بدی

دسته‌ها
15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x