آراد:حتما کار این مهنازه
_برای چی اینجوری میگی؟
_چون از وقتی که تو رفتی این همش تو خونه مائه و برای مامان خود شیرینی میکنه مامان هم از وقتی که فهمیده من محشیدو دوست دارم میگه تو حق نداری با مهشید ازدواج کنی ولی بجاش مهناز دختر خوبیه
_مامان که همیشه از مهناز بدش میومد
اراد:همین دیگه معلوم نیست چیکار کرده و چی گفته که اینجوری خودشو تو دل مامان جا کرده
واقعا عصبی شده بودم
_پس بگو چرا امروز برای من مظلوم شده
آراد:آرام من بدون مهشید میمیرم میفهمی؟
_اوهوم
آراد:بهم بگو چیکار کنم؟
_فعلا بهش فکر نکن داداش خودم یه کاریش میکنم. مطمئن باش نمیذارم با اون عملی ازدواج کنی حالا بیا بریم بیرون
از اتاق اومدیم بیرون که اشکی روی یه مبل دو نفره پشت به ما نشسته بود و نازنین هم کنارش نشسته بود از اینکه که نازنین اینقدر نزدیک اشکی نشسته بود خونم به جوش اومد خواست برم حسابشو برسم که با حرف های فرهاد وایسادم و آراد هم کنارم وایساد
فرهاد:اشکان زنتم میدونه تو به چه آهنگ گوش میدی یا اونم مثل ما نامحرمه
بعد از گفت این حرف فرهاد سریع ساکت شد و چشماشو از اشکی دزدید و من میتونستم از همین جا قیافه ترسناکی که به خودش گرفته بود رو تصور کنم الحق که بازیگر خوبی بود
اشکی:کی گفته ارام نامحرمه
نازنین:پس اگه نامحرم نیست پس چرا نمیزاری گوش بده
اشکی:اومد میزارم گوش بده
با گفتن این حرف اشکی جمع کلا ساکت شد
از اینکه اون به هیچ کس اجازه نمیده آهنگ هاشو گوش بده و قراره الان بزاره من گوش بدم واقعا داشت کامیون کامیون تو دلم قند آب میشد
لبخندی زدم و رفتم روبه روی نازنین وایساده
_عزیزم میشه بلند شی میخوام کنار شوهرم بشینم
شوهرم رو غلیظ گفتم که حرصشو در بیارم
نازنین با لحن بیخیالی گفت:ولی من جام راحته
به اشکی یه نگاه کردم که خودش منظورمو گرفت بلند شد و روی مبل کناری نازنین نشست که منم کنارش نشستم
نازنین برگشت با عصبانیت نگام کرد و جوری که بقیه نشنون گفت: این فیلم بازی کردناتون برای من فایده ای نداره من میدونم که دوست ندار….
همینجوری داشت حرف میزد که اشکی منو برگردوند سمت خودش و یدونه از سیم های هندزفریشو گذاشت تو گوشم
از اینکه منو از دست این نازنین نجات داده بود و همینطور میتونستم آهنگ هاشو گوش بدم واقعا خوش حال بودم و لبخدی روی لبام بود که کش اومدنش دست من نبود اما با شنیدن آهنگش تموم اون خوش حالی ها به یه لحظه از بین رفت چون که آهنگش نه ایرانی بود نه انگلیسی بلکه کره ای بود و منی که هیچی از کره ای نمیفهمم به جز یه سریع از کلمه هایی مثل سلام ممنون و باشه و از اینجور کلمه ها
برگشتم سمت خودش که مثل وقتی که تو ماشین نشسته بودیم چشماشو بسته بودو سرشو تکون میداد انگار که خودش خیلی خوب میفهمید چی میگه
خیلی ناراحت بودم اما خب نمیتونستم این ناراحتیمو به بقیه نشون بدم چشمامو مثل اشکی بستم که مثلا مثل اشکی رفتار کنم اما بعد از یکمی گوش دادن به آهنگ کامل رقصم گرفته بود از بس ریتمش خوب بود
با این که نمیفهمیدم چی میگه اما خب ریتمش خیلی خوب بود به خواطر همین همونجوری که نشسته بودم خیلی سریع تکون میخوردم و رفته بودم تو حس که دست یکی رو روی شونم حس کردم
چشمامو باز کردم که دیدم اشکیه و خودش وایساده یه نگاه کردم که ببینم چرا وایساده که دیدم آقاجون من و اشکی دارن میان تو خونه بخواطر همین منم سریع وایسادم که اشکی آهنگشو قطع کردو هندزفریشم گذاشت تو جیبش
بعد از سلام و احوالپرسی همگی نشستیم
همگی ساکت بودیم و چیزی نمیگفتیم که نگام افتاد به آراد که داشت با شیطنت بهم نگاه میکرد
سرمو به منظور چته براش تکون دادم که با چشماش به اشکی اشاره کرد و سرشو با حالت با مزه ای تکون داد
خواستم یه چیزی بهش بگم که صدای آقاجون بلند شد
آقاجون:تو نوه های من شیطون ترینشون این آراد و آرام هستن اما نوه های تو همشون خیلی ساکت و آروم هستن این خیلی خوبه
آقاجون این حرف ها رو به آقاجون اشکی زد که اونم صداش بلند شد
آقاجو:کی گفته اینا ساکت و آروم هستن اینا یکی از یکی بدترن و همیشه زمانی شیطنت میکنند که کسی حواسش بهشون نیست سر دستشونم همین اشکانه
برگشتم به اشکی نگاه کردم که صورتش مثل همیشه بیخیال بود
اقاجون:ناصر خان(اسم آقاجون اشکی) یه چیزی بگو که باور کنم آخه اشکان؟ مگه ساکت تر از اونم هست
ناصر خان:باور نمیکنی پس بزار چند تا از کارایی که کرده رو برات بگم. اون روزایی که فاطمه مرد
صدای ناصر خان ناراحت شد انگار که هنوزم که هنوزه نتونسته با مرگ زنش کنار بیاد
ناصرخان:تمام کار هامو ول کردم و رفتم تو یکی از روستا های اطراف شیراز که اونجا در آسایش باشم حتی تصمیم گرفته بودم برای همیشه همونجا بمونم و دیگه بر نگردم.عید شده بودو بچه ها بلند شدن اومدن روستا وهمین اشکانی که داری میگی خیلی آرومه چنان بلاهایی بر سر اون روستایی های بدبخت اورد که ما رو از روستا بیرون کردن بهش میگم چرا اینکار ها رو کردی میگه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۵ / ۵. شمارش آرا ۱

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان ازدواج اجباری

  دانلود رمان ازدواج اجباری   خلاصه : بهار یه روز که از مدرسه میاد خونه متوجه ماشین ناشناسی میشه که درخونشون پارکه که مسیر زندگیش و تغییر میده… پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۰ / ۵. شمارش آرا ۰ تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زهر تاوان pdf از پگاه

    خلاصه رمان :       درمورد یه دختر به اسمه جلوه هستش که زمانی که چهار سالش بوده پسری دوازده ساله به اسم کیان وارد زندگیش میشه . پدر و مادرجلوه هردو پزشک بودن و وقت کافی برای بودن با جلوه رو نداشتن برای همین جلوه همه کمبودهای پدرومادرش روباکیان پرمیکنه وکیان همه زندگیش جلوه میشه تاجایی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری

      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی. من را که دیدی لبخند زدی. صاف ایستادی و کلاهت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوانه عشق pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :     جوانه عاشقانه و از صمیم قلب امیر رو دوست داره اما امیر هیچ علاقه ای به جوانه نداره و خیلی جوانه رو اذیت میکنه تحقیر میکنه و دل میشکنه…دلش میخواد جوانه خودش تقاضای طلاق بده و از زندگیش خارج بشه جوانه با تمام مشکلات میجنگه و زندگی سختی که با امیر داره رو تحمل

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان میرآباد pdf از نصیبه رمضانی

  خلاصه رمان:     قصه‌ی ما از اونجا شروع می‌شه که یک خبر، یک اتفاق و یک مورد گزارش شده به اداره‌ی پلیس ما رو قراره تا میرآباد ببره… میراباد، قصه‌ی الهه‌ای هست که همیشه ارزوهایش هم مثل خودش ساده هستند.   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهره اعتماد

    خلاصه رمان :     هدی همت کارش با همه دخترای این سرزمین فرق داره، اون یه نصاب داربست حرفه ایه که با پسر عموش یه شرکت ساختمانی دارن به نام داربست همت ! هدی تمام سعی‌اش رو داره میکنه تا از سایه نحس گذشته ای که مادر و پدرش رو ازش گرفته بیرون بیاد و به گذشته

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

16 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

یا خدا 😂 

ثنا
ثنا
1 سال قبل

بدترین نوع انسان ها انسان های دو بهم زن هستند مرسی از قلم قشنگت

saman
saman
1 سال قبل

اههههه چرااینقد دیر دیر پارت میاد کل ذوقمون خابید اولش واقعا عالی بود روزی دو پارت حالا چییی هفته ای یکی هههههععععییییی

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

اینجوری که شما دارید پارت میزارید خواننده هاتون رو از دست میدید.

بهار
بهار
1 سال قبل

چرا پارت جدید نمیاد اصلا منظم نمیزارید

M.h
M.h
1 سال قبل

نویسنده من پارت میخوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

رویا سمائی
رویا سمائی
1 سال قبل
  • رمان خیلی جالبه ولی پارت ها تا میاد بیاد آدم شوقش رو از دست میده  🙄 
Zizi
Zizi
1 سال قبل

دیگه خیلی شورشو دراوردین کی پارت جدید و میزارین

Sarina
Sarina
1 سال قبل

کی پارت جدید رو میزارین؟؟

《¿》
《¿》
1 سال قبل

چرا این پارت جدید نمیاد اقققققققق

setareh amaneh
setareh amaneh
1 سال قبل

شورشو درآوردید😒😶

یگانه
یگانه
1 سال قبل

چرا پارت جدید نمیاد

Roya
Roya
1 سال قبل

چرا هر رمانی که من شروع میکنم بخونم دیگه پارت نمی‌ذاره

setareh amaneh
setareh amaneh
1 سال قبل

هعی😒😪

M.h
M.h
1 سال قبل

چرا دیروز پارت نداشتیم؟

رز
رز
1 سال قبل

وای داستان داره جالب میشه
پارت هات رو بیشتر کن عزیزم

دسته‌ها
16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x