رمان ملورین پارت 39 - رمان دونی

 

 

نفس‌های ملورین تند شد.

لبخندی شیرین کنجِ لبش نشسته و آهسته گفت:

 

– داری منو به خودت عادت میدی! زود به زود دلم واست تنگ میشه!

 

لب‌های محمد به دو طرف کش آمد.

 

گوشی را طوری محکم در دست فشرد که انگار جسمِ کوچکِ ملوریت را میانِ بازوهایش مچاله کرده است.

 

– پس تازه داری حال منو میفهمی خانم خانما!

 

و بعد به یاد آورد شب‌هایی را که با فکر ملورین به صبح رسانده بود.

 

این دخترِ کوچکِ و زیبا گوشه‌های دلش را سفت چسبیده بود و قصد عقب کشیدن نداشت انگار.

 

قبل از اینکه فرصتِ حرف زدن پیدا کند تقه‌ای به در کوبیده شد و صدای منشی آمد:

 

– ببخشید میتونم بیام تو؟

 

گوشی را کمی از کنارِ گوشش فاصله داد و گفت:

 

– یه لحظه پشت خط باش…

 

و بعد بلند گفت:

 

– بفرمایید!

 

دربِ اتاق باز شد و منشی در حالی که دستی گلی بزرگ در دست داشت وارد اتاق شد

 

فاصله‌ی میانِ ابروهایش کم شد و گفت:

 

– اینو کی فرستاده؟

 

منشی به کارتِ پستالِ شیکی که روی گل بود نگاه کرد و سپس گفت:

 

– نوشته از طرفِ دنیا!

 

 

 

امروز این نام را زیاد شنیده بود.

نفسش را بیرون فرستاد و گفت:

 

– بذار رو میز.

 

منشی دستِ گلِ شیک و زیبا را روی میز گذاشته و از اتاق خارج شد.

 

حتم داشت که ملورین صحبت‌هایشان را شنیده.

با تردید صدایش زد:

 

– ملورین؟

 

صدای آرام دخترک در گوشش پیچید:

 

– بله!

 

انگار قهر کرده بود!

دستی روی پیشانی ساباند و آهسته گفت:

 

– دنیا یکی از کارمندای شرکته! با هم سر و سری نداریم عزیزم!

 

ملورین نفسش را آرام بیرون فرستاد و سعی کرد چیزی به روی خودش نیاورد ولی با این حال گفت:

 

– کارمند شرکتت باید واست گل بفرسته؟

 

مغزش آچمز شده بود انگار!

پوست لبش را محکم با دندان کشید که شوری خون را زیرِ لب احساس کرد.

 

سعی کرد دروغ هایش را پشتِ سر هم ردیف کند و به ارامی و با دلجویی گفت:

 

– عزیزم….

 

ملورین میانِ صحبتش پرید و گفت

 

– مهم نیست خب!

به هر حال این چیزا تو شرکت طبیعیه دیگه نه؟

 

 

 

انگار داشت خودش را قانع می‌کرد.

سکوت محمد را که شنید ناامیدانه گفت:

 

– من برم مینو رو ببرم حموم! کاری نداری؟

 

آهسته پاسخ داد:

 

– مراقب خودت باش!

 

ملورین تشکری کرده و بعد از خداحافظی کوتاهی تماس را قطع کرد!

 

سر چرخانده و به دسته گل بزرگ و زیبایی که منشی روی میز گذاشته بود نگاه کرد.

 

آهسته لبش را گزیده و اخم کرده به سمت میز رفت و کارت پستالی که رویش بود را برداشت.

 

شروع به خواندنِ جملاتی کرد که با خط خوش روی کارت نوشته شده بود:

 

– محمدِ عزیزم سلام! این دسته گلِ زیبا تقدیم به تو و میخوام بدونی از آشنایی باهات بسیار خوشحالم!

 

کارت را محکم کفِ دستش مچاله کرده و زیر لب زمزمه کرد:

 

– سگ تو روحت!

من ریدم تو اون روزی که با تو آشنا شدم!

 

تلفن را با عصبانیت برداشته و شماره‌ی دنیا را گرفته و منتظر پاسخش ماند..

 

دو بوق بیشتر نخورده بود که صدای پر از ناز دنیا در گوشش پیچید:

 

– اقا محمد؟ شمایین؟

 

 

فکر میکرد اگر ناز را مخلوط با صدایش کند دل محمد نرم می‌شود؟

زهی خیالِ باطل!

 

سعی کرد با ارامش صحبت کند ولی وقتی یاد صدای دلخورِ ملورین می‌افتاد عصبی میشد:

 

– کی به تو گفته واسه من گل بفرستی؟

 

برای اولین بار بود که او را مفرد خطاب میکرد و دیگر خبری از افعال جمع نبود.

 

دنیا پشتِ خط سکوت کرده بود و محمد دوباره ادامه داد:

 

– با توام؟ تو چیکار‌ه‌ی منی که واسم گل میفرستی؟ هان؟ زبونت موش خورده؟

 

دنیا از صدای بلندش به تته و پته افتاد و گفت:

 

– نه خب…

 

قبل از اینکه جمله‌ای به پایان برسد محمد میان کلامش پریده و حرصی گفت:

 

– خب چی؟ ها؟ میخوای با این کارات چیو ثابت کنی؟ مگه من یه بار نگفتم…

 

مکثی کرد و در حالی که با عصبانیت موهایش را می‌کشید ادامه داد:

 

– نگفتم نمیخوامت؟

چرا پیله کردی بهم ول نمیکنی منو؟

بابا به چه زبونی بگم من نمیخوامت! نمی‌…خوا…مت! تمومه؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان ماه مه آلود جلد دوم

  دانلود رمان ماه مه آلود جلد دوم   خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند

  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه آقا؟! و برای آن که لال شدنم را توجیه کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هذیون به صورت pdf کامل از فاطمه سآد

      خلاصه رمان:     آرنجم رو به زمین تکیه دادم و به سختی نیم‌خیز شدم تا بتونم بشینم. یقه‌ام رو تو مشتم گرفتم و در حالی که نفس نفس می‌زدم؛ سرم به دیوار تکیه دادم. ساق دستم درد می‌کرد و رد ناخون، قرمز و خط خطی‌اش کرده بود و با هر حرکتی که به دستم می‌دادم چنان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دودمان
دانلود رمان دودمان قو به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان دودمان قو :   #پیشنهاد ویژه داستان در مورد نوا بلاگر معروفی هست که زندگی عاشقانه ش با کسی که دوستش داشته به هم خورده و برای انتقام زن پدر اون آدم شده. در یک سفر کاری متوجه میشه که خانواده ی گمشده ای در یک روستا داره و در عین حال بطور اتفاقی با عشق

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستم به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

      خلاصه رمان :   آمین رستگار، مردی سی ساله و خلبان ایرلاین آلمانیه… به دلیل بیماری پدرش مجبور به برگشتن به ایران میشه تا به شغل خانوادگیشون سر و سامون بده اما آشناییش با کارمند شرکت پدرش، سوگل، همه چیز رو به هم می‌ریزه! دختر جوونی که مورد آزار از سمت همسر معتادش واقع شده و طی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان کویر عشق

  دانلود رمان کویر عشق خلاصه رمان کویر عشق : بهار که به تازگی پروانه‌ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهره‌ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از تجربیاتش استفاده کنه … بالاخره میبینه ولی نه اونطورکه میخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x