6 دیدگاه

هم دانشگاهی جان پارت ۷

5
(1)

هم دانشگاهی جان

 

ساعت پنج شده بود و باید حرکت میکردم نمیدونستم بچه ها رو بیدار کنم یا نه فقط میدونستم اگه بیخبر برم دمار از روزگارم در میارن

بنابراین با یه جیغ بنفش گفتم:

 

_ بچها من دارممممم میرممممم پاشیننننن

 

همشون چشماشون شده بود عین یه نعلبکی از ترس الفاتحه

 

یگانه: الهی نازا شی کثافت ادمو اینطوری از خواب بیدار میکنن؟

 

_ خو چیکار کنم دیگه داشتم میرفتم شما رو هم بیدار کردم‌ بیاین

 

مائده: کجا قرار گذاشته؟

 

_ کافه لندن

 

مبینا همون که مجتمع ونک پارکه؟

 

_ اره من دیدم شده بچها میاین یا برم؟

 

یگانه: ده دقیقه صبر کن آماده ایم

 

_ باشه ولی فقط ده دقیقه

 

رفتن آماده شن که شیش دقیقه طول کشید چون اهل آرایش نبودیم سریع آماده میشدیم

 

مائده: دلوین تا ما درو قفل میکنیم برو پایین ماشینتو‌ از گاراژ در بیار برو ما هم پشت به پشتت میایم

 

_ باشه پس من رفتم بچها تنهام ندارینااا!

 

مبینا: خیلیخب دیگه بروووو

 

 

به سرعت از پله ها رفتم پایین و ریموت درو‌ زدم و دزدگیر ماشینو هم همینطور

 

سوار ماشین شدم و کیفمو گذاشتم کنار دستم و حرکت کردم بچها هم رسیدن پایین و با بیست متر فاصله پشت سر من میومدن ساعت ۵:۵۵ دقیقه رسیدم خداروشکر

 

ای بابا حالا من از کجا بدونم کیه بنابراین گوشیمو ‌برداشتم و پیامش دادم:

_ سلام ببخشید آقای رادمهر من داخل کافه ام شما کجا نشستین؟

 

آرتین: سلام من رو صندلی کنار شیشه نشستم پیرهن یاسی تنمه

 

دیدمش رفتم جلوتر و سلام کردم اصلا برام آشنا نبود و نمی‌شناختمش

 

آرتین: خیلی خوش اومدین و ممنون از اینکه تشریف آوردید

 

_ خواهش میکنم من شما رو جایی ندیدم شما منو از کجا میشناسید؟

 

آرتین: من هم‌دانشگاهیتون هستم ولی مهندسی

 

_ آها من ندیده بودمتون تاحالا

 

آرتین: چی میل دارین بگم براتون بیارن؟

 

_ آب سرد ممنونم!

 

آرتین: بله حتما

 

بعدم گارسنو صدا زد و سفارشو گفت خودشم یه کاپوچینو سفارش داد

 

یه پسر قد بلند با اندام خوب که فکر هم میکنم ورزشکاره با چشمای قهوه ای روشن و پوستی سفید و لبای قلوه ای

همچین زشتم‌نبود

 

_ ببخشید آقای آرتین کارتون رو میشه بفرمایید من مشغله زیاد دارم شرمنده

 

آرتین: بله الان میگم….راستش نمیدونم چطوری بگم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
e_xiu_om
1 سال قبل

راستش نمیدونم چجوری بگم ولی من…🤭🤣

سپیده
سپیده
1 سال قبل

الان میگه
آرتین : مادر توله هام میشی
دلی : ارهههههههههههههههههه
😂😂😂
😂😂
😂

ثنا
ثنا
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

😂😂😂نه دیگه انقدر زود 😂😂

ثنا
ثنا
1 سال قبل

میشه پارت بعدی رو هم بزارینن زود خیلی ذوق دارم بخونم

Maede.f
Maede.f
1 سال قبل

خیلی خوب بود ، ممنون

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x