رمان گرداب پارت 303 - رمان دونی

 

 

 

 

عسل لبخند خجول مصنوعی زد و سرش رو پایین انداخت که یعنی خجالت کشیده…

 

خنده ام گرفت و عسل با ارنج به پهلوم زد و زیرلب غرید:

-کوفت..ادم فروش..

 

-خودش شنیده بود من که چیزی نگفتم..

 

سامان به سوگل نگاه کرد و تکرار کرد:

-هان سوگل؟..چی گفت؟..

 

سوگل چشم غره ای به عسل رفت و رو به سامان کرد:

-گفت نفس خیلی زشته..

 

عسل به سرعت سرش رو بلند کرد و تند تند گفت:

-نگفتم زشته..گفتم قرمز و چروکه..

 

سورن زد زیر خنده و فاطمه خانم با خنده گفت:

-اره معلومه نظرت اینه..دیدیم وقتی نگاهش میکنی چطوری دلت میره براش…

 

عسل با ذوق به نفس نگاه کرد و گفت:

-وای شوخی می کردم..من میمیرم براش..به خدا تا حالا نوزادی به این خوشگلی ندیده بودم..قربون شکل چروکیده ش برم…

 

من و سامان و سورن زدیم زیر خنده و سوگل با حرص گفت:

-خفه شو عسل..

 

سامیار دستش رو دراز کرد و کریر نفس رو کشید سمت خودش و با نوک انگشتش روی موهای پر و سیاهش رو نوازش کرد….

 

موهایی که از خودش به ارث برده بود..

 

کمی نوازشش کرد بعد خیلی جدی خطاب به عسل گفت:

-اول برو تو اینه یه نگاه به خودت بنداز بعد درمورد بقیه نظر بده..دخترم تو خوشگلی همتونو صد هیچ میزنه….

 

#پارت1736

 

سامان با خنده گفت:

-اوه اوه..

 

سامیار بدون اینکه نگاهش کنه جدی گفت:

-زهرمار..

 

سورن بادی به گلوش انداخت و با غرور گفت:

-همون چشمهاش، تنهایی همتونو میخره و میفروشه..

 

قبل از اینکه بتونم جلوی دهنم رو بگیرم، با ذوق گفتم:

-وای اره..چشمهاش خیلی خوشگله..کپی چشم های سورنه…

 

نگاه همه با خنده چرخید سمتم که تازه فهمیدم چی گفتم و چشم هام گرد شد…

 

محکم جلوی دهنم رو گرفتم و شوکه به سورن نگاه کردم…

 

با خنده و چشم هایی که برق میزد نگاهم کرد و بی صدا لب زد:

-قربونش برم..

 

سرم رو با خجالت پایین انداختم و سامیار گفت:

-تا وقتی مامانش هست چرا ربطش میدین به داییش..چشمهاش کپی برابر اصل مامانشه..سورن باید بره خداروشکر کنه چشمهاش به خواهرش کشیده….

 

سورن خندید و گفت:

-داداش اول من بودم بعد سوگل بعد نفس..پس دوتاشونم چشمهای منو دارن…

 

سوگل با ذوق به سورن نگاه کرد و تایید کرد:

-اره اره..مادر و دختر چشمهای دایی رو ارث بردیم..

 

سامیار با اخم و ناراضی به سوگل نگاه کرد که سوگل خندید و با محبت گفت:

-اما موهای تورو داره سامیار..ببین موهاش مثل تو چقدر پرپشت و مشکیه…

 

#پارت1737

 

لبخند محوی رو لب های سامیار نشست و خیره به نفس گفت:

-اما دیگه همه چیش مثل تواِ..رنگ و حالت چشم هاش..لب و بینیش..صورت گردش…

 

بعد نگاهش رو اروم چرخوند سمت سوگل و لب زد:

-خداروشکر..الان یدونه دیگه ازت، تو ابعاده کوچیک هم دارم…

 

سوگل خندید و دستش رو روی دست سامیار گذاشت و اروم فشرد…

 

فاطمه خانم که با لبخند نگاهشون می کرد، مشتش رو به سینه ش کوبید و با ذوق گفت:

-الهی دورتون بگردم من..قربونتون برم..

 

سوگل با خنده گفت:

-خدانکنه مامان..

 

یهو صدای گریه ی نفس بلند شد و همه ساکت شدیم…

 

سامیار خم شد روی کریر نفس و هول شده گفت:

-اِاِ چی شد؟!..

 

سوگل هم دستش رو به شکمش گرفت و خم شد و با نگرانی گفت:

-چی شد؟..مامانی چرا گریه میکنی؟!..

 

فاطمه خانم با خنده بلند شد و گفت:

-چه مامان و بابای کاربلدی..یه جوری سوال می پرسین ازش انگار میتونه جوابتونو بده…

 

سوگل به فاطمه خانم نگاه کرد و با نگرانی گفت:

-چش شده؟..

 

-حتما شیر میخواد مامان جان..چرا هول کردین..بچه تو این سن وقتی گریه میکنه یا گرسنه س یا جاشو کثیف کرده….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 85

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان ژینو
دانلود رمان ژینو به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

  خلاصه: یاحا، موزیسین و استاد موسیقی جذابیه که کاملا بی‌پروا و بدون ترس از حرف مردم زندگی می‌کنه و یه روز با دیدن ژینو، دانشجوی طراحی لباس جلوی دانشگاه، همه چی عوض میشه… یاحا هر شب خواب ژینو و خودش رو می‌بینه در حالی که فضای خوابش انگار زمان قاجاره و همه چی به یه کابوس وحشتناک ختم میشه!حتی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسمانی به سرم نیست به صورت pdf کامل از نسیم شبانگاه

    خلاصه رمان:   دقیقه های طولانی می گذشت؛ از زمانی که زنگ را زده بودم. از تو خبری نبود. و من کم کم داشتم فکر می کردم که منصرف شده ای و با این جا خالی دادن، داری پیشنهاد عجیب و غریبت را پس می گیری. کم کم داشتم به برگشتن فکر می کردم. تصمیم گرفتم بار دیگر

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ازدواج با مرد مغرور

  دانلود رمان ازدواج با مرد مغرور خلاصه: دختر قصه ی ما که از کودکی والدینش را از دست داده به الجبار با مردی مغرور، ترشو و بد اخلاق در سن کم ازدواج می کند و مجبور به تحمل سختی های زیاد می شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مجنون تمام قصه ها به صورت pdf کامل از دل آن موسوی

    خلاصه رمان:   همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیب‌ها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آن‌ها می‌شود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کم‌کم احساسی میان این دو نفر شکل می‌گیرد. احساس و عشقی که می‌تواند مرهم برای زخم‌های

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لهیب از سحر ورزمن

    خلاصه رمان :     آیکان ، بیزینس من موفق و معروفی که برای پیدا کردن قاتل پدرش ، بعد از ۱۸ سال به ایران باز می گردد.در این راه رازهایی بر ملا میشود و در آتش انتقام آیکان ، فرین ، دختر حاج حافظ بزرگمهر مظلومانه قربانی میشود . رمان لهیب انتقام ، عشق و نفرت را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان 365 روز
دانلود رمان 365 روز به صورت pdf کامل از گل اندام شاهکار

    خلاصه رمان 365 روز :   در اوایل سال ۱۳۹۷ گل اندام شاهکار شروع  به نوشتن نامه‌هایی کرد که هیچ وقت به دست صاحبش نرسید. این مجموعه شامل ۲۹ عدد عشق نامه است که در ۳۶۵ روز  نوشته شده است. وی در نامه‌هایش خودش را کنار معشوق‌اش تصور می‌کند. گاهی آنقدر خودش را نزدیک به او احساس می‌کند که می‌تواند خانواده‌ای

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
💜Shayda💜
💜Shayda💜
5 ماه قبل

خدا و رو شکرررر به دنیا اومدنش تموم شد حالا فکر کنم کم کمش بیست پارت درباره چص نکن عسل و زر نزن و به تو کشیده نه بابا به تو کیشه عشقم نه به تو کشیده زندگیم و……
بعد ده پارت دیگه هم بچه جاشم کثیف میکنه و شیر میخوادو ……
بعدششششس صدپارت ازدواج عسل و سامان
صدپارت دیگه هم عروسیه سورن و پرند تازههههههه اگهههخ اعتراف کرده باشن
بعد اینا بچه میزان بعد بزرگ میشن بعد اونا پیر میشن و میمیرن راوی هم همش زر زر زر

Sara
Sara
5 ماه قبل

خبببب دوباره سوسول بازیای اینا شروع شد🙄

Bahareh
Bahareh
5 ماه قبل

وااای خدا کی این لوس بازیای اینا تموم میشه بابا دوساله تو دنیا اومدن بچه گیر بود الانم تا سال آینده تو این مرحله دیگه گذر کن نویسنده محترم انقدر شاخ و برگ نده برو ادامه داستان اصلی.

camellia
camellia
5 ماه قبل

دخترا فکر کنم نویسنده لج کرده🙃دقیقا داره با شدت بیشتری ادامه میده😉😥

آخرین ویرایش 5 ماه قبل توسط camellia
دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x