رمان مانلی پارت 34 - رمان دونی

رمان مانلی پارت 34

#پارت_34

 

•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

_آخ من به تو یه درس عبرتی نشون بدم که چهارتا ازش بزنه بیرون مانلی برو به جون خودت دعا کن برام عزی…

 

حرفش را نصفه رها کرد و حرصی گفت: با کدوم بی‌پدری راه افتادی داری می‌ری؟

ببینم اون پسره باربد اومد دنبالت؟

 

صدای گوشی را کم کردم تا به گوش راننده نرسید و وسط خیابون از ماشین به بیرون پرتم نکند.

_نه‌خیر تاکسی گرفتم.

دارم می‌رسم باید کرایه رو حساب کنم. روز خوش!

 

سریع گوشی را قطع کردم و نفس تندی کشیدم.

 

مانند سگی که قلاده‌اش را رها کرده باشی آماده‌ی دریدن بود و من هیچ‌جوره از پس عصبانیت نامی بر نمی‌آمدم.

 

چندبار دیگه هم تماس گرفت ولی جواب ندادم و بعد از حساب کردن کرایه سریع خودم را به خانه رساندم.

 

حداقل اینجا دیگه جایم امن بود.

 

همین که وارد حیاط شدم گوشی در دستم لرزید.

 

پیامش را باز کردم و نگاهی به صفحه انداختم.

(فرار کن مانلی خانم کار درستی می‌کنی وقتی عصبانیم تا می‌تونی فرار کن و پشت سرتم نگاه نکن ولی بی‌فایده‌ست هرجا که بری من پیدات می‌کنم و بر می‌گردونمت پیش خودم اون موقعست که می‌فهمی نباید از سرنوشتت فرار کنی.)

 

دندان‌هایم را به‌هم فشردم و بی‌هوا داد زدم: پرروی بی‌شرم طلبکارم هست!

 

_کی طلبکاره دخترم؟

 

با شنیدن صدای دایی خسرو چنان ترسیدم که آب دهانم قورت نداده به گلویم پرید و شروع به سرفه کردم.

 

با همان ابروهای کلفت و بالا رفته‌اش خیره نگاهم کرد تا سرفه‌ام به پایان برسد.

 

دستم را روی گلویم کشیدم تا داستانی سرهم کنم.

_اوممم چیزی نیست یکی از دوستامه یه مقدار ازم پول قرض می‌خواست منم نداشتم بهش بدم الان پیام داده طلبکاره انگار وظیفه‌م بوده که بهش کمک کنم…

 

کمی مکث کردم.

_مردم چه‌قدر پررو شدن بخدا دیگه آدم اختیار مال خودشم نداره.

 

کف دستش را بالا گرفت.

_بسه فهمیدم. باربد کجاست؟

 

صاف سرجایم ایستادم.

_نمی‌دونم؟

 

اخم‌هایش را درهم کشید.

_مگه با هم نبودین؟

 

تک سرفه‌ای کردم.

_بعد از دانشگاه با دوستاش رفت بیرون.

 

ابرویی بالا انداخت.

_تورو تنها ول کرد با دوستاش رفت بیرون؟

پسره‌ی احمقه جعلق!

 

سریع گفتم: چیزی نشده که دایی اون بیچاره له‌له‌ی من که نیست یه تاکسی گرفتم مستقیم اومدم خونه دیگه بذار خوش باشه.

 

سرش را بالا انداخت.

_تو لازم نکرده طرف اونو بگیری برو تو خونه به درس و مشقت برس دفعه‌ی بعدم اگه تنها بودی بگو خودم بیام دنبالت.

 

سرم را پایین انداختم و سریع گفتم: چشم دایی.

 

با قدم‌های بلند به سمت خانه به راه افتادم و در را پشت سرم بستم.

 

از بخت بد اطرافم پر از مردهای بداخلاق بود نمی‌دانستم با کدامشان بجنگم.

 

بدون توجه به فرشته‌ای که هدفون به گوش روی مبل نشسته بود به سوی اتاقم به راه افتادم و بعد از عوض کردن لباس‌هایم خودم را میان ملافه‌های تخت پیچیدم.

 

تنها امیدم برای فرار از دست نامی مامان زهره بود.

 

به‌‌شدت امیدوار بودم با همان روحیه‌ی سرسختش مانند همیشه با بیرون رفتنم مخالفت کند و دیگر مجبور نباشم با نامی رو به رو شوم.

 

‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌•𝗚𝗢𝗜𝗡•࿐l🦋‌⃤

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 21

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان تابو
رمان تابو

دانلود رمان تابو خلاصه : من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه، دوست داشتنیه، من این پدر رو دوست دارم، اون بهم اسم داد، بهم شخصیت داد، اون بهم حس انتقام داد. من این پدر رو می‌خوام بکشم، من پاییز عزیزنظامم که قصد قتل پدر کردم. این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مارتینگل

    خلاصه رمان:         من از کجا باید می‌دونستم که وقتی تو خونه‌ی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقتی لخت و عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر… یه مرد غریبه تمام مدت داشت منو از دوربین‌های تعبیه شده تو خونه، دید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو را با گریه بخشیدم به صورت pdf کامل از سید بهشاد زهرایی

        خلاصه رمان:   داستان دختری به نام نیوشا ک عاشق پدرش است اما یکباره متوجه میشود اسمش از معشوقه قبلی پدرش گرفته شده ، پدری ک هیچوقت نتوانست عشقش را فراموش کند و نیوشا وقتی درک میکند ک خودش دچار عشق ممنوعه‌ای میشود ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت

  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی قبولش کرده اند، در تمام لحظات همراهش بوده اند؛ اما

جهت دانلود کلیک کنید
رمان اوج لذت
دانلود رمان اوج لذت به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  خلاصه: پروا دختری که در بچگی توسط خانوادش به فرزندی گرفته شده و حالا بزرگ شده و یه دختر ۱۹ ساله بسیار زیباست ، حامد برادر ناتنی و پسر واقعی خانواده پروا که ۳۰ سالشه پسر سربه زیر و کاری هست ، دقیقا شب تولد ۳۰ سالگیش اتفاقی میوفته که نباید ، اتفاقی که زندگی پروا رو زیر رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوس پر از خواب pdf از مریم سلطانی

    خلاصه رمان :   صدای بگو و بخند بچه‌ها و آمد و رفت کارگران، همراه با آهنگ شادی که در حال پخش بود، ناخودآگاه باعث جنب‌و‌جوش بیشتری داخل محوطه شده بود. لبخندی زدم و ماگ پرم را از روی میز برداشتم. جرعه‌ای از چای داغم را نوشیدم و نگاهی به بالای سرم انداختم. آسمانِ آبی، با آن ابرهای

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل

چقدر این نامی بیشعوره
ی جوری با مانلی رفتار میکنه انگار اسباب بازیه پسری خر

Fateme
Fateme
1 سال قبل

دلم میخاد کله ی نامی بکنم پسره خر همچین حسسس مالکیت داره انگار خریدش
انسان خودشم نباید رو خودش حس مالکیت داشته باشه یهو دید مرد مالک خداعه اه پسره خر

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

مرسییییی ننه ندا برای رمان عالی که انتخاب کردی

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x