فاطمه خانم با نگرانی گفت:

-باشه مامان شما برین..بهتر شد به منم خبر بدین، اینطوری خوابم نمیبره…

 

سامیار سر تکون داد و سوگل از داخل ماشین دوباره گفت:

-نگران نباشین خوبم..

 

صدای سامیار رو از بین صدای موتور ماشین شنیدم:

-ساکت شو..من میدونم تو اخرش…

 

ماشین حرکت کرد و دیگه ادامه ی حرفش رو نشنیدیم…

 

فاطمه خانم سری تکون داد و گفت:

-الان تا خوده خونه خون به دل بچه میکنه..

 

بعد به ما نگاه کرد و گفت:

-بیایین بریم مامان جان..زحمت منم افتاد گردن شما…

 

رفتیم سمت ماشین و سورن گفت:

-این چه حرفیه..شما رحمتین..

 

من هم لبخندی به چهره ی مهربون و نگرانش زدم و سرم رو به تایید تکون دادم…

 

هرچقدر تعارف کردم قبول نکرد روی صندلی جلو بشینه و من هم با اصرار روی صندلی عقب، کنارش نشستم….

 

سورن ماشین رو روشن کرد و درحالی که راه میوفتاد، نچی کرد:

-خیلی نگران سوگلم..یه وقت چیزی نشه..

 

از تو اینه وسط به اخم های درهمش نگاه کردم و درحالی که خودم هم نگران بودم گفتم:

-نه اگه خیلی حالش بد بود بهمون می گفت..خودش بیشتر از ما حواسش هست…

 

بعد برای تایید حرفم به فاطمه خانم نگاه کردم که سری به تاسف تکون داد و با نگرانی لبش رو گزید و نگرانی من رو هم بیشتر کرد اما دیگه حرفی نزدم….

 

#پارت۱۶۹۳

 

===============================

 

بعد از کلی این پهلو و اون پهلو شدن، تازه چشم هام داشت گرم میشد که صدای تق تق ارومی رو شنیدم….

 

چشم هام به سرعت باز شد و سرم چرخید سمت در اتاق…

 

تازه یک ساعت هم نبود که از باغ برگشته بودیم خونه و همه برای خواب به اتاق هامون اومده بودیم….

 

اخم هام جمع شد و وقتی دوباره همون صدا که انگار برخورد انگشتی به در بود رو شنیدم، با نگرانی تو جام نشستم….

 

با عجله رفتم سمت در و قبل از اینکه دستگیره رو بچرخونم، صدای اروم و نگران سامیار رو شنیدم:

-محکمتر بزن..اینطوری که بیدار نمیشه..

 

صدای سورن هم خفه و پر از نگرانی بود:

-خوابه..صدا بلند باشه یهو میترسه..

 

بی توجه به پیراهن و شلوار راحتی تنم و موهای بازی که اشفته دورم ریخته شده بود، در رو سریع باز کردم….

 

با دیدن اخم های درهم و صورت های غرق نگرانی سامیار و سورن ترسیدم…

 

قدمی جلوتر رفتم و با نگرانی گفتم:

-چی شده؟..

 

سورن چنگی به موهاش زد و با ترس گفت:

-سوگل حالش خوب نیست..بیا..

 

با عجله سورن رو کنار زدم و درحالی که به سمت اتاق سوگل می رفتم گفتم:

-یعنی چی حالش خوب نیست؟..چش شده؟..

 

#پارت۱۶۹۴

 

دوتایی پشت سرم راه افتادن و سامیار با وحشت گفت:

-درد داره..

 

در نیمه باز اتاق رو تا ته باز کردم و با هول وارد اتاق شدم…

 

لامپ های اتاق روشن بود و با دیدن سوگل تنم لرزید..

 

لبه ی تخت نشسته بود و دست هاش رو دور شکمش حلقه کرده بود و از کمر خم شده بود روی زانوهاش…

 

با ترس صداش کردم و دویدم سمتش..

 

با شنیدن صدام سرش چرخید سمتم و صورت عرق کرده و اشک الودش رو دیدم…

 

با وحشت یک دستش رو به سمتم دراز کرد و نالید:

-پرند..دارم میمیرم..

 

دستش رو گرفتم و کنارش لبه ی تخت نشستم:

-درد داری؟..یعنی منظورم دردت چطوریه؟..درد زایمانه؟..

 

سرش رو به تایید تکون داد و صداش هم همراه با تنش لرزید:

-اره فک کنم..یه کاری کنین دارم میمیرم..سامیار..

 

سرم رو چرخوندم سمت پسرها که وسط اتاق خشکشون زده بود و با ترس به سوگل نگاه می کردن….

 

با حرص جیغ زدم:

-چرا خشکتون زده..دختره از درد مرد..

 

جفتشون با صدای جیغم کمی به خودشون اومدن و دویدن سمتمون…

 

سامیار جلوی پاهای سوگل زانو زد و یک دستش رو روی صورتش گذاشت و گفت:

-جونم..جون دلم..من چیکار کنم؟..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۲ / ۵. شمارش آرا ۹۸

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ماه صنم از عارفه کشیر

    خلاصه رمان :     داستان دختری به اسم ماه صنم… دختری که درگیر عشق عجیب برادرشِ، ماهان برادر ماه صنم در تلاشِ تا با توران زنی که چندین سال از خودش بزرگ‌تره ازدواج کنه. ماه صنم با این ازدواج به شدت مخالفِ اما بنا به دلایلی تسلیم خواسته‌ی برادرش میشه… روز عقد می‌فهمه تنها مخالف این ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان

  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد و با مردی درد کشیده و زخم خورده آشنا می

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلوع نزدیک است pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:         طلوع تازه داره تو زندگیش جوونی کردنو تجربه می‌کنه که خدا سخت‌ترین امتحانشو براش در نظر می‌گیره. مرگ پدرش سرآغاز ماجراهای عجیبیه که از دست سرنوشت براش می‌باره و در عجیب‌ترین زمان و مکان زندگیش گره می‌خوره به رادمهر محبی، عضو محبوب شورای شهر و حالا طلوع مونده و راهی که سراشیبیش تنده.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پالوز pdf از m_f

  خلاصه رمان :     این داستان صرفا جهت خندیدن نوشته شده و باعث می‌شود که کلا در حین خواندن رمان لبخند روی لبتان باشد! این رمان درباره یه خانواده و فامیل و دوستانشون هست که درگیر یه مسئله ی پلیسی هستن و سعی دارن یک باند بسیار خطرناک رو دستگیر کنن.کسانی که اگر اون هارو توی وضعیت عادی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقصنده با تاریکی

    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش درمی یاره و حالا نمی دونه که این نزدیکی کیارش

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در امتداد باران

  دانلود رمان در امتداد باران خلاصه : وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواندن دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان متوجه می شود که این دختر را می شناسد و در دوران دانشجویی با او همکلاس بوده است… این رمان برداشتی آزاد است از یک اتفاق واقعی به این

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سارا
سارا
3 ماه قبل

خاک بسرتون وا خب ببریدش سریع بیمارستان مگه قرون وسطی نشستید تماشا عقب مونده ها چرا نویسنده ها فکرمیکنن مخاطب بلانسبتش خنگ دیگه هیچی نبود کش بدی موضوع رو به این مسخره بازیا چنگ زدی نویسنده خخخخ

Shiva
Shiva
3 ماه قبل

یه اختراع هست باسم۱۱۵ که تماس میگیرن آمبولانس می یاد این ادا اطوارا چیه

Mahsa
Mahsa
3 ماه قبل

بابا چرا انقد کوتاه مینویسی؟؟یه ذره بیشتر بنویس اگه دستت چیزی شد پای ما

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x