رمان گلادیاتور پارت 212 - رمان دونی

 

 

 

 

همانطور دست به کمر شلوارک گرفته از رختکن خارج شد و سمت یزدانی که حالا او هم مایو در تنش را با شلوارکی خانگیِ اسپرتی تعویض نموده بود ، راه افتاد .

 

 

 

ـ یزدان .

 

 

 

ـ بله .

 

 

 

ـ این شلوارکت برای من خیلی گشاده .

 

 

 

نگاه یزدان از روی صورت او برداشته شد و اندکی پایین تر رفت و روی دست گندم که محکم کمر شلوارک را گرفته بود نشست .

 

 

 

ـ ولش کن یه لحظه .

 

 

 

ـ نمیشه . ولش کنم از پام می افته .

 

 

 

نیمچه لبخندی بر لب یزدان نشست . سمت گندم راه افتاد و مقابلش تک زانویی زد و تیشرتش را اندکی بالا داد تا لبه شلوارک کامل در دیدش قرار بگیرد .

 

 

 

با بالا رفتن تیشرت در تنش و نمایان شدن خط باریکی از شکمش ، گندم شرمزده گوشه لبش را از داخل گزید .

 

 

 

یزدان بی توجه به شکم صاف و پوست سفید گندم و یا هر چیز دیگری که مطمئناً اگر دختر دیگری غیر از گندم مقابلش ایستاده بود ، برایش جاذبه پیدا می کرد ، کمر شلوارک را محکم به سمت خودش کشید و گره نسبتاً بزرگ و محکمی به کمر شلوارک زد و اندازه اش را ، اندازه دور کمر گندم کرد .

 

 

 

با اتمام کارش ، لبه بالا رفته تیشرت گندم را پایین کشید و روی شلوارک انداخت و صاف و مرتبش کرد …………… گاهی حس می کرد بدون آنکه قصدش را داشته باشد و یا اینکه بخواهد در مقابل گندم به همان یزدان سال های دور بدل می شد ……….. همان یزدانی که تمام زندگی و دغدغه هایش خلاصه می شد در گندم و حمایت کردن از او .

 

 

 

از مقابل پای گندم بلند شد و نگاهی اجمالی به تیپ جدید و اندکی هم مضحک گندم انداخت .

 

 

 

ـ خب حالا دیگه شلوارکت نمی افته .

 

 

 

 

گندم در حالی که گرمای محسوسی را در جای جای صورتش احساس می نمود ، با ابرو به استخر پشت سر یزدان اشاره کرد .

 

 

 

ـ بریم استخر .

 

 

 

شاید برای خلاصی از این گرمای مزخرف نشسته در جانش ، آب بهترین درمان بود .

 

 

 

یزدان سری تکان داد و به سمت استخر چرخید و زودتر از او وارد محوطه نچندان بزرگ استخر شد و با یک شیرجه ماهرانه در قسمت پر عمق استخر پرید و زیر آب همچون مار ماهی ای شنا کرد .

 

 

 

گندم لبه استخر ایستاد و بلاتکلیف نگاهی به شنای نرم یزدان در زیر آب انداخت . اما طولی نکشید که یزدان به سطح آب آمد و سر از آب بیرون آورد و دستی به صورتش کشید و همه موهای نشسته بر روی پیشانی اش را به عقب راند .

 

 

 

ـ چرا اونجا ایستادی و بِر و بِر من و نگاه می کنی ؟ بپر تو آب دیگه .

 

 

 

ـ گفتم که شنا بلد نیستم .

 

 

 

ـ تو بپر من می گیرمت .

 

 

 

گندم به فاصله یک متر و نیمی میان خودش و یزدان نگاهی انداخت .

 

 

 

ـ آخه تو خیلی از من دوری ………… لااقل یه ذره جلوتر بیا .

 

 

 

یزدان کمی بیشتر جلو رفت و دستانش را به سمت گندم در هوا گرفت :

 

 

 

ـ حالا بپر .

 

 

 

گندم باز اینبار نگاهی به عمق استخر و فاصله ای که میان خودش و یزدان بود ، انداخت ……….. این فاصله جرات پریدن می خواست ، که او نداشت .

 

 

 

زانو خم کرد و لبه استخر چمباته زد و سعی کرد کمی دقیق تر با نگاهش عمق استخر را بسنجد .

 

 

 

ـ اینجا عمقش چقدره ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان طلا pdf از خاطره خزایی

  خلاصه رمان:       طلا دکتر معروف و پولداری که دلش گیر لات محل پایین شهری میشه… مردی با غیرت و پهلوون که حساسیتش زبون زد همه اس و سرکشی های طلا…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان این من بی تو

    خلاصه رمان :     ترمه و مهراب (پسر کوچک حاج فیضی) پنهانی باهم قرار ازدواج گذاشته اند و در تب و تاب عشق هم میسوزند، ناگهان مهراب بدون هیچ توضیحی ترمه را رها کرده و بی خبر میرود! حالا بعد از دوسال که حاج فیضیِ معروف، ترمه را برای پسر بزرگش خواستگاری و مراسم عقد آنها را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شفق قطبی به صورت pdf کامل از محدثه نوری

    خلاصه رمان:   دختری ساده و خوش قلب،که فقط فکر درس و کنکورشه… آرومه و دختر خوب خانواده یه رفیق داره شررررر و شیطون که تحریکش میکنه که به کسی که نباید زنگ بزنه مثلا مخ بزنن ولی خب فکر اینو نمیکردن با زرنگ تر از خودشون طرف باشن حالا بماند که دخترمون تا به خودش میاد عاشق

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نبض خاموش از سرو روحی

    خلاصه رمان :   گندم بیات رزیدنت جراح یکی از بیمارستان های مطرح پایتخت، پزشکی مهربان و خوش قلب است. دکتر آیین ارجمند نیز متخصص اطفال پس از سالها دوری از کشور و شایعات برای خدمت وارد بیمارستان میشود. این دو پزشک جوان در شروع دلداگی و زندگی مشترک با مشکلات عجیب و غریبی دست و پنجه نرم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار

    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو پرت می‌کنه، اصلا اون چیزی نیست که نشون می‌ده. نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر طناز من
دانلود رمان دلبر طناز من به صورت pdf کامل از anahita99

      خلاصه رمان دلبر طناز من :   به نام الهه عشق و زیبایی یک هویت یک اصل و نسب نمی دانم؟ ولی این را میدانم عشق این هارا نمی داند او افسار گسیخته است روزی به دل می اید و کل عقل را دربر میگیرد اما عشق بهتر است؟ یا دوست داشتن؟ تپش قلب یا آرام زدن

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
20 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sungirl
Sungirl
1 سال قبل

گاییدی مارو ؟!رماندونی سایتشو تخته کنه که نمیکنه ما احمقیم که میایم اون از رمان دلارای اینم از این

Sungirl
Sungirl
1 سال قبل

اصلا رمان خوبی نبود اگه تازه شروع کردی نخونش دوست عزیز

رها
رها
1 سال قبل

رمان خیلی کند پیش میره،حوصله ی آدم سر میره، اصلا هم جذاب نیست .به نظر من کلا قطعش کنید.اینطوری سنگین تر و واقعی تره

Narges
Narges
1 سال قبل

آقا چرا نظم پارت گذاری رو ریختید بهم یه روز در میون نبود مگه! 😑 اینطوری ما یه عالمه عقب می مونیم از پارتایی ک قرار بود اون روز گذاشته ش الان شما باید ۱۷ میذاشتید اینطوری رمان خیلی دیر پیش میره اوکی اگه مشکلی واستون پیش اومده یا اصلا شرایطشو نداشتید باید شما در عوض اون روزایی که پارت نزاشتید در روزی که میخوایید پارت بزارید همه اونا رو هم بزارید من دعوایی ندارم فقط دارم میگم که اینطوری حق ما پایمال نمیشه و شما زودتر رمان رو تموم خواهی کرد

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Narges
علوی
علوی
1 سال قبل

سلام فاطمه جان
ببخشید اینجا پیام می‌دم، خیلی ربطی به این رمان نداره.
روزهای جمعه اما خیلی خالیه برنامه وبسایت و پارت گذاری، یه رمان رو که صلاح می‌دونی و خیلی پارت‌ها کوتاه هستند و در مرحله خیلی حساس قرار نداره، مثل همین رمان، بذار هفته‌ای یک بار روز جمعه. جداً امروز به بطالت و بی رمانی از هر طرف گذشت.
اگر صلاح می‌دونی یه نظرسنجی بذار از بقیه خوانندگان.
پیشاپیش ممنون

......
......
1 سال قبل

پس نظرارو می خونی! 😒
واقعا ممنونم از این همه توجه به نظرات کاربرا 😏
حاجی تو زحمت بکش همینو تموم کن رمان دیگه پیش کش
علوی جان هم اگه واقعا جمعه ها حوصله ات سرمیره برو یه رمان که همه ی پاراتش رو گذاشتن رو بخون

Agnes
Agnes
1 سال قبل

چرا نظم پارت گذاریتون رو رعایت نمی کنید الان من همش در انتظار پارت بعدیم ولی میبینم که باز همون پانزدهم که گذاشته بودید همون و پارت جدیدی نیومده

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Agnes
رضا
رضا
1 سال قبل

ته بی شعورها خودتی

Narges
Narges
1 سال قبل
پاسخ به  علوی

عزیزم میشه شما نظر ندی🙄😒

بی چرا نام
بی چرا نام
1 سال قبل

والا من حس میکنم
گندم‌آقازاده ایی چیزی هستا.. اصلا بچه کار نیستا هیچ جوره. اون ی گندم دیگه بوده

یک ادم
یک ادم
1 سال قبل

معرفی میکنم یوسف پیغمبر زمان یزدان خان

*****
*****
1 سال قبل
پاسخ به  یک ادم

😂😂😂دقیقا

saman
saman
1 سال قبل

خییییییییییییلی خسته کننده شده پارتاش اههههه حالم ازاین گندم لوس بهم میخوره

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

علوی
علوی
1 سال قبل

#حمایت_💝
حمایت از رمان‌های فاطمه جون

Shoka
Shoka
1 سال قبل

فکر کنم اینا تا عاشق بشن باید تا پارت 500 بریم. محض رضای خدا یکم بیشتر بنویس تا داستان جلو بره

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

دستت بشکنه دو خط بیشتر بنویس ۲۱۲ پارت گذشته اینا هنوز چشم خواهر برادری دارن بهم

دسته‌ها
20
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x