رمان عشق با چاشنی خطر پارت 45 - رمان دونی

 
_هنوزم هست
اشکی:آره
_مهم نیست
اشکی:نمیخوای باهاش حرف بزنی؟
_نه
اشکی:پس با ماشین بریم
تمام ذوقم کور شد
_چراااااا؟
اشکی:من با اینکه با ماشین هم میرم همیشه میپره جلوم و التماس میکنه که بزارم تو را ببینه ولی من نزاشتم اما اگه الان تو رو ببینه و با موتور باشیم دیگه فکر نکنم بیخیال بشه
_اوکی با ماشین بریم
رفتم سمت ماشینش که خودشم اومد نشستیم تو ماشین. اشکی ماشینو حرکت داد و تا از پارکینگ خارج شد امیر پرید جلو ماشین. قیافش داغون بود و هنوز هم همون لباسی هایی تنش بود که دو روز پیش تنش بود. با دیدنم لبخندی رو لباش اومد و خیره خیره نگام می کرد. اگه هر زمان دیگه ای بود از نگاهش استقبال میکردم ولی دیگه این نگاه را نمیخواستم. دیگه نمیخواستم خودمو گول بزنم. چشم ازش گرفتم و رو به اشکی گفتم: برو
اشکی:میبینی که جلو ماشین وایساده
_نمیخوام حتی برای یه لحظه دیگه هم ببینمش فقط برو
و برو رو با داد گفتم چون دیگه داشتم عصبی میشدم
که این اشکی دیوونه هم پاشو همچین گذاشت رو گاز که ماشین از جاش کنده شد و امیر خیلی سریع خودشو پرت کرد کنار. سریع برگشتم سمت امیر و به امیر نگاه کردم که ببینم اتفاقی براش افتاده یا نه که خداروشکر براش اتفاقی نیوفتاده بود ولی افتاده بود روی زمین
اما این دلیل نمیشد که رو کار اشکی سرپوش بزارم و با حرص گفتم
_ این چه کاری بود که کردی؟
اشکی:خودت گفتی برو منم حرکت کردم
با حرص بیشتری گفتم:اینجوری اگه میخورد بهش چی؟؟؟؟؟؟؟؟
پوزخندی زد
اشکی:هییی دوست نداره اگه داشت بعد از دو روز که بالاخره دیده بودت از جلو ماشین تکون نمیخورد حتی اگر ماشین بهش میخورد
مثل خودش پوزخندی زدم
_چرت میگی اشکی یعنی اگه الان خودت بودی از جلو ماشین تکون نمیخوردی
اشکی:اگه طرفو واقعا دوست داشته باشه نه تکون نمیخوردم
دست خودم نبود و ناخودآگاه لب زدم
_پس خوش به حال زنت
وقتی این حرفو زدم که تازه فهمیدم چه گندی زدم. سریع برگشتم سمتش که پوزخندش بیشتر کش اومد
اشکی:زنم که الان تویی و منم هیچ حسی بهت ندارم
نمیدونم چرا اما ته ته دلم یکمی از این حرفش ناراحت شدم.
نمیدونستم کجا داره میره

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دو دلداده به صورت pdf کامل از پروانه محمدی

        خلاصه رمان:   نیمه شب بود، ماه میان ستاره گان خودنمایی میکرد در حالیکه چشمانش بسته بود، یاد شعر موالنا افتاد با خود زیر لب زمزمه کرد. به طبی بش چه حواله کنی ای آب حیات! از همان جا که رسد درد همانجاست دوا     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هیچکی مثل تو نبود

  دانلود رمان هیچکی مث تو نبود خلاصه : آنا مفخم تک دختر خانواده مفخم کارشناس ارشد معماریه. بی کار و جویای کار. یه دختر شاد و سر زنده که با جدیت سعی میکنه مطابق میل پدرو مادرش رفتار کنه و اونها رو راضی نگه داره. اما چون اعتقادات و نظرات خانواده اش گاهی با اون یکی نیستن مجبوره زیر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقصنده با تاریکی

    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش درمی یاره و حالا نمی دونه که این نزدیکی کیارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برای مریم

    خلاصه رمان :         روایتی عاشقانه از زندگی سه زن، سه مریم مریم و فرهاد: “مریم دختر خونده‌ی‌ برادر فرهاده، فرهاد سال‌ها اون رو به همین چشم دیده، اما بعد از برگشتش به ایران، همه چیز عوض می‌شه… مریم و امید: “مریم دو سال پیش از پسرخاله‌اش امید جدا شده، دیدن دوباره‌ی امید اون رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری

    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک عشق می ارزید، به یک زندگی عالی می ارزید، به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مارتینگل

    خلاصه رمان:         من از کجا باید می‌دونستم که وقتی تو خونه‌ی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقتی لخت و عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر… یه مرد غریبه تمام مدت داشت منو از دوربین‌های تعبیه شده تو خونه، دید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
2 سال قبل

عجببببب 😏 

ثنا
ثنا
2 سال قبل

یه جوری حس پیدا کنی که به غلط کردن بی افتی …

M.h
M.h
2 سال قبل

دیگه کاملا دارم به روانی بودن اشکی پی میبرم

ARMY
ARMY
2 سال قبل

رمانت خیلی قشنگه مرسی❤️❤️❤️
فقط یخورده بیشتر بزار فداط شم با قطره چکون بهمون پارت میدی؟😂😂😂

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x