رمان دونی

 

 

 

 

سعی کردم لحنم اروم و دلداری دهنده باشه:

-چیزی نیست..الان میریم نی نی نازتو به دنیا میاری عزیزم…

 

سوگل لای چشم های خیسش رو باز کرد و لبش رو محکم بین دندون هاش فشرد و با صدایی که به شدت می لرزید نالید:

-هنو..هنوز..زود..بود..

 

سامیار با ترس نگاهم کرد که سرم رو به منفی تکون دادم و اروم گفتم:

-نه اشکالی نداره..همیشه تاریخ دقیقی که دکتر میده پیش نمیاد..گاهی چند روز عقب و جلو میشه….

 

سوگل نتونست حرفی بزنه و با دوتا دستش، دست سامیار رو چنگ زد و دوباره صدای جیغش به هوا رفت….

 

سامیار سرش رو بوسید و لب زد:

-جونم..الهی من بمیرم..اروم باش..قربونت برم..

 

سوگل چشم هاش رو محکم بهم فشرد و لرزون نالید:

-سا..سامیار..

 

-جون سامیار..جون دلم..

 

سوگل دوباره از درد جیغ زد و وقتی کمی ارومتر شد، با همون لحن بریده بریده گفت:

-اگه..اگه به..من..چیز..چیزی شد..

 

سامیار با وحشت سر سوگل رو به سینه ش چسبوند و فریاد زد:

-ساکت شو..سوگل..سوگل از این حرفا بزنی به خدا به حالت نگاه نمی کنم..میزنمت…

 

#پارت1699

 

سوگل به نفس نفس افتاده و صورتش قرمز شده بود:

-خواه..خواهش میکنم..

 

دندون هاش رو از درد بهم فشرد و با مکث گفت:

-بذار..بذار خیالم..را..راحت..باشه..

 

نیم نگاهی به سامیار انداختم و چشم هام گرد شد..

 

رد باریک اشک از گوشه ی چشمش، به سمت گونه ش راه گرفته بود…

 

بهت زده نگاهش کردم که با بغضی مردونه و صدایی خفه لب زد:

-من میمیرم..فهمیدی..اگه تو چیزیت بشه من نیستم کاری بکنم…

 

روی موهای سوگل رو محکم بوسید و با همون لحن ادامه داد:

-پس ازم قولی نخواه..اما تو قول بده با دخترمون صحیح و سالم برگردی پیشم..قول بده…

 

-سام..سامیار..

 

سامیار با بغض توپید:

-ساکت..

 

صدای جیغ سوگل دوباره تو اتاقک ماشین پیچید:

-خدا..خدا..دارم میمیرم..

 

سامیار یک طرف صورت سوگل رو از بغل گرفت و سر و صورتش رو غرق بوسه کرد:

-جونم..جونم..خاک تو سر من..دردت به جونم..

 

نگاه ازشون گرفتم که ببینم کجای مسیریم و چرا نمیرسیم…

 

خواستم روی صندلی صاف بشم که نگاهم به سورن افتاد…

 

#پارت1700

 

بی توجه به جلوش و با اون سرعت بالا، چرخیده بود و از بین دوتا صندلی اون هم داشت به سوگل نگاه می کرد….

 

چشم هام گرد شد و با وحشت به روبه رو نگاه کردم…

 

صاف داشتیم می رفتیم تو دیوار که ناخوداگاه جیغ زدم:

-مواظب باش..

 

چیزی نمونده بود بخوریم به دیوار که لحظه ی اخر فرمون رو چرخوند و از تصادف جلوگیری کرد….

 

با وحشت چسبیده بودم به صندلی و صدام درنمیومد که صدای نعره ی سامیار میون جیغ سوگل بلند شد:

-چه غلطی داری میکنی..داشتی به کشتنمون میدادی..

 

نیم نگاهی به سورن انداختم که با یک دست فرمون رو چسبیده بود و با اون یکی دست چنگ زده بود به موهاش….

 

عرق از سر و روش داشت می ریخت و صورت و چشم هاش هنوز سرخ و خمار بود…

 

تازه یاد مشروبی که امشب خورده بودن افتادم..این دوتا هنوز مست بودن…

 

همینطور که دو دستی اطراف صندلیم رو چسبیده بودم نالیدم:

-می خواهی من برونم؟..حالت خوب نیست..

 

پوفی کشید و دستش رو از پشت سرش حرکت داد روی سرش و تا روی صورتش ادامه داد و گفت:

-نه خوبم..الان میرسیم..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 77

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان او دوستم نداشت pdf از پری 63

  خلاصه رمان :   زندگی ده ساله ی صنم دچار روزمرگی و تکرار شده. کاهش اعتماد به نفس ، شک و تردید و بیماری این زندگی را به مرز باریکی بین شک و یقین می رساند. صنم برای رسیدن به ارزشهای ذاتی خود، راه سخت و پرتشنجی در پیش گرفته !     پایان خوش     به این

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عصیانگر

  دانلود رمان عصیانگر خلاصه : آفتاب دستیار یکی از بزرگترین تولید کنندگان لوازم بهداشتی، دختر شرّ و کله شقی که با چموشی و سرکشی هاش نظر چاوش خان یکی از غول های تجاری که روحیه ی رام نشدنیش زبانزد همه ست رو به خودش جلب میکنه و شروع جنگ پر از خشم چاوش خان عشق آتشینی و جنون آوری

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم

  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه میزنم و !از عشق قدرت سالوادرو داستان دختریست که به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دونه الماس
دانلود رمان دونه الماس به صورت pdf کامل از زیبا سلیمانی

    خلاصه رمان دونه الماس :   اميرعلی پسر غيرتی كه سر ناموسش اصلاً شوخی نداره و پيچكش می افته دست سروش پسره مذهبی كه خيال رها كردن نامزدش رو نداره و اين وسط ياسمن پيچکی كه دلش رفته واسه به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روزگار جوانی

    خلاصه رمان :   _وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه نیاره. _جون رز عاطییی! ببین من حال این رو نگرفتم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه آگات pdf از زهرا بهرامی

  خلاصه رمان : زندگی کیارش کامیاب به دنبال حرکت انتقام جویانه ی هومن، سرایدار ویلای پدرش با زندگی هانیه، خواهر هومن گره می خوره   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید»   romanman_ir@ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سارا
سارا
3 ماه قبل

خخخ ده پارت باید منتظربمونیم برسن بیمارستان خدا خفتون کنه با این کش دادنا بیخودی رماناتون

فرشته منصوری
فرشته منصوری
3 ماه قبل

چقدسایتتون از رونق افتاده

Elii
Elii
پاسخ به  فرشته منصوری
3 ماه قبل

خیلی زیاد
من تقریبا دو ساله که تو این سایت رمان میخونم اوایل اصن خیلی خوب بود الان معلوم نیس چشون شده

Shiva
Shiva
3 ماه قبل

از قدیم گفتن
نازکش داری نازکن
نداری پاتو رو به قبله دراز کن
حکایت این ادا اطواراس
این همه زائو دیدیم خوش و خندون خداحافظی میکنن فردا هم بچه به بغل و با دسته گل و سینه ریز هدیه می یان الان چند پارته فقط نازکردن دیدیم

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x