_چند روز پیش که رفته بوده سر ساختمون خیلی اتفاقی زخمی میشه و وقتی با کیان دعوا میکنه بخیه هاش باز میشن من که رفتم خونه اش خون زیادی از دست داده بود و به زور بردمش بیمارستان اما تو راه بیهوش شد
آقاجون:چرا نموندی پیشش؟
_تو بیمارستان نموند که تا بهوش اومد گفت میخوام برم حالا هه دکتر و پرستار میگن نه این میگفت باید برم. اخرشم به زور خودشو مرخص کرد بعدم بردمش خونش لباس هاشو عوض کردو رفت بیرون
آقاجون:آقاجونش میگفت یکیه مثل اون دایی کله خرابش ولی من باور نکردم پس واقعا کله خرابه
_آقاجون حالا که کله خرابه میشه ازدواج و کنسل کنید
آقاجون:نخیر درسته کله خرابه ولی بلده چجوری گلیم خودشو از آب بکشه بیرون و دستش تو جیب خودشه
_یه کلمه بگید مجبورم باهاش ازواج کنم دیگه چرا اینقدر ازش تعریف میکنید؟
آقاجون:من که از اول دارم میگم مجبوری باهاش ازدواج کنی
و بعد ازم رو برگردوند همیشه همین بود و باید حرف حرف خودش میبود
_درسته از بقیه شنیده بودم ولی از خودتون نه که شنیدم
آقاجون دیگه چیزی نگفت منم ساکت شدم
آراد:اشکان رسوندت دیگه؟
_نه با تاکسی اومدم
آراد:منو بگو فکر میکردم آقا غیرت داره بعد حالا این موقع شب یه دخترو تک و تنها ول کرده تو خیابون
ماهکان:همچین میگی این موقع شب که انگار ساعت چنده، ساعت هشت و نیم هم هنوز نشده
اراد:بازم بالاخره قراره ازدواج کنند و نباید تنها ولش میکرد
آراد غیرتی شده بود و در هر حال حرف خودشو میزد
_آراد اینقدر تند نرو اشکی گفت بیا برسونمت ولم من مثلا می خواستم ناز کنم گفتم نمیام اونم گفت باشه و رفت
آراد:واقعا این کارو کرد؟
_آره
آراد لبخندی زد و گفت
آراد:بابا دمش گرم خوب بلده جلوی ناز کردن دخترا چجوری رفتار کنه منم باید برم پیشش کلاس، آموزش ببینم
ماهکان:خوبه الان غیرتی شده بودیا اصلا تکلیفت با خودت روشنه؟
آراد:اون برا وقتی بود که نمیدونستم تعارف کرده
ماهکان:این آرام از بس که با تو گشته اصلا ناز کردن بلند نیست حالا یه بارم که ناز کرده این آقا این بلا رو سرش اورده. بمیرم برات آرام چجوری میخوای با این بری زیر یه سقف
قبل از اینکه چیزی بگم آقاجون زودتر گفت:اگه خیلی برای آرام ناراحتی میتونی به جاش تو با اشکان ازدواج کنی
رنگ از رخ ماهکان پرید و بهت زده گفت:چ…چی؟
آقاجون:میگم تو با اشکان ازدواج کن
ماهکان:نه ممنون زیاد نگران نیستم
_ای بی معرفت
ماهکان:چه کنم نگرانت که هستم ولی خوب آقاجون و که میبینی جدیه. حالام اینارو ولش بیا بریم خریداتو بهم نشون بده
_آره جون خودت
بعدم بلند شدم و رفتم سمت پله ها که صدای آراد در اومد
آراد:وایسا ببینم تو مگه با ماشین من نرفتی پس جرا با آژانس برگشدی؟ نکنه زدی داغونش کردی؟
تازه یادم اومد چه گندی زدم اما حق به جانب گفتم:اینقدر که همه جا با آژانس رفتم و اومدم شده برام عادت به خواطر همین اصلا یادم رفت با ماشین رفتم
آراد:حالا من چه کنم؟
_چمیدونم خودت یکاریش کن
بعدم بدون توجه ازش سریع از پله ها بالا رفتم و ماهکان هم پشت سرم اومد
ماهکان:آرام تو که میدونی که من کیان و دوست دارم و نمیتونم با این پسره ازدواج کنم ولی اگه واقعا کسی رو دوست نداشتم به جای تو با اون پسره ازدواج میکردم
_خب منم امیر رو دوست دارم
ماهکان:میدونم عزیزم میدونم. ببین فقط چند روز نبودیم ولی ببین چه اتفاق هایی افتاده ازدواج تو و عشق و عاشقی کیان به تو
ماهکان عاشق کیان بود و بخواطر همین چشماش پر از اشک شد
_نگران نباش مهم اینه که من دوسش ندارم اونم بعد یه مدت که ببینه من ازدواج کردم بیخیال میشه
ماهکان:وقتی شنیدم کیان همچین کاری کرده با صد تا بهونه بابا رو راضی کردم که برگردیم میدونی با این کارش دلمو شکست. من همیشه باهاش خوب رفتار میکردم که منم ببینه ولی به جز تو هیچ کسیو نمیدید
و اولین قطره ی اشکش روی گونش افتاد و همین طور اشک بعدی که به گریه افتاد و صورتش غرق در اشک شد.
_درست میشه ماهکان گریه نکن توروخدا تو که میدونی من اگه گریه کسی و ببینم گریه ام میگیره پس گریه نکن
ماهکان:درسته تو از گریه کردن متنفری ببخشید
یه لبخد تلخ زدو سریع اشکاشو پاک کرد
ماهکان:حالام بلند شو خریداتو بیار ببینم
_فقط یه لباس عروسم و کفشم تو کمده بقیه شو مامان برده گذاشته اتاق مهمون که فردا ببره خونه اشکان
همینجوری که داشت میرفت سمت کمد مشکوک برگشت سمتم
ماهکان:وایسا ببینم لباس زیر و لباس خوابم خریدی؟
_خب آره زیاد از اینجا لباس نمیبرم چون اشکان زیاد میره خارج برای شرکتش و من نمیتونم تنها باشم میام اینجا
ماهکان:اونوقت زمانی که اشکان باهات بود اینا رو خریدی؟
_نه بابا عسلم بهش گفتم بیاد با اون رفتیم ولی تو چرا ذهنت اینقدر منحرفه
ماهکان دوباره برگشت سمت کمدم
ماهکان:به تو چه……….خوشتیپه؟
_کی؟
ماهکان:اشکان
_نه اون هیچ چیز خوبی نداره به جز یه اخلاق گند
ماهکان:اومیدوارم بعد از یه مدت که باهاش زندگی کردی بازم همین حرف ها رو بزنی و بجاش نگی شدی عاشقش
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
اژدها همون اشکان
پارت جدید نذلشتید که اه!
چرا پارت جدید نداریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چقدر از کیان بدم میاد🤢🤢🤮🤮
عالی❤
مرسی نویسنده این پارت طولانی بود
خب رمانو میشه پیش بینی کرد بعد از مدت ها ک باهم زندگی کردن آرام عاشقش میشه و بعد از چند روز هم اشکان عاشقش میشه ولی چون اشکان غرورش خیلی براش مهمه بهش نمیگه و آرام هم همینطور بعد ک طلاق گرفتن، اشکان میره خارج ولی چون عاشقش آرام برمیگرده بعدم بهم اعتراف میکنن و تموم
اژدها جی میشه این وسط؟
اون ک دیگه حرفی ازش نشده😂👀
اوهوم🥺🥺🥺
من از همون اول رو اژدها کلید کردم😁
تازه شاید این وسط یه بچه ای چیزی هم آرام از اشکان داشته باشه و اینکه امیر هم شاید بهش خیانت کنه یا بگه نمیخوادش
عالی بوددددد❤❤❤