رمان گلادیاتور پارت 116 - رمان دونی

 

گندم لبخند جمع و جوری زد و شانه هایش را بالا فرستاد و سری تکان داد :

ـ خیلی نه ………… یعنی می فهمم که طرف مقابلم چی میگه اما نمی تونم جوابش و بدم .

ـ از کجا یاد گرفتی ؟ تو که پول کلاس رفتن و این چیزا نداشتی ………….. تو اون گاراژ کاووس هم که خبری از موسسه آموزش زبان ایتالیایی نبود .

ـ خونه ای که من چندین سال داخلش کار کردم مال یه زن و مرد ایتالیایی بود ………… مجبور بودم برای اینکه بتونم دستورات اونا رو انجام بدم ، ایتالیایی یاد بگیرم ………….. هر چند یاد گیری ایتالیایی اونم جایی که صاحب خونه هاش همه ایتالیایی زبانن ، کار خیلی شاقی نیست . چندین سال کار کردن تو اون خونه اگر هیچ سودی برای من نداشت ، لااقل تونستم ایتالیایی یاد بگیرم .

ـ دقیقا فهمیدی اون مرده به فرهاد چی گفت ؟

ـ گفت چند نفر رفتن انبار انتهای باغ و گشتن ، می گفت نتونستن نه اون آدم و نه اون شمعدونی ها رو پیدا کنن ……….. می گفت پشت عمارت و کامل گشتن . می گفت فقط بالا مونده .

یزدان نگاه به اخم نشسته اش از روی چشمان گندم بلند شد و در اطاق دوری زد .

ـ شمعدونی ها ؟

ـ آره .

ـ مرتیکه حروم زاده ……….. پس می خواست چیزی رو به من بفروشه که خودشم ندارتشون .

و با مکثی کوتاه از جایش بلند شد و سمت تلفن اطاقش راه افتاد و شماره جلال را گرفت …….. باید درباره این موضوع با جلال حرف می زد :

ـ بله آقا ؟

ـ همین الان بیا اطاقم .

ـ الان قربان ؟ ساعت چهار صبحه ………. می خواین بذارین برای فردا ؟

ـ تا پنج دقیقه دیگه تو اطاق هستی جلال . کار ضروری دارم .

ـ چشم قربان . اومدم .

گندم که قیافه درهم فرو رفته یزدان را دید ، از جایش بلند شد و سمت او راه افتاد و کنارش ایستاد و بازویش را گرفت و سر سمت او جلو کشید ………….. نگاه حرصی یزدان برای ثانیه ای یک جا توقف نمی کرد و مدام در حال چرخش بود .

ـ چیزی شده یزدان جون ؟ ……….. نکنه باز …………. کاری کردم ؟

یزدان نگاهش را سمت گندم کشید و با دیدن عسلی های نگران شده چشمان او ، سعی کرد کمی بیشتر به خودش و اعصابش مسلط باشد …………. نمی دانست الان باید به گندم ایستاده کنارش لبخند بزند و یا برایش قیافه ای غضبناک بگیرد .

ـ نمی دونم الان باید از دستت عصبانی باشم ، یا تو بغلم بگیرمت و ازت تشکر کنم .

گندم با قیافه ای هاج و واج به یزدان نگاه کرد ………… حتی ذره ای از حرف های او را نفهمیده بود ………….. یزدان با دیدن چشمان سر درگم شده او لبخند بی حالی زد :

ـ حالا حالا ها مونده که حرفام و بفهمی .

ـ گاهی فکر می کنم یزدان قبل ، با یزدانی که الان جلوم ایستادن دوتا آدم کاملا متفاوت هستن که فقط یک ذره شباهت ظاهری بهم دارن ………… قبلا با اینکه سنم خیلی کمتر بود ، اما حرفات و خیلی راحت تر از الان می فهمیدم .

با ضربه ای که به در خورد یزدان نگاهش به سمت در کشیده شد و گندم شالی که دور گردنش افتاده بود را بلند کرد و روی موهایش انداخت و خواست برای باز کردن در به سمت در راه بی افتد که یزدان بازوی او را گرفت و متوقفش کرد .

ـ تو نمی خواد بری ، من در و باز می کنم .

با ورود جلال به داخل اطاق و در همان ابتدا چشمانش بلافاصله بر روی گندم نشست …………… با دیدن گندم فکر کرد یزدان برای تنبیه این دختر آن هم این وقت شب او را به این اطاق کشانده .

ـ گفتید بیام بالا قربان .

یزدان سر تکان داد و به سمت کاناپه دو نفره ای که درون اطاقش قرار داشت راه افتاد .

ـ در و ببند و بیا و بشین .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نفس آخر pdf از اکرم حسین زاده

  خلاصه رمان :       دختر و پسری که از بچگی با هم بزرگ میشن و به هم دل میدن خانواده پسر مذهبی و خانواده دختر رفتار ازادانه‌تری دارن مسیر عشق دختر و پسر با توطئه و خودخواهی دیگران دچار دست انداز میشه و این دو دلداده از هم دور میشن , حالا بعد از هفت سال شرایطی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آرامش بودنت
دانلود رمان آرامش بودنت به صورت pdf کامل از عسل کور _کور

    خلاصه رمان آرامش بودنت: در پی ماجراهای غیرمنتظره‌ای زندگی شش دختر به زندگی شش پسر گره می‌خورد! دخترانِ در بند کشیده شده مدتی زندگی خود را همراه با پسرهای عجیب داستان می‌گذرند تا این‌که روز آزادی فرا می‌رسد، حالا پس از اتمام آن اتفاقات، تقدیر همه چیز را دست‌خوش تغییر قرار داده و آینده‌شان را وابسته هم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دروغ شیرین pdf از Saghar و Sparrow

    خلاصه رمان :         آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته فقط به خاطر یک شوخی که از طرف دوست صمیمی خود با کاوه انجام میدهد کاوه او را ترک میکند و با همان دختری که او را به انجام این شوخی تح*ریک کرده بود ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی

  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم بود! از صبح انگار همه چیز داشت روی دور تند

جهت دانلود کلیک کنید
رمان سدسکوت

  دانلود رمان سد سکوت   خلاصه : تنها بودم ، دور از خانواده ؛ در یک حادثه غریبه ای جلوی چشمانم برای نجاتم به جان کندن افتاد اما رهایم نکرد، از او میترسیدم. از آن هیکل تنومندی که قدرت نجاتمان از دست چند نفر را داشت ولی به اجبار به او نزدیک شدم تا لطفش را جبران کنم …

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد دوم

    خلاصه رمان :         آهیر با سن کَمِش بزرگه محله است.. در شب عروسیش، عروسش مرجان رو میدزدن و توی پارک روبروی خونه اش، جلوی چشم آهیر میکشنش.. آهیر توی محل میمونه تا دلیل کشته شدن مرجان و قاتل اونو پیدا کنه.. آهیر که یه اسم کُردیه به معنای آتش، در ظاهر آهنگری میکنه ولی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Zahrapeykani
Zahrapeykani
2 سال قبل

رمانش قشنگه من بخونم؟

علوی
علوی
2 سال قبل
پاسخ به  Zahrapeykani

آره خوبه. فقط در طول داستان صبور باش.

mehr58
mehr58
2 سال قبل

عالی شد

Mahsa
Mahsa
2 سال قبل

دیدید گفتم واسه یه ایتالیایی کار میکرده یاد گرفته😂

بهار
بهار
2 سال قبل
پاسخ به  Mahsa

قشنگ‌معلومه‌اینکاره‌ای،😂😅

Mahsa
Mahsa
2 سال قبل
پاسخ به  بهار

معلم مملکتم مثلا😂انقد از این چیزا خوندم قشنگ میشینم با دانش اموزام میز گرد تشکیل میدم😂😂😂

بهار
بهار
2 سال قبل
پاسخ به  Mahsa

.

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط بهار
بهار
بهار
2 سال قبل
پاسخ به  Mahsa

.

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط بهار
دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x