رمان مانلی پارت 28 - رمان دونی

رمان مانلی پارت 28

#پارت_28

 

•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

چانه‌اش را بالا گرفت و انگار که اتفاقی نیفتاده باشد گفت: خب. بریم؟

 

نوید سریع گفت: استاد چی بهت گفت؟

 

باربد صدایش را صاف کرد و با گرفتن کوله‌ام مرا پشت سرش کشید.

_گفت رفتی بیرون فضولای پشت درو بشمار!

 

وحید چشمکی زد و خندید.

_حسابی ماتحتت رو سوزونده‌ها چرا پاچه ما رو می‌گیری؟

 

با نگرانی نگاهش کردم.

_آره باربد؟ چیز بدی که بهت نگفت. ها؟

 

نگاهی به صورتم انداخت.

_مهمه واسه‌ت؟

 

نچی کردم و دستش را کشیدم.

_مسخره‌ش رو در نیار خودت که می‌دونی واسه چی رفتم!

 

کمی مکث کرد و نفس سنگینی کشید.

_می‌دونم…

 

دستش را فشردم.

_پس؟

 

سرش را به دوطرف تکان داد.

_بعدا واسه‌ت می‌گم… بگید ببینم قراره ناهار چی بخوریم؟

 

جدی نگاهش کردم.

_کاغذ پلو با ماهی!

 

بچه‌ها بلند زیر خنده زدند و باربد چشم غره‌ای نثارم کرد.

_امشب می‌م.. ا.. لم.. ت رو خیارم می‌خورمت انقدر که نمکی…

 

همان‌طور که از بازویش نیشگونی می‌گرفتم با هم از دانشگاه خارج شدیم.

 

بچه‌ها به سمت ماشین خودشان رفتند و نوید پشت سرمان به راه افتاد.

 

همین که دستم به دستگیره‌ی در رسید صدایی مردانه که اسمم را می‌خواند باعث شد مکث کنم.

_مانلی؟

 

با ابرویی بالا پریده برگشتم و نگاه متعجبم را به چهره‌ی جدی نامی که رو به رویم ایستاده بود انداختم.

_اینجا چیکار می‌کنی پسر عمه؟

 

سری برایم تکان داد و بدون نگاه کردن به باربد و نوید با لحنی جدی گفت: دیشب که خبر دادم میام دنبالت.

 

لب‌هایم از هم باز ماند.

_منم گفتم با دوستام قرار دارم!

 

بالاخره نگاهش به سمت باربد و نوید کشیده شد.

_دوستات اینان؟

 

باربد در سکوت نگاهمان کرد ولی نوید قدمی جلو گذاشت و آرام گفت: چیزی شده مانلی؟

 

نامی اخمی روی صورتش نشاند.

_موضوع خانوادگیه جناب…

 

کمی مکث کرد و نگاهش روی نوید خیره ماند.

_می‌شه بپرسم شما چه نسبتی با دختردایی من دارید؟

 

چشم‌هایم گرد شد.

 

نوید سینه سپر کرد و گفت: دوستشم. چه‌طور مگه؟

 

باربد نچی کرد و قدمی جلو گذاشت.

_سلام آقا نامی حالتون خوبه؟

 

نامی بی‌حوصله نگاهش کرد و سر تکان داد.

_خوبم. اگه مانلی به‌جای حرف بالا و پایین کردن زودتر بشینه تو ماشین بریم بهترم می‌شم!

 

ابروهایم را برایش بالا انداختم که نگاهی پر مکث به سرتاپایم انداخت و اخم کرد.

 

باربد به سمتم خم شد و آرام گفت: می‌خوای باهاش بری؟‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌•𝗚𝗢𝗜𝗡•࿐l🦋‌⃤

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 25

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شفق قطبی به صورت pdf کامل از محدثه نوری

    خلاصه رمان:   دختری ساده و خوش قلب،که فقط فکر درس و کنکورشه… آرومه و دختر خوب خانواده یه رفیق داره شررررر و شیطون که تحریکش میکنه که به کسی که نباید زنگ بزنه مثلا مخ بزنن ولی خب فکر اینو نمیکردن با زرنگ تر از خودشون طرف باشن حالا بماند که دخترمون تا به خودش میاد عاشق

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عقاب بی پر pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:           عقاب داستان دختری به نام دلوینه که با مادر و برادر جوونش زندگی میکنه و با اخراج شدن از شرکتِ بیمه داییش ، با یک کارخانه لاستیک سازی آشنا میشه و تمام تلاشش رو میکنه که برای هندل کردنِ اوضاع سخت زندگیش در اون جا استخدام بشه و در این بین فرصت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر مجازی به صورت pdf کامل از سوزان _ م

    خلاصه رمان:   تمنا یه دخترِ پاک ولی شیطون و لجباز که روزهاش با سرکار گذاشتنِ بقیه مخصوصا پسرا توی فضای مجازی می‌گذره. نوجوونی که غرق فضای مجازی شده و از دنیای حال فارغ.. حالا نتیجه‌ی این روند زندگی چی میشه؟ داشتن این همه دوست مجازی با زندگیش چیکار میکنه؟! اعتماد هایی که کرده جوابش چیه؟! دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان وسوسه های آتش و یخ از فروغ ثقفی

  خلاصه رمان :     ارسلان انتظام بعد از خودکشی مادرش، به خاطر تجاوز عمویش، بعد از پانزده سال برمی‌گردد وبا یادآوری خاطرات کودکیش تلاش می‌کند از عمویش انتقام بگیرد و گمان می کند با وجود دختر عمویش ضربه مهلکی میتواند به عمویش وارد کند…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان درجه دو

    خلاصه رمان :       سیما جوان، بازیگر سینما که علی رغم تلاش‌های زیادش برای پیشرفت همچنان یه بازیگر درجه ۲ باقی مونده. ولی ناامید نمی‌شه و به تلاشش ادامه می‌ده تا وقتی که با پیشنهاد عجیب غریبی مواجه می‌شه که می‌تونه آینده‌اش و تغییر بده. در مقابل پسرداییش فرحان، که تو حرفه خودش موفقه و نور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یکاگیر

    خلاصه رمان:         ارمغان، تکنسین اتاق عمل که طی یه اتفاق مرموز از یک دختر خانواده دوست و برونگرا، تبدیل به دختر درونگرا که روابط باز با مردها داره، میشه. این بین بیمار تصادفی توی بیمارستان توجه‌اش رو جلب می‌کنه؛ طوری که وقتی اون‌و چند روز بعد کنار خیابون می‌بینه سوارش می‌کنه و استارت آشناییش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آنالی
آنالی
1 سال قبل

حق نامی نیست که یه کشیده ی محکم توی گوشش خوابیده بشه؟ مردک گیریم که کشته مرده ی دختره‌ای و خیلی هم به اصطلاح غیرت و تعصب مردونه داری ولی مگه دختره سگته که میخوای قلاده بندازی دور گردنش که مبادا برخلاف خواسته هات عمل کنه؟
ای کاش مانلی مقابل نامی دوبرابر زبونش درازتر از جلوی بقیه باشه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط آنالی
Fateme
Fateme
1 سال قبل
پاسخ به  آنالی

وایی دقیقا من حاضرم نویسده رو التماس کنم که مانلی جلوش کم نیاره

لیکاوا
لیکاوا
1 سال قبل
پاسخ به  آنالی

حق
الان اگه مانلی با نامی بره معلوم میشه خیلی خره(نویسنده ناراحت نشیا) آخه دختر مگه برده پسره هر کاری اون گفت انجام بده؟
من جای مانلی بودم یه سیلی به نامی میزدم و با باربد و نوید میرفتم

ریحانه
ریحانه
1 سال قبل

متن بیشتر بزاری روی همین دیگه 30 ثانیه نمیشه خوندنش 🥴🥴🥴🥴

لیکاوا
لیکاوا
1 سال قبل

نوچ نوچ
واقعا از نامی بدم میاد به شدتتتتت
پسره ی …. به تو چه با کیا میگرده آخه

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x