رمان گلادیاتور پارت 205 - رمان دونی

 

 

 

 

اما گندم نظری کاملاً مخالف نظر نسرین داشت ……………. او هر کجا که نسرین را می دید امکان نداشت نتواند این دختر را بشناسد .

 

 

 

ـ اما من تونستم تو رو درجا بشناسم . برام سخت نبود .

 

 

 

نسرین سری تکان داد و فنجانی برداشت و برای خودش چایی ریخت و در همان حال گفت :

 

 

 

ـ خب آره . اون موقع که تو از اون سگ دونی فرار کردی من شونزده هفده سالم بود ………… هم دوره بلوغم و رد کرده بودم ، هم قیافم اون شکل و شمایلی که باید می گرفت و گرفته بود .

 

 

 

یزدان ابرویی درهم کشید و نگاهش را به طور نامحسوسی به این سمت و آن سو کشید …………… دلش نمی خواست کسی از گذشته نحسش بویی ببرد . او آن همه جان نکنده بود که با یک بی احتیاطی نسرین ، تمام تلاشش برای پوشاندن گذشته اش از بین رود .

 

 

 

با ندیدن نگاه خاصی بر روی خودشان ، با صدای آرامی که تنها به گوش نسرین و گندم برسد ، هشدار گونه گفت :

 

 

 

ـ نسرین اینجا هیچ جای مناسبی برای صحبت کردن از گذشته نیست .

 

 

 

نسرین که خودش هم تمایلی نداشت کسی از گذشته اش چیزی بداند ، سری به نشانه تایید تکان داد :

 

 

 

ـ درسته ………….. هر چی که بود ، خوب یا بد گذشت . دیگه صحبت دربارش نه سودی داره و نه فایده .

 

 

 

یزدان نگاه کوتاهی به گندمی انداخت که تیپ ساده اما مرتب و زیبایش با تمامی آدمان حاضر شده در این مهمانی تفاوت فاحشی داشت . نگاه زیر چشمی و پنهانی گندم که گه گاهی بر روی نسرین می نشست و رویش چرخ می خورد و یا سکوتی که اختیار کرده بود ، می گفت گندم هنوز هم نتوانسته دیدن نسرین آن هم با این پوشش برای خود هضم کند .

 

 

 

با آمدن میز چرخداری به سر میزشان و گذاشتن یک ظرف شیشه ای پر از یخ ، که داخلش یک بطری نوشیدنی الکلی بود ، لبخند بر لب نسرین آورد و او را ذوق زده کرد . از خیلی ها شنیده بود که در مهمانی های فرهاد مرغوب ترین و به روز ترین نوشیدنی ها سرو می شود . نوشیدنی هایی که یک شیشه اشان شاید به اندازه پول خون خودش می شد .

 

 

 

نسرین نگاهش را سمت گندم کشید ………… نگاه گندم ، هنوز هم همانند همان چن سال پیش ، ساده بود و بی تکلف .

 

 

 

ـ تو نمی خوای بری حاضر شی ؟

 

 

 

 

 

یزدان جدی نگاهش را بالا آورد و از بالای طاق چشمانش نگاهش را به نسرینی که این سوال را از گندم پرسیده بود ، داد .

 

 

 

گندم که منظور نسرین را واضح دریافت نکرده بود ، دست از صبحانه اش کشید و پرسید :

 

 

 

ـ حاضر شم ؟

 

 

 

نسرین خنده دلبرانه ای کرد و سری برای او تکان داد :

 

 

 

ـ آره ………. یعنی نمی خوای بری مایوت و بپوشی بیای ؟ ……… دختر پارتی دوستانه که نیومدی که با بلیز و شلوار نشستی اینجا .

 

 

 

گندم معذب شده نگاهش را سمت استخری که لحظه به لحظه بر تعداد زن و مردهای داخلش افزوده می شد ، کشید .

 

 

 

ـ نه من شنا نمی کنم .

 

 

 

نسرین اینبار نگاهش را سمت یزدان چرخاند :

 

 

 

ـ تو چی یزدان ؟ تو که اینجا نیومدی که فقط بشینی و از مناظر اینجا لذت ببری ؟

 

 

 

ـ نه ممکنه منم تنی به آب بزنم .

 

 

 

نسرین خوشحال از این موافقت یزدان ، سری تکان داد :

 

 

 

ـ خوبه . داشتم کم کم ناامید می شدم که قراره تنها تو این استخر شنا کنم …………. من و تو می تونیم با هم بریم و شنا کنیم .

 

 

 

یزدان بی توجه به درخواست نسرین ، اینبار نگاهش را مستقیماً در چشمان نسرین فرو کرد و او را مخاطب خودش قرار داد ………… بودن نسرین آن هم در مهمانی فرهاد ، اتفاق کمی نبود .

 

 

 

ـ از طرف چه کسی به این مهمونی دعوت شدی ؟

 

 

 

نسرین توقع این پرسش را از سمت یزدان داشت . به همین دلیل اصلاً خودش را نباخت و خیلی عادی در حالی که دستش را به سمت بطری مشورب دراز میکرد تا لیوانی برای خودش بریزد و تنی گرم کند ، جواب یزدان را داد :

 

 

 

ـ از طرف فرهاد ………….. بهم گفت بیام اینجا .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شوفر جذاب من
دانلود رمان شوفر جذاب من به صورت pdf کامل از الهه_ا

    خلاصه رمان شوفر جذاب من :   _ بابا من نیازی به بادیگارد ندارم! خواستم از خونه بیرون بزنم که بابا با صدای بلندی گفت: _ حق نداری تنها از این خونه بری بیرون… به عنوان راننده و بادیگارت توی این خونه اومده و قرار نیست که تو مخالفت کنی. هر جا که میری و میای باید با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلبه های طوفان زده به صورت pdf کامل از زینب عامل

      خلاصه رمان:   افسون با تماس خواهر بزرگش که ساکن تهرانه و کلی حرف پشت خودش و زندگی مرموز و مبهمش هست از همدان به تهران میاد و با یک نوزاد نارس که فوت شده مواجه می‌شه. نوزادی که بچه‌ی خواهرشه در حالیکه خواهرش مجرده و هرگز ازدواج نکرده. همین اتفاق پای افسون رو به جریانات و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیطره ستارگان به صورت pdf کامل از فاطمه حداد

          خلاصه رمان :   نور چشمامو زد و پلکهام به هم خورد.اخ!!!از درد دوباره چشمامو بستم. لعنت به هر چی شب بیداریه بالخره یه روز در اثر این شب بیداری ها کور میشم. صدای مامانم توی گوشم پیچید – پسرم تو بالخره یه روز کور میشی دیر و زود داره سوخت و سوز نداره .

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نذار دنیا رو دیونه کنم pdf از رویا رستمی

  خلاصه رمان:     ازدختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید.دختریکه کلفت خونه ی مردی شدکه تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه….روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست….چیزایی که قراره گرفتار کنه دختریرو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد…پایان خوش…قشنگه شخصیتای داستان:پانیذ۱۷ ساله: دختری آروم که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نبض خاموش از سرو روحی

    خلاصه رمان :   گندم بیات رزیدنت جراح یکی از بیمارستان های مطرح پایتخت، پزشکی مهربان و خوش قلب است. دکتر آیین ارجمند نیز متخصص اطفال پس از سالها دوری از کشور و شایعات برای خدمت وارد بیمارستان میشود. این دو پزشک جوان در شروع دلداگی و زندگی مشترک با مشکلات عجیب و غریبی دست و پنجه نرم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی

            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر برنامه هاش سر یه هفته فرار می کنن و خودشونو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
motahareh
motahareh
10 ماه قبل

رمانت عالیه😍😍👌

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

خیلی دلم میخواد این نسرین رو جرش بدم دو پارت اخر این رمان رو خوندم توی اعلان هام بودن ولی از همه چی با خبر شدم رمان خوبیه فقط این نسرینه زیاد گوه میخوره

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط فاطمه
دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x