قیافش خیلی توهم بود آخرشم من نفهمیدم این کجاش درد میکنه که دستش رفت روی پهلوی چپش هههی اون شبم پسر موتوریه پهلوی چپش چاقو خورد نکنه اون پسره اشکان بوده. نه بابا اشکان کجا اون پسره که یه تنه حریف چهار تا آدم بود کجا این اشکان همش سرش تو کتاب و نقشه کشیدن بوده اما باید مطمئن میشدم
_پهلوت درد میکنه
اشکان اخماش غلیظ تر شد:نه
پوزخندی زدم:پس چرا دستت و گذاشتی رو پهلوت
اشکان دستشو از روی پهلوش برداشت
اشکان:به شما ربطی نداره در ضمن چرا همراه بقیه نرفتید بیرون؟
پسره ی بیشعور چطور جوابمو داد همشم که رسمی حرف میزنه ایششششش. بعدم بلند شد رفت سمت میزشو دو تا مسکن بدون آب خورد همین جوری داشتم بهش نگاه میکردم ببینم چیکار میکنه که
اشکان:نگفتید؟
_ها
اشکان:چرا نرفتید بیرون؟
_آهان مامانت گفت بمونم پیش جنابالی آرومت کنم
اشکان:من نیازی به شما ندارم برید بیرون
_منم علاقه ای به موندن پیش تو ندارم ولی انگاری باید دیگه کم کم نقشه مونو عملی کنیم نه؟
اشکان که انگار تازه حرف های خودش یادش اومد سرشو تکون دادو راه افتاد
اشکان:خیلوخب بریم
_الان آرومی دیه
بیشعور بدون جواب دادن رفت بیرون منم دنبالش. همه تو آشپزخونه سر میز نشسته بودن منتظر ما و داریوش و دریا هم کنار هم بودن انگاری آشتی کرده بودن داریوش تا اشکان و دید بلند شد
داریوش:من از دریا معذرت خواستم دریا هم بخشیدم تو هم ببخش داداش
اشکان:من داداش تو نیستم حالا حالاهام دلم با تو صاف نمیشه. من و بابام تا حالا از گل نازکتر بهش نگفتیم بعد توی تازه به دوران رسیده روش دست بلند کردی. گمشووو کنار
داریوش:داداش غلط کردم دیگه تکرار نمیشه
اشکان:برو کنار گفتمممم
با کنار رفتن داریوش خودش کنار دریا نشست
و صندلی بغلشم کشیدو به من اشاره کرد که بشینم. منم رفتم کنارش نشستم که داریوش صندلی بغلی من نشست
اشکان:چی میخوری آرام
جون رسمی حرف نزد
_لازانیا
برام لازانیا گذاشت بعدشم برای خودش بقیه هم مشغول شدن. همه ناهارمونو خوردیم که اشکان تو تمام ظرف های اضافی که شسته بودن و کسی توشون چیزی نخورده بودن و کثیف کرد همه هم از این کارش تعجب کرده بودن
دریا:چته اشکان چرا همچین میکنی
اشکان:هیسسس
دریا:حالا که این کارو کردی باید خودت همه شو بشوری
اوهو اشکان با این همه ابهت ظرف بشوره چه شود
اشکان:فعلا ظرفارو جمع کن بزار تو ظرف شور
علی آقا:واقعا دیدنیه اشکان ظرف بشوره زود باش دریا
دریا بلند شد که ظرف هارو جمع کنه که منم بلند شدم و بهش کمک کردم بقیه هم همونجا نشستن انگاری همه می خواستن ظرف شستن اشکان و ببینند. ظرف ها رو گذاشتیم تو ظرف شویی که اشکان با چیزی که گفت بادم خوابید

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۳.۷ / ۵. شمارش آرا ۳

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو

        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی برایش معنا ندارد .     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان جاوید در من

  دانلود رمان جاوید در من خلاصه : رمان جاوید در من درباره زندگی آرام دختریست که با شروع عملیات ساخت و ساز برابر کافه کتاب کوچکش و برگشت برادر و پسرخاله اش از آلمان ، این زندگی آرام دستخوش نوساناتی می شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
رمان اوج لذت
دانلود رمان اوج لذت به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  خلاصه: پروا دختری که در بچگی توسط خانوادش به فرزندی گرفته شده و حالا بزرگ شده و یه دختر ۱۹ ساله بسیار زیباست ، حامد برادر ناتنی و پسر واقعی خانواده پروا که ۳۰ سالشه پسر سربه زیر و کاری هست ، دقیقا شب تولد ۳۰ سالگیش اتفاقی میوفته که نباید ، اتفاقی که زندگی پروا رو زیر رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حکم نظر بازی pdf از مژگان قاسمی

  خلاصه رمان :       همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میفته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آشوب pdf از رؤیا رستمی

    خلاصه رمان :     راجبه دختریه که به تازگی پدرش رو از دست داده و به این خاطر مجبور میشه همراه با نامادریش از زادگاهش دور بشه و به زادگاه نامادریش بره و حالا این نامادری برادری دارد بس مغرور و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نفس آخر pdf از اکرم حسین زاده

  خلاصه رمان :       دختر و پسری که از بچگی با هم بزرگ میشن و به هم دل میدن خانواده پسر مذهبی و خانواده دختر رفتار ازادانه‌تری دارن مسیر عشق دختر و پسر با توطئه و خودخواهی دیگران دچار دست انداز میشه و این دو دلداده از هم دور میشن , حالا بعد از هفت سال شرایطی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nahar
Nahar
2 سال قبل

وای خدا میخواد بده ارام بشوره😂😂😂😂

سپیده Sepideh
سپیده Sepideh
2 سال قبل

فکر کنم ظرفا رو میخاد بده ب داریوش بشوره یا بده ب آرام

فاطمه
فاطمه
پاسخ به  سپیده Sepideh
2 سال قبل

به احتمال زیاد میخواد بده داریوش بشوره

M.h
M.h
2 سال قبل

پارت هات خیلی کم شده نویسنده.
فاطمه بهش بگوووووو

M.h
M.h
2 سال قبل

اشکان ظرف بشوره چه شود🤣🤣🤣

M.h
M.h
2 سال قبل

بچه ها دقت کنید حالا که یکمی از طنزش کم شده نظر ها هم چقدر کم شده

زهره
زهره
2 سال قبل

وایییییییی خدا

ینی چرا اشکان با موتور اومد آرام رو نجات داد

چه شود میخواد ظرف بشوره 😁🤭

M.h
M.h
پاسخ به  زهره
2 سال قبل

معلوم نی؟؟؟؟؟؟؟

mahsa
mahsa
پاسخ به  M.h
2 سال قبل

نه نی

M.h
M.h
پاسخ به  mahsa
2 سال قبل

برا منم معلوم نی😁😁😁

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x