رمان گرداب پارت 176 - رمان دونی

 

 

سامیار هومی گفت و حلقه ی دست هاش رو شل کرد تا سوگل بتونه بلند بشه…

 

سوگل دستی به شکمش کشید و اروم و با احتیاط لبه ی تخت نشست…

 

از جاش بلند شد و خودش رو به سرویس رسوند و ابی به دست و صورتش زد و با حوله خشک کرد….

 

کارش که تموم شد، بیرون اومد و رفت سمت کمدش و لباس خواب کوتاه و حریرش رو با یک تیشرت و شلوارک ست مشکی رنگ عوض کرد….

 

موهاش رو شونه کرد و با یک کلیپس بالای سرش جمع کرد…

 

دستی به صورتش کشید و ابروهاش رو مرتب کرد و رژ لب صورتی ماتی به لب هاش زد…

 

قبل از بیرون رفتن از اتاق، دوباره سمت تخت رفت و دستش رو روی بازوی برهنه ی سامیار کشید و خم شد….

 

روی گوشش رو بوسید و همونجا لب زد:

-پاشو عشقم..دیرت میشه ها..

 

سامیار غلتی تو جاش زد و با صدایی که هنوز گرفته بود “باشه”ای گفت…

 

لبخندی به صورت خوابالودش زد و از اتاق بیرون رفت..

 

مستقیم خودش رو به اشپزخونه رسوند و چایی ساز رو روشن کرد و مشغول اماده کردن صبحانه شد…

 

میز صبحانه ش که کامل و اماده شد، چایی رو دم کرد و گذاشت وقتی اومدن براشون داخل فنجون بریزه….

 

با لبخندی عمیق و پررنگ راه افتاد سمت اتاق سابق خودش که الان متعلق به سورن بود…

 

تقه ی ارومی به در زد و وقتی جوابی نشنید، اروم در رو باز کرد و سرش رو داخل برد…

 

 

 

با دیدن سورنِ غرق خواب، لبخندش بزرگتر شد و کامل رفت داخل…

 

لبه ی تخت نشست و دستی به موهای بهم ریخته ی سورن کشید و اهسته صداش کرد:

-سورن..سورن جان..

 

وقتی جوابی نشنید، دستش رو روی گونه ش کشید و بلندتر صداش کرد:

-سورنم..

 

سورن تکونی خورد و خوابالود گفت:

-الان بلند میشم پرند..

 

سوگل دلش لرزید اما اروم خندید و با محبت گفت:

-بیدارشو تنبل خان..صبحونه اماده اس..درضمن سوگلم نه پرند خانوم…

 

سورن پلکی زد و چشم های قرمز از خوابش رو اروم باز کرد..

 

با دیدن سوگل چشم های خمارش گرد شد:

-سوگل..

 

سوگل موهای بهم ریخته ش رو نوازش کرد و دوباره خندید:

-جون دلم..انگار دلت خیلی تنگ شده ها..

 

سورن شوکه تو جاش نشست و با خجالت دستی به موهاش کشید:

-اوم..نه..چیزه..یه لحظه حواسم نبود کجام..

 

-من که چیزی نگفتم..پاشو صبحونه درست کردم..امروز کلی کار داریم..باید مفصل باهم حرف بزنیم….

 

سورن نگاهش رو دزدید و درحالی که از روی تخت بلند میشد گفت:

-یه دوش بگیرم میام..

 

 

 

سوگل هم از روی تخت بلند شد و همینطور که از اتاق بیرون میرفت گفت:

-باشه عزیزم..زود بیا..

 

در اتاق رو بست و پشت در اروم زد زیر خنده و دوباره رفت سمت اشپزخونه و زیرلب گفت:

-انگار دل داداشمون بدجور گیر کرده..

 

سری تکون داد و خندون فنجون ها رو برداشت و مشغول چایی ریختن شد…

 

انقدر غرق فکر بود که متوجه اومدن سامیار نشد و با حلقه شدن دست هاش دور کمرش، تکون سختی خورد….

 

هینی گفت و شوکه سرش رو چرخوند و با دیدن سامیار نفسش رو فوت کرد بیرون:

-سامیار..ترسوندیم..متوجه اومدنت نشدم..

 

سامیار حلقه ی دست هاش رو تنگ تر کرد و پیشونیش رو روی شونه ی سوگل گذاشت و تو گوشش لب زد:

-انقدر غرق فکر بودی که متوجه نشدی..به چی فکر می کردی؟…

 

سوگل خندید و با ذوق گفت:

-رفتم سورن رو بیدار کردم..

 

سامیار با شکایت بامزه ای گفت:

-واسه این ذوق کردی؟..

 

سوگل فنجون توی دستش رو روی کانتر گذاشت و چرخید سمت سامیار و با هیجان گفت:

-نه..وقتی صداش کردم بیدار بشه، فکر کرد من پرندم..گفت الان بیدار میشم پرند…

 

سامیار لبخنده کجی زد و به چشم های سوگل که از خوشی برق میزد خیره شد:

-قربونت برم که چشات برق میزنه..

 

سوگل دست های رو از روی سینه ی سامیار بالا کشید و برد پشت گردنش و تو هم قفلشون کرد و گفت:

-خدانکنه..خیلی ذوق کردم سامیار..انگار یه اتفاق هایی افتاده…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان مرا به جرم عاشقی حد مرگ زدند pdf از صدیقه بهروان فر

  خلاصه رمان :       داستانی متفاوت از عشقی آتشین. عاشقانه‌ای که با شلاق خوردن داماد و بدنامی عروس شروع میشه. سید امیرعباس‌ فرخی، پسر جوون و به شدت مذهبیه که به خاطر حمایت از زینب، دختر حاج محمد مهدویان، محکوم به تحمل هشتاد ضربه شلاق و عقد زینب می شه. این اتفاق تاثیر منفی زیادی روی زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشک از الهام فتحی

    خلاصه رمان:     عاشک…. تقابل دو دین، دو فرهنگ، دو کشور، دو عرف، دو تفاوت، دو شخصیت و دو تا از خیلی چیزها که قراره منجر به ……..   عاشک، فارسی شده ی کلمه ی ترکی استانبولی aşk و به معنای عشق هست…در واقع می تونیم اسم رمان رو عشق هم بخونیم…     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بوی گندم
دانلود رمان بوی گندم جلد دوم pdf از لیلا مرادی

      رمان: بوی گندم جلد دوم   ژانر: عاشقانه_درام   نویسنده: لیلا مرادی   مقدمه حالا چند ماه از اون روزا میگذره، خوشبختی کوچیک گندم با یه اتفاقاتی تا مرز نابودی میره   تو این جلد هدف نویسنده اینه که به خواننده بفهمونه تو پستی بلندی‌های زندگی نباید شونه هم رو خالی کرد و خدای نکرده با رها

جهت دانلود کلیک کنید
رمان فرار دردسر ساز
رمان فرار دردسر ساز

  دانلود رمان فرار دردسر ساز   خلاصه : در مورد دختری که پدرش اونو مجبور به ازدواج با پسر عموش میکنه و دختر داستان ما هم که تحمل شنیدن حرف زور نداره و از پسر عموشم متنفره ,فرار میکنه. اونم کی !!؟؟؟ درست شب عروسیش ! و به خونه ای پناه میاره که…   به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان کویر عشق

  دانلود رمان کویر عشق خلاصه رمان کویر عشق : بهار که به تازگی پروانه‌ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهره‌ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از تجربیاتش استفاده کنه … بالاخره میبینه ولی نه اونطورکه میخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در پناه آهیر
رمان در پناه آهیر

خلاصه رمان در پناه آهیر افرا… دختری که سرنوشتش با دزدی که یک شب میاد خونشون گره میخوره… و تقدیر باعث میشه عاشق مردی بشه که پناه و حامی شده براش.. عاشق آهیر جذاب و مرموز !     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x