رمان عشق با چاشنی خطر پارت 79 - رمان دونی

 

 

دوباره به آراد نگاه کردم که با ناراحتی گفت:اگه عجله نکنم مهشید ازدواج میکنه

_چی داری میگی با خودت مهشید مگه عاشق تو نیست؟

اراد:چرا عاشقمه اما پسر عموش رفته خواستگاریش از اونجایی که پسر خوبیه و همه میشناسنش جواب خانوادش مثبته و تا الان مهشید مقاومت کرده ولی اگه من دست نجونبونم مال یکی دیگه میشه

و با تمام کردن جملش یه قطره اشک از چشمش افتاد. تا حالا اینقدر ناراحت ندیده بودمش و از ناراحتیش ناراحت شدم سریع بلند شدم و کنارش نشستم

_این که ناراحتی نداره میریم خواستگاریش

اراد:اون مهناز عوضی اینقدر در گوش مامان حرف مفت زده که مامان ندیده از مهشید متنفره

_من راضیش میکنم

آراد:واقعا؟

_آره

آراد خندید بلند و از ته دل که عسل گفت:اگه خانواده مهشید قبول نکنند چی؟

آراد دوباره ناراحت شد که گفتم:حرف نزن بابا مگه داداشم چی کم داره هان؟ بعدم مهم مهشیده که عاشق آراد هست و بقیشم با خدا

آراد:پس بپوش بریم

_کجا؟

آراد:خونه دیگه تا با مامان حرف بزنی

_الان که نمیشه این موقع ظهر بیام خونه بعد ناهار ندارم نکنه سهم تو را بخورم

آراد:مگه فرقیم داره تو الانم ناهار نداری چون تا الان خواب بودی

_ولی….

آراد:دیشب به مامان گفتم فردا آرام و اشکان میخوان بیان خونه بخاطر همین به اندازه همه هست بلند شو آرام

از جام بلند شدم و رفتم تو اتاقم لباسم رو عوض کردم و یه برق لب هم زدم و بعد اومدم بیرون.

از خونه اومدیم بیرون و نشستیم تو ماشین و آراد راه افتاد که رو به عسل گفتم:تو هم میای؟

عسل:آره فکر نکنم عرضه داشته باشی مادرتو راضی کنی پس منم میام کمک

_خودت عرضه نداری زنبور

آراد:زنگ بزن اشکی هم بیاد

_اوکی

گوشیمو برداشتم و بهش زنگ زدم که برنداشت. دوباره زنگ زدم و دیگه داشتم ناامید میشدم که

خانم:بله

با شنیدن صدای دختره اخمام رفت تو هم و سریع گفتم

_گوشی شوهر من دست تو چیکار میکنه؟

با این حرفم آراد سریع برگشت سمتم که دختره گفت

خانم:اشتباه برداشت نکنید من منشی شرکتم و رئیس الان تو جلسه هستن و من دیدم چند بار زنگ زدید بخاطر همین جواب دادم

_دیگه نبینم از این کار ها بکنی فهمیدی؟

دختره به زور گفت

خانم:باشه

_نشنیدم بگی چشم

دختره با تشر گفت

خانم:چشم

هیچ کس حق نداشت به اشکی نزدیک بشه چه بشه که به تماس هاش جواب هم بده گفتم

_حالا هم برو گوشی رو بده به اشکان

خانم:ولی الان تو جلسه هستن

_گفتم برو

خانم:باشه

و بعد صدای کفش هاش تو گوشم پیچید که آراد گفت

آراد:این دختره کیه که گوشیه اشکان رو جواب داده؟

_منشی شرکته چون اشکی تو جلسه هست این گوشی رو جواب داده

آراد سرشو تکون داد که صدای دختره تو گوشم پیچید

خانم:رئیس همسرتون هستن بهشون گفتم جلسه دار……

اشکی:بدش من

از این که اشکی حرف دختره رو قطع کرد و جلوی همکاراش گفت بدش من غرق در لذت شدمو لبخند عمیقی روی لبم نشست

اشکی:جانم

و این دومین باری بود که با جانم جوابم رو میداد و همین یک کلمه باعث شد تا دوباره گر بگیرم

اشکی:آرام؟

_سلام

اشکی:سلام کارم داشتی؟

_آره بیا ناهار خونه مامانم اینا

اشکی:باشه کار دیگه؟

_نه خدافظ

اشکی:خدافظ

نسبت به دفعه ی اولی که ازش خواستم بیاد خونه مامان چه راحت قبول کرد یعنی بخاطر اینکه همکاراش بودن اینقدر راحت قبول کرد؟ البته که یکمشم بخاطر من بوده نه؟

گوشی رو از کنار گوشم فاصله دادم و بهش نگاه کردم

کوه غرور همون اسمی که اون اولا سیوش کردم اما الان فرق داشت، قلبم آنقدر از (اشکان)پر شده بود که به سختی میتونم بگم قلب منه و اشکی شد مالک وجودم و تمام چیز های خوب و بد من. بخاطر همین اسمشو به مالک مغرورم تغییر دادم و گوشی رو انداختم تو کیفم.

آراد:اشکان مگه تو جلسه نبود؟

_چرا بود

آراد:پس واقعا دلم میخواد ببینم جلوی اون همه آدم چی به تو گفت که اینجوری از خود بی خود شدی

_به تو ربطی نداره حواست به جلوت باشه

و چه عجیب که عسل حرفی نمیزد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ربکا pdf از دافنه دوموریه

  خلاصه رمان :       داستان در باب زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا می‌شود و مرد جوان به اوپیشنهاد ازدواج می‌کند. دختر جوان پس از مدتی زندگی پی می‌برد مرد جوان، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده و سیر داستان پرده از این راز بر می‌دارد مشهورترین اقتباس این اثر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قلب سوخته pdf از مریم پیروند

    خلاصه رمان :     کاوه پسر سرد و مغروری که توی حادثه‌ی آتیش سوزی، دختر عموش رو که چهارده‌سال از خودش کوچیکتره نجات میده، اما پوست بدنش توی اون حادثه می‌سوزه و همه معتقدن قلبش هم توی آتیش سوخته و به عاشقانه‌های صدفی که اونو از بچگی بزرگ کرده اعتنایی نمی‌کنه… چون یه حس پدرانه به صدف

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ازدواج اجباری

  دانلود رمان ازدواج اجباری   خلاصه : بهار یه روز که از مدرسه میاد خونه متوجه ماشین ناشناسی میشه که درخونشون پارکه که مسیر زندگیش و تغییر میده… پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه مهتاب

    خلاصه رمان:               داستان یک عشق خاص و ناب و سرشار از ناگفته ها و رمزهایی که از بس یک انتظار 15 ساله دوباره رخ می نماید. فرزاد و مهتاب با گذر از آزمایش ها و توطئه و دشمنی های اطراف، عشقشان را ناب تر و پخته تر پیدا می‌کنند. جایی که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف

  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب و رویا دیده!     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خطاکار

    خلاصه رمان :     درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به دلیل پیری تصمیم داره موقعیتش رو به دست جوونترها بسپاره)بشه سرو کله ی رادمان ، نوه ی رئیس و سهامدار بزرگ شرکت پیدا میشه‌. اما رادمان چون میدونه بخاطر خدمات و موفقیتهای طلا ممکن نیست

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Zizi
Zizi
1 سال قبل

پارت بعدی نمیزاری؟ 😕

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط zeinab asrae
M.h
M.h
1 سال قبل

مالک مغرور چه جالب🤪

yegane
yegane
1 سال قبل
پاسخ به  M.h

خاهر میم مالکیتش رو جا گذاشتی

M.h
M.h
1 سال قبل
پاسخ به  yegane

راس میگیا

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x