اشکی:تو خونتون هم همینقدر میترسی و میچسبی به بقیه
نه….معلومه که نه. درسته که میترسم اما خب همین که یکی کنارم باشه دیگه زیاد نمیترسم اما الان یه چیزی مانعم میشد که از اشکی جدا بشم و دلم میخواست همینجوری تو بغلش باشم. اما برای اینکه ضایع نشم گفتم:اوهوم
اشکی:هه آقاجون میگه تو باید بچه دار بشی ولی نمیدونه که من تو خونه یه بچه دارم اونم از نوع لجبازش
دستمو مشت کردم و زدم تو کمرش و دلخور صداش زدم
_اشکیییی
اشکی:جاانم
ضربان قلبم تو یه لحظه رفت روی هزار. چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟اشکی الان گفت جانم؟واقعا؟ نمیدونم چرا اما همین یه کلمه اینقدر حالمو خوب کرد و تمام اون دلتنگی ها رو از بین برد که انگار تو دلم کارخونه قند سازی راه انداخته بودن از بس که خوش حال بودم و همین یک کلمه اندازه تمام عمر زندگیم به مذاقم خوش اومد
دستمو اوردم کنار پام و یه نیشکون محکم از پام گرفتم ببینم بیدارم یا نه اما هیچ دردی حس نکردم یعنی خوابم؟ ایششششش بخواطر اینکه هیچ دردی حس نکردم محکم تر نیشگون گرفتم ولی بازم هیچی اما از کی تا حالا من اینقدر سفت شدم دوباره خواستم نیشگون بگیرم که اشکی دستمو گرفت
اشکی:نکن بچه
هییییی نگو که من تا الان پای اینو نیشگون میگرفتم؟
خودمو نباختم و گفتم:بچه خودتی
اشکی:اوکی فقط الان چیکار کنم که دیگه نترسی؟
من الانشم نمی ترسم اما گفتم:برام تار بزن و بعد برام بخون باشه؟
گفتم الان میگه نه اما برخلاف تصورم گفت:باشه فقط ولم کن تا برقم رو روشن کنم و بریم تو اتاق
خوش حال از اینکه موافقت کرد سریع ولش کردم اما با شنیدن رعد و برق سریع دستامو دور دستش حلقه کردم و قدم به قدم همراهش میرفتم که اول برق رو روشن کردو بعد رفت تو اتاقش
اشکی:ولم کن آرام
و بعد به تختش اشاره کرد
اشکی:بشین
ولش کردم و نشستم که خودش رفت سمت یکی از کمد هاش و تارش رو برداشت که نگام افتاد به دست باند پیچیش یعنی اونشب مشت زده به آیینه؟مگه دیوونست؟ نگام به دستش بود که اومد اون سمت تخت و رو به روم نشست که ازش پرسیدم
_دستت چی شده؟
اشکی:هیچی یه زخم سادست
دروغگو
_اگه یه زخم سادست پس چرا اینجوری باند پیچیش کردی؟
اشکی:من گشنمه ها چی داریم؟
هه چه ضایع بحث رو عوض کرد حتما وضع دستش خیلی خرابه که نمیخواد چیزی درموردش بگه پس خودمو زدم به اون راه و گفتم:تو که غذا های منو دوست نداشتی
اشکی:اوه راست میگی آشپزیت افتضاحه بگو چی میخوری تا سفرش بدم؟
لجم گرفت بیشعور تو روم نگاه میکنه میگه اشپزیت افتضاحه ایششش سرمو به حالت قهر برگردوندم و چیزی نگفتم که صدای حرف زدنش با گوشیش رو شنیدم که داشت سفارش میداد. دوست داشتم تو همون حالت بمونم اما با اوردن اسم پیتزا سری با ذوق برگشتم سمتش و بهش نگاه کردم که پوزخندی زد و بعد تماس رو قطع کرد
_ممنون که پیتزا سفارش دادی
اشکی خواست حرف بزنه که با شنیدن رعد و برق تو خودم جمع شدم که اشکی دیگه حرفش رو نزد و به جاش، چشماش رو بست و شروع کرد اما با شنیدن آهنگش حالم خراب شد. جوری حالم بد شد که میخواستم بزنم زیر گریه و چه خوب بود که چشماش بسته بود و این حال خرابم رو ندید
🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵
عاشق یکی شدم نمیتونم بگم بهش
دل من دنبالشه نمیتونه بکنه ولش
اون اصلا نمیدونه میخوامش اینه مشکلش
آخه چجوری بگم حرف های دلمو به دلش
عاشق یکی شدم نمیتونم بگم بهش
دل من دنبالشه نمیتونه بکنه ولش
اون اصلا نمیدونه میخوامش اینه مشکلش
آخه چجوری بگم حرف های دلمو به دلش
من اونو میخوامش و بس
تو دلم اون شده حبس
واسه من شد همه کس
کاش یه روزی بشم همراش
بشینم جلو چشماش
بشم گوش واسه حرفاش
من اونو میخوامش و بس
تو دلم اون شده حبس
واسه من شد همه کس
کاش یه روزی بشم همراش
بشینم جلوی چشماش
بشم گوش واسه حرفاش
چرا هرچی میپوشی بهت میاد
جذابی تو سادگیات
مهرت نشست به دلم
چقدر خوبه یواشکی خجالتت
من به فدای نجابتت
عشقت نمیکنه ولم
چرا هر چی میپوشی بهت میاد
جذابی تو سادگیات
مهرت نشست به دلم
چقدر خوبه یواشکی خجالتت
من به فدای نجابتت
عشقت نمیکنه ولم
من اونو میخوامش و بس
تو دلم اون شده حبس
واسه من شد همه کس
کاش یه روزی بشم همراش
بشینم جلو چشماش
بشم گوش واسه حرفاش
من اونو میخوامش و بس
تو دلم اون شده حبس
واسه من شد همه کس
کاش یه روزی بشم همراش
بشینم جلو چشماش
بشم گوش واسه حرفاش
عاشق یکی شدم نمیتونم بگم بهش(ماکان بند)
🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵
قطره اشکی که از چشمم افتاد رو سریع پاکش کردم تا اشکی نبینه. آخه به من چه که عاشق شده چرا من اینجوری شدم
رعد و برق زد اما بهش محل ندادم که اشکی چشماشو باز کرد و بهم نگاه کرد که امید وارانه ازش پرسیدم
_واقعا عاشق شدی یا همینجوری خوندی؟
اشکی نگاهشو ازم گرفت و به تارش نگاه کرد _سکوت علامت رضاست؟
اشکی:جواب ابلهانه
_یعنی عاشق نیستی؟
بازم جواب سوالمو نداد. هه چقدر خوش خیال بودم که فکر میکردم الان میگه نه عاشق نشدم همینجوری خوندم
چند مین بینمون سکوت بود که با حرف هایی که زد هر لحظه داغون ترم کرد
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 3
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
نویسنده جون رمانت خیلی ضعیفه و نقطه ضعف داره یکی مثلا همه جا داره میگه اشکی و این خیلی مسخرس دوما اصلا معنی نمیده این اهنگ و با تار زد😑سوما این اهنگ اصلا عاشقانه و تاثیر گذار نیست😐
اما من قلمشو دوست دارم
من فکر میکنم این آهنگ یه جور اعتراف بود که اشکی به آرام کرد بخواطر همین زیاد عاشقانه نبود چون هدف یه چیز دیگه بوده و اشکی فقط تار میزنه نه چیز دیگه
دستم به این نویسنده برسه🔪🔪🔪🔪نصفش میکنم
مردشور این نویسندهارو ببرم که اینجوری پارت ندن اااااق😤😤😤
واقعا بی اعصابی ها 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣
اشکی هم عاشق شد رفت وای این آرام هنوز نفهمیده عاشق اشکیه