رمان گرداب پارت 311 - رمان دونی

 

 

چشم هام گرد شد و با وحشت گفتم:

-درمورد رابطه امون؟..وای سورن..چی می خواهی بهش بگی؟…

 

اخم هاش بیشتر تو هم رفت و جدی و محکم گفت:

-چرا اینقدر ترسیدی؟..

 

-وای سورن..مامان اگه بفهمه دوتامونو میکشه..

 

ابروهاش بالا پرید و با تعجب گفت:

-دوتامونو میکشه؟!..چرا؟!..

 

-واقعا نمیدونی چرا؟..می خواهی بهش بگی ما با هم رابطه داریم بعد حتما توقع داری اون بگه، اِ خب به سلامتی مبارک باشه؟….

 

خنده ش گرفت و اخم هاش از هم باز شد:

-اگه اینطوری بگه که دمش گرم..

 

-سورن من جدی ام..

 

خنده اش رو جمع کرد و جدی شد:

-منم جدی ام..اخرش که چی؟..

 

-سورن اخه منطقی باش..فکر کردی مامان چه عکس العملی نشون میده؟!…

 

نگرانی و تردید دوباره به چشم ها و صورتش برگشت:

-تو نمی خواهی من با مامان حرف بزنم؟..

 

-معلومه که نه..چرا باید بخوام مامان از رابطه امون باخبر بشه…

 

رنگش پرید و صورتش پر از ترس و ناراحتی شد..

 

یه جوری با حسرت و ناامیدی اسمم رو زیرلب صدا کرد که دلم هری ریخت…

 

بی اختیار دستش رو گرفتم که محکم دستش رو پس کشید و غمگین گفت:

-فکر کردم منو دوست داری..

 

#پارت1779

 

چشم هام گرد شد و سریع گفتم:

-معلومه که دوستت دارم..چطور میتونی به احساس من شک کنی…

 

دندون هاش رو محکم بهم فشرد و فکش جابه جا شد و با حرص گفت:

-اگه منو دوست داشتی از رسمی شدن رابطه امون خوشحال میشدی…

 

هنگ کردم و دستم رو بهت زده روی دهنم گذاشتم و تقریبا جیر جیر کردم:

-چی؟!..

 

با اخم و هزاران حس متفاوت، از جمله خشم و نگرانی و حسرت و ناامیدی نگاهم می کرد…

 

مغزم تازه داشت کم کم به کار میوفتاد..

 

منظورش از حرف زدن خواستگاری کردن بود؟!..

 

همین فکر که تو سرم اومد خشکم زد و قبل از اینکه باز هم اشتباه کرده باشم و تو ذوقم بخوره، با عجله گفتم:

-منظورت از اینکه با مامان حرف بزنی چی بود؟…

 

از جاش بلند شد و دست هاش رو مشت کرد و با عصبانیت گفت:

-این بود که رابطه امونو رسمی و جدی کنیم..این بود که منِ خر قرار بود اگه تو اوکی بدی و بتونم مامان رو راضی کنم به سوگل خبر بدم بیاد..این که…..

 

من هم از جا پریدم و قبل از اینکه از حرص و عصبانیت زیاد کاری دست خودش بده، جلوش ایستادم و پریدم تو حرفش:

-سورن..سورن صبر کن..من اشتباه فهمیدم..

 

انگار متوجه حرفم نشده بود که با صورتی سرخ شده از خشم و فکی منقبض شده غرید:

-تو پرند..تو ماه هاست منو اسکول خودت کردی..فکر می کردم تو هم همینطور که من عاشقتم عاشق منی..فکر می کردم….

 

#پارت1780

 

کف دستم رو روی سینه ش گذاشتم و پر احساس به صورتش نگاه کردم که هر لحظه قرمزتر میشد و به نفس نفس افتاده بود….

 

با گذاشتن دستم روی سینه ش ساکت شد..

 

قلبم بلندتر و محکم تر از همیشه خودش رو به سینه ام می کوبید…

 

با اخم و نفس زنان بهم نگاه می کرد که لبم رو با ناز گزیدم و با تمام احساسی که داشتم لب زدم:

-عاشقتم..

 

چشم هاش رو محکم روی هم فشرد و غرید:

-منو مسخره ی خودت نکن..

 

دستم رو روی سینه ش حرکت دادم و بردم روی قلبش..

 

با چه شتابی سینه ش بالا پایین میشد و قلبش می کوبید…

 

دلم براش ضعف رفت..

 

از اینکه فکر می کرد دوستش ندارم و به درخواست غیرمستقیمش جواب رد دادم، به چه حالی افتاده بود….

 

بهش نزدیک تر شدم و اون یکی دستم رو هم بردم بالا و جفت دست هام رو دورش حلقه کردم…

 

فقط می خواستم ارومش کنم..داشت سکته می کرد…

 

دست هاش رو دو طرفش مشت کرد و دوباره غرید:

-نکن لامصب..

 

پیشونیم رو به سینه ش تکیه دادم و با ارامش و پر احساس گفتم:

-اروم باش عزیزم..اروم..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 76

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان کافه آگات pdf از زهرا بهرامی

  خلاصه رمان : زندگی کیارش کامیاب به دنبال حرکت انتقام جویانه ی هومن، سرایدار ویلای پدرش با زندگی هانیه، خواهر هومن گره می خوره   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید»   romanman_ir@ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان معشوقه پرست

    خلاصه رمان :         لیلا سحابی، نویسنده و شاعر مجله فرهنگی »بانوی ایرانی«، به جرم قتل دستگیر میشود. بازپرسِ پرونده او، در جستوجو و کشف حقیقت، و به کاوش رازهای زندگی این شاعر غمگین میپردازد و به دفتر خاطراتش میرسد. دفتری که پر است از رازهای ناگفته و از خط به خطِ هر صفحهاش، بوی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشک از الهام فتحی

    خلاصه رمان:     عاشک…. تقابل دو دین، دو فرهنگ، دو کشور، دو عرف، دو تفاوت، دو شخصیت و دو تا از خیلی چیزها که قراره منجر به ……..   عاشک، فارسی شده ی کلمه ی ترکی استانبولی aşk و به معنای عشق هست…در واقع می تونیم اسم رمان رو عشق هم بخونیم…     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی

          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع که فهمیدم این پسر با کسی رابطه داشته که…! باورش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ضماد

    خلاصه رمان:         نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ برادر و همسربرادرش، مجرم را به زندان انداخته و فرزند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تموم شهر خوابیدن

    خلاصه رمان:       درمانگر بيست و چهارساله ای به نام پرتو حقيقی كه در مركز توانبخشی ذهنی كودكان كار می‌كند، پس از مراجعه ی پدری جوان همراه با پسرچهارساله اش كه به اوتيسم مبتلا است، درگير شخصيت عجيب و پرخاشگر او می‌شود. كسری بهراد از نظر پرتو كتابی است قطور كه به هيچ كدام از زبان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x