رمان گرداب پارت 283 - رمان دونی

 

 

 

 

چشم هام گرد شد و با کمی اخم و کنجکاوانه دوباره به ندا نگاه کردم…

 

حالا حسرت تو چشم هاش و حالت گرفته و ناراحت سوگل برام معنی پیدا کرده بود…

 

واقعا دختر خوشگلی بود و تمام تلاشش رو می کرد که پر ناز و عشوه به نظر برسه…

 

لباس خیلی باز و بدن نمایی هم تنش کرده بود و همه ی جونش رو انداخته بود بیرون…

 

نگاه خیره ش رو به سختی از سوگل جدا کرد و به من نگاه کرد…

 

لبخند دوباره روی لب هاش نشست و با کنجکاوی گفت:

-معرفی نمیکنین؟!..

 

سوگل نگاهی بهم انداخت و بعد دوباره به ندا نگاه کرد و محکم و با جدیت گفت:

-پرند جان، نامزده سورن داداشمه..

 

همه ی تلاشم رو به کار گرفتم تا حالت صورتم طبیعی باشه و شوک توی صورتم معلوم نباشه…

 

نامزده داداشم؟!..

 

این دیگه چی بود که سوگل گفت؟..

 

ندا متعجب گفت:

-داداشت؟..

 

سوگل با غرور و افتخار به سمت سورن اشاره کرد و نگاه ندا به اون طرف رفت…

 

نگاهش خیره موند به سورن و زمزمه وار گفت:

-پس ایشون داداش تواِ؟..

 

لحنش جوری بود که انگار از قبل سورن دیده و حتی کنجکاو بوده که کیه…

 

عسل با کمی حرص تو جاش جابجا شد و گفت:

-بله..ایشونم نامزدشه..

 

#پارت1666

 

به من اشاره کرد که اخم هام از نگاه خیره ی ندا به سورن توی هم رفته بود…

 

حس بدی نسبت بهش پیدا کرده بودم..اصلا ازش خوشم نیومده بود…

 

نگاه ندا به من برگشت و با همون لبخنده پر نازش، دستش رو به سمتم دراز کرد:

-ندا هستم..دخترخاله ی سامیار..خوشوقتم..

 

بدون اینکه از جام تکون بخورم، با اکراه دستم رو به سمتش بردم و نوک انگشت هاش رو گرفتم و سریع هم ول کردم:

-همچنین..

 

ابروهای پهن و بلندش بالا رفت اما لبخندش رو حفظ کرد و وقتی دید کسی مشتاق موندنش نیست، سری تکون داد و گفت:

-خوشحال شدم از دیدنتون دخترا..فعلا..

 

سه تایی بی حرف سر تکون دادیم و همینکه کمی دور شد، سوگل روی صندلیش وا رفت و نفسش رو محکم فوت کرد بیرون….

 

عسل با نگرانی گفت:

-خوبی سوگل؟!..

 

سوگل سری به تایید تکون داد:

-خوبم..هرموقع نزدیکم میشه حس بدی پیدا میکنم..

 

حق داشت..من هم اگه سورن قبلا نامزد داشت و میدیدمش حالم بد میشد…

 

حالا سوگل مجبور بود حداقل توی دورهمی و مهمونی هاشون تحملش کنه چون فامیل بود و همیشه چشمشون بهم میوفتاد….

 

#پارت1667

 

یهو سوگل خنده ی ارومی کرد و به عسل گفت:

-حالا تو چرا اونطوری نگاهش می کردی؟..فکر کنم فراموش کردی دخترخاله ی شوهرته و باید حداقل بهش احترام بذاری….

 

از این همه خوب بودنش دهنم باز موند..

 

من اگه بودم نمی دونم چه رفتاری نشون میدادم و حتی شاید از اطرافیانم هم توقع داشتم ازش دوری کنن….

 

حالا سوگل از دوست صمیمیش می خواست به طرف احترام بذاره چون سوای هرچیزی خانواده ی شوهرش محسوب میشد….

 

عسل چپ چپ به سوگل نگاه کرد و گفت:

-دشمن دوستم دشمن منه..

 

سوگل ریز ریز خندید و گفت:

-دشمن..هان؟!..

 

عسل سرش رو تایید تکون داد و شونه بالا انداخت…

 

خندیدم و با سر و صدایی که از پشت سرمون اومد نگاهم چرخید و متوجه ی پسرها شدم که بهمون نزدیک میشدن….

 

نگاهم پایین رفت و وقتی لیوان رو دست سورن ندیدم نفس راحتی کشیدم…

 

پشت صندلیم ایستاد و دستش رو روی شونه ام گذاشت و رو به هممون گفت:

-خوش میگذره؟..

 

سوگل با مهربونی نگاهش کرد و گفت:

-بله..ولی به شما انگار بیشتر خوش میگذره..

 

سورن ابرویی بالا انداخت و خندید..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 90

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان عقاب بی پر pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:           عقاب داستان دختری به نام دلوینه که با مادر و برادر جوونش زندگی میکنه و با اخراج شدن از شرکتِ بیمه داییش ، با یک کارخانه لاستیک سازی آشنا میشه و تمام تلاشش رو میکنه که برای هندل کردنِ اوضاع سخت زندگیش در اون جا استخدام بشه و در این بین فرصت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت

  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی قبولش کرده اند، در تمام لحظات همراهش بوده اند؛ اما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاب سوخته به صورت pdf کامل از پروانه قدیمی

    خلاصه رمان:   نگاه پر از نگرانیم را به صورت افرا دوختم. بدون توجه به استرس من به خیارش گاز می زد. چشمان سیاهش با آن برق پر شیطنتش دلم را به آشوب کشید. چرا حرفی نمی زد تا آرام شوم؟ خدایا چرا این دختر امروز دردِ مردم آزاری گریبانش را گرفته بود؟ با حرص به صورت بیخیال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حس مات pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:       داستان درباره سه خواهره که در کودکی مادرشون رو از دست دادن.پسر دوست پدرشان هم بعد از مرگ پدر و مادرش با اونها زندگی میکنه ابتدا یلدا یکی از دختر ها عاشق فرزین میشه و داستان به رسوایی میرسه اما فرزین راضی به ازدواج نیست و بعد خواهر دوم یاسمین به فرزین دل میبازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf از م_عصایی

  خلاصه رمان :       دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش میرود ،خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف میشود و پس از پشت سر گذاشتن ماجراهائی عجیب عشق واقعی خود را پیدا میکند ….

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دامینیک pdf، مترجم marya mkh

  خلاصه رمان :     جذابیت دامینیک همه دخترهای اطرافش رو تحت تاثیر قرار می‌ده، اما برونا نه تنها ازش خوشش نمیاد که با تمام وجود ازش متنفره! و همین انگیزه‌ای میشه برای دامینیک تا با و شیطنت‌ها و گذشتن از خط‌قرمزها توجهشو جلب کنه تا جایی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
6 ماه قبل

ممنون فاطمه جان
از گلادیاتور پارت نداری

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x