رمان گرداب پارت 207 - رمان دونی

 

 

 

 

چندتا نفس عمیق کشیدم تا نفسم جا بیاد و گفتم:

-اقاجون بود..

 

-چرا جواب ندادی؟..

 

قبل از اینکه بتونم چیزی بگم، دوباره صدای گوشیم بلند شد و تنم لرزید…

 

ابروهای سورن توی هم گره خورد و گوشی رو از توی دستم بیرون کشید و به صفحه ش نگاه کرد…

 

صدای گوشی رو قطع کرد و گفت:

-چرا اینجوری شدی؟..چیکار داره؟!..

 

-هیچی..یعنی نمیدونم..ولش کن..

 

با تعجب نگاهم کرد و گفت:

-شاید کار واجب داشته باشه..بیا جواب بده..

 

گوشی رو که به طرفم گرفته بود، ازش گرفتم و نگاهم رو دزدیدم:

-نه نمیخواد..مامان گفته هرموقع زنگ زد بدم خودش جواب بده…

 

سنگینی نگاهش رو روی صورتم حس می کردم اما سرم رو پایین انداختم و نگاهش نکردم…

 

صداش جدی شد:

-پرند..

 

بدون اینکه نگاهش کنم گفتم:

-بله؟..

 

-منو نگاه کن ببینم..

 

نیم نگاه کوتاهی بهش انداختم و با جذبه گفت:

-چی شده؟!..

 

-چیزی نشده سورن..

 

-پس چرا جواب ندادی؟..یه چیزی شده..تعریف کن ببینم..

 

کلافه نگاهم رو به اطرافم چرخوندم و چیزی نگفتم که دوباره محکم صدام کرد:

-پرند..با توام..

 

 

چونه ام لرزید و سرم رو پایین انداختم که با تعجب بیشتری گفت:

-چی شده اخه؟!..

 

دستم رو روی صورتم کشیدم و گرفته گفتم:

-وقتی تو نبودی، اقاجون بهم زنگ زد و گفت برم دیدنش..گفت باهام کار داره…

 

-خب؟!..

 

لبم رو گزیدم و با بغض گفتم:

-گفت اگه دلیل قانع کننده ای برای بهم زدن نامزدی نداشته باشم، هرچه زودتر بساط عروسی رو راه می اندازه….

 

ساکت شدم و وقتی دیدم صدایی از سورن نمیاد، با تردید سرم رو چرخوندم و نگاهش کردم…

 

خشکش زده بود و مات و مبهوت داشت نگاهم می کرد..

 

متوجه ی نگاهم که شد، زیر لبی و خیلی اهسته گفت:

-چی؟!..

 

کامل چرخیدم طرفش و با هول و تند تند شروع کردم به تعریف کردن ماجرای اون روز…

 

با حذف قسمت اومدن کاوه دنبالم، همه ی موضوع رو براش تعریف کردم…

 

اخم هاش با هر جمله ام بیشتر توی هم میرفت و چشم هاش قرمزتر میشد…

 

سکوت که کردم با خشم موهاش رو چنگ زد و نگاهش رو ازم گرفت…

 

با نگرانی گفتم:

-چند روز قبل از اینکه تو بیایی، دوباره اقاجون زنگ زد و مامان باهاش حرف زد..باهاش کلی بحث کرد و گفت به این نامزدی راضی نیستیم و همچین کاری نمی کنیم..باهاش اتمام حجت کرد که دیگه در این مورد حرف نزنه…..

 

 

 

درحالی که دندون هاش رو محکم روی هم میفشرد و فکش جابه جا میشد گفت:

-پس الان برای چی دوباره زنگ زده؟!..

 

اروم لب زدم:

-نمی دونم..

 

با یک حرکت از جاش بلند شد و من هم از جا پریدم و با نگرانی نگاهش کردم…

 

پشتش رو بهم کرده بود و دوباره افتاده بود به جون موهاش و محکم بهشون چنگ میزد…

 

با تردید صداش کردم:

-سورن..

 

چرخید و انگشت اشاره ش رو گرفت طرفم و با عصبانیت گفت:

-خوده اشغالشم اومده طرفت؟..

 

انقدر ضایع گفتم “نه” که خودش تا تهش رفت و چشم هاش رو با خشم بست…

 

دستم رو روی دهنم گذاشتم و به خودم لعنت فرستادم که حتی نمی تونستم یک دروغ ساده بگم…

 

چشم های سرخش رو باز کرد و دوباره انگشت اتهامش رو به طرفم گرفت و شمرده شمرده گفت:

-به من..دروغ..نگو..

 

قدمی به طرفش برداشتم و با ناراحتی گفتم:

-دروغ نمیگم..

 

-پس اسم این کارت چیه؟..یارو اومده معلوم نیست چی گفته و چیکار کرده اما تو میگی نه…

 

-نخواستم ناراحت و نگران بشی..

 

-کِی اومد؟!..

 

دست هام رو توی هم پیچیدم و با من من گفتم:

-همون..روز..اون موقعی که..اقاجون خبرم کرد..کاوه رو فرستاده بود دنبالم…

 

یهو با صدای فریادش چشم هام گرد:

-اسم اون اشغالو به دهنت نیار..اسمشو نیار..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آرامش بودنت
دانلود رمان آرامش بودنت به صورت pdf کامل از عسل کور _کور

    خلاصه رمان آرامش بودنت: در پی ماجراهای غیرمنتظره‌ای زندگی شش دختر به زندگی شش پسر گره می‌خورد! دخترانِ در بند کشیده شده مدتی زندگی خود را همراه با پسرهای عجیب داستان می‌گذرند تا این‌که روز آزادی فرا می‌رسد، حالا پس از اتمام آن اتفاقات، تقدیر همه چیز را دست‌خوش تغییر قرار داده و آینده‌شان را وابسته هم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آتش و جنون pdf از ریحانه نیاکام

  خلاصه رمان:       آتش رادفر به تازگی زن پا به ماهش و از دست داده و بچه ای که نارس به دنیا میاد ولی این بچه مادر میخواد و چه کسی بهتر و مهمتر از باده ای که هم خاله پسرشه هم عشق کهنه و قدیمی که چندین ساله تو قلبش حکمفرمایی می کنه… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool

    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در عوض خواهر هفده ساله طاها به اسم طلا راکه خودش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان از هم گسیخته

    خلاصه رمان:     داستان زندگی “رها “ ست که به خاطر حادثه ای از همه دنیا بریده حتی از عشقش،ازصمیمی ترین دوستاش ، از همه چیزایی که دوست داشت و رویاشو‌در سر می پروروند ، از زندگی‌و از خودش… اما کم کم اتفاقاتی از گذشته روشن می شه و همه چیز در مسیر جدید و تازه ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم کم درد دارم که با این حرفات مرهم میزاری روش؟

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد اول

    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه یه محله رو کنه، اما مدام به بنبست میخوره، چون

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
⁦(;;;・_・)⁩
⁦(;;;・_・)⁩
1 سال قبل

جرر
اونوقت این پرند احمق یا این رقتارا نمیفهمه سورن دوسش داره؟😐

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

بد سریده
یهو چه وحشی شد

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x