رمان مانلی پارت 36 - رمان دونی

رمان مانلی پارت 36

#پارت_36

 

•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

همین هفته‌ی پیش بود هرچقدر با باربد التماسش کردیم که به مهمانی تولد یکی از بچه‌ها بروم اجازه نداد و در آخر باربد مجبور شد تنها برود.

 

حال فقط با یک کلام حرف نامی بدون آن‌که بپرسید کجا و برای چه‌کاری می‌رویم رضایت داده بود.

 

به حق چیزهای ندیده!

 

لباسم را با یک شلوار بگ و سویشرتی کوتاه عوض کردم و دستمال سری روی موهای فر و بلندم بستم.

 

خط چشم بلندی کشیدم و رژ مسی رنگی روی لب‌هایم نشاندم.

 

جوراب‌های رنگی که به‌نظر می‌رسید نامی اصلا از آن‌ها خوششان نمی‌آید را به‌پا کردم و از اتاق بیرون زدم.

 

همین که وارد هال شدم نامی خیره به سرتاپایم چشم دوخت و نفس تندی کشید.

 

مامان که تازه آشپزخانه بیرون آمده بود چشم غره‌ای به موهایم رفت و لقمه‌ی در دستش را به سمتم گرفت.

_صدبار می‌گم این موها رو این‌جوری نریز بیرون دایی خسروت می‌بینه همه‌ش رو از ته می‌زنه. بیا این لقمه رو بگیر تو راه ضعف نکنی تو این سن و سال باید غصه‌ی تا سر ظهر خوابیدن تو رو هم بخورم.

 

نچی کردم و با گرفتن لقمه از دستش چشمی چرخاندم.

_همینی که هست. برو خداروشکر کن مثل دخترای مردم شب تا صبح تو پارتی نمی‌گذرونم.

 

ضربه‌ای به کمرم زد و به سمت در هلم داد.

_چه غلطا برو پی کارت ببینم.

 

نامی همان‌طور که با تعجب نگاهمان می‌کرد پشت سرم به راه افتاد.

 

کفش‌هایم را پوشیدم و با اخم‌های درهم پشت سرش به راه افتادم.

 

بعد از تشکر از مامان زهره در خانه را باز کرد و به سمت ماشینش به راه افتاد.

 

بدون آن‌که در را برایم باز کند پشت فرمان نشست و منتظرم ماند.

 

دندان‌هایم را به‌هم فشردم و با اخم کنارش نشستم.

 

همین که ماشین را به راه انداخت زیر چشمی نگاهم کرد.

_خب از کجا شروع کنم؟

 

ایرپادهایم را از داخل کیف بیرون کشیدم و همان‌طور که در گوشم فرو می‌بردم جواب دادم: هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو!

 

چشم‌هایم را بستم و ادامه دادم: هروقت رسیدیم تکونم بده.

 

قبل از این که آهنگ را پلی کنم صدای بلند و عصبی‌اش در گوشم پیچید.

_هرچی باهات راه میام نمی‌خوای به خودت بیای نه؟

 

چند لحظه بیشتر نگذشته بود که متوجه توقف ماشین شدم.

 

اهمینی ندادم و در برابر باز کردن چشمانم مقاومت کردم.

 

متوجه شدم به سمتم خم شده؛ قبل از این که به خودم بیایم دستش را جلو کشید و ایرپادها را از گوشم بیرون کشید.

_دارم عین بچه‌ی آدم باهات حرف می‌زنم. این چه کاریه؟!

 

چشم‌هایم را باز کردم و از فاصله‌ای نزدیک به صورتش خیره شدم.

 

نفس‌های گرمش که روی پوستم پخش شد به خودم آمدم.‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌•𝗚𝗢𝗜𝗡•࿐l🦋‌⃤

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 24

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ۲۸ گرم به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

    خلاصه رمان:   راحیل با خانواده عمش زندگی میکنه شوهر عمش بخاطر دزده شدن ۲۸ گرم طلا راحیل قرار بندازه زندان و راحیل مجبور میشه خونش بده اجاره و با وارد شدن شاهرخ خسروانی داستان وارد معمایی میشه که ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول

            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر مجازی به صورت pdf کامل از سوزان _ م

    خلاصه رمان:   تمنا یه دخترِ پاک ولی شیطون و لجباز که روزهاش با سرکار گذاشتنِ بقیه مخصوصا پسرا توی فضای مجازی می‌گذره. نوجوونی که غرق فضای مجازی شده و از دنیای حال فارغ.. حالا نتیجه‌ی این روند زندگی چی میشه؟ داشتن این همه دوست مجازی با زندگیش چیکار میکنه؟! اعتماد هایی که کرده جوابش چیه؟! دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مخمصه باران

    خلاصه رمان:     داستان زندگی باران دختری 18 ساله ای را روایت میکند که به دلیل بارداری اش از فردین و برای پاک کردن این بی آبرویی، قصد خودکشی دارد که توسط آیهان نجات پیدا میکند….. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دنیا دار مکافات pdf از نرگس عبدی

  خلاصه رمان :     روایت یه دلدادگی شیرین از نوع دخترعمو و پسرعمو. راهی پر از فراز و نشیب برای وصال دو عاشق. چشمانم دو دو می‌زند.. این همان وفایِ من است که چنبره زده است دور علی‌ِ من؟ وفایی که از او‌ انتظار وفا داشته‌ام، حالا شده است مگسی گرد شیرینی‌ام… او که می‌دانست گذران شب و

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماهرخ
دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام

  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…! مرد نفس سنگینش را بیرون داد.. گفتنش کمی سخت بود

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mobina Solite
Mobina Solite
1 سال قبل

آخرش نامی و مانلی یا انا ازدواج میکنن

آوا
آوا
1 سال قبل

مرسی عالی بود ولی کاش بیشتر میدادی

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل

مرسی ندایییی جونم 🤗😘

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل
پاسخ به  neda

ننه تو چرا نیستی آخه دلم برات تنگولیده🥺🥺

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل
پاسخ به  neda

چی شودت عزيزم حالت خوبه
ایشالا زود خوب شی
آره آره بیا اینجا بدون تو حال نداره ننه خوجل🥺
خبر ندارم هیچی 🤣
تو چخبر

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل
پاسخ به  neda

بوش بهت😘
آره آره بیا
نه مگه میشه کسی بدون اجازه ننش ازدواج کنه نگران نباش اگه بخان همچین کاری کنن خودم میکشمشون🔪🔪🔪🤣🤣

Fateme
Fateme
1 سال قبل
پاسخ به  neda

نترس ننه دخترای ترشیدتو هیچکی نمیگره😂

Fateme
Fateme
1 سال قبل
پاسخ به  neda

چیشده ننه دورت بگردم؟؟؟
الهیی ایشالله یه اتفاق خوب برات بیوفته همه اینارو فراموش کنی

دسته‌ها
11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x