فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

چت روم

چت روم *نبض احساس*112

چه زیبا گفت “ کورش کبیر ” : محبوب همه باش ؛ معشوق یکی ! مِهرت را به همه هدیه کن ؛ عشقت را به یکی ! با هر رفتنی اشک نریز و با هر آمدنی لبخند نزن . 🙄 

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 29

    قباد رفت و خانه برای من ماتم کده شد. تحمل این خانه با وجود قباد بود که راحت میشد…   مادر قباد و کیانا در حال طعنه زدن بودند که خودم را به آن راه زده و وارد اتاقمان شدم.   نبود قباد روی دلم سنگینی میکرد و

ادامه مطلب »
رمان شاه خشت
رمان

رمان شاه خشت پارت 12

      _ بله.   _ خوبه، این خونه قوانینی داره که باید رعایت بشه.   جلوتر آمد.   _ زیادن؟   منتظر من نماند و ادامه داد:   _ قوانین منظورمه… زیادن؟ اگه یادم نمونه، بنویسمشون.   نگاه غضبناک مرا که دید سرش را پایین انداخت.   _

ادامه مطلب »
رمان هامین
رمان هامین

رمان هامین پارت 7

      لپ تاپمو روشن و فلشو بهش وصل کردم.   به عکس‌های مختلف مناظر روبه‌روم نگاه کردم و روتوش کردنشو شروع کردم.   چیزی که توش بیشترین تخصصو دارم عکس‌برداری از مناظره.   عکس‌هایی که خالی به نظر میرسه اما روح و روان آدمو به آرامش دعوت می‌کنه.

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 181

        یزدان میان حرفش پرید ………… گوش های داغ کرده و سینه برهنه ای که عمیق بالا و پایین می رفت ، می توانست حجم بالای عصبانیتش را نشان دهد .       ـ بهت گفتم از روی اون مبل لعنتی بلند نشو تا من برگردم

ادامه مطلب »
رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 279

        درحالیکه من همیشه امید داشتم.. دخترش هم توی بی وجدانی و بی شرفی.. یکی باشه لنگه خودش. که نبود.. که هیچ وقت هم نمی تونه باشه و این بدترین ضربه ای بود که این انتقام کوفتی بهم وارد کرد. فکر اینکه من.. تا آخر عمر.. مایل

ادامه مطلب »
رمان آوای نیاز تو
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 174

    سری به تایید تکون داد و لب زد _برو پیشش بگو بیاد باید ببینمش باید یه چیزایی و بدونید! من میدونم اون حاضر نیست تو صورتم نگاه کنه پس پیغام پسغوم نفرست چون اون نمیاد و ته دلش از مرگ‌ منم شاید شاد شه…     چند بار

ادامه مطلب »
رمان آووکادو
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 17

    سرم را بالا و پایین می‌کنم و دلم می‌خواهد کنار حنا روی صندلی عقب بنشینم، دورترین نقطه به حسام. ولی حسام در شاگرد را باز کی‌کند و با چشم و ابرو اشاره می‌کند سوار شوم.   روی صندلی جای می‌گیرم و حنا تنش را از بین صندلی‌ها جلو

ادامه مطلب »
رمان قایم موشک
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 18

    مشکوک نگاهم می‌کنه. عصبی می‌پرسه:   – چه کرمی ریختی دیارا؟   طلبکار نگاهش می‌کنم و بدون سر سوزنی پشیمونی و با افتخار سینه‌م رو می‌دم جلو و جواب می‌دم:   – غذاتو خوردم!   چشمش گرد می‌شه. تهدید آمیز سمتم میاد و انگار که به گوشش شک

ادامه مطلب »
رمان گرداب
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 138

    سرم رو بلند کردم و همزمان اشک های جمع شده تو چشمم ریخت روی صورتم…   از پشت هاله ی اشک عسل رو دیدم که صورت اون هم خیس بود و با ناراحتی بازوم رو نوازش میکرد….   لبخنده تلخی روی لب هام نشست و عسل لب زد:

ادامه مطلب »
رمان ماهرخ
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 9

      -حاج اقا صبح خیلی زود رفتن خانوم…!     ماهرخ با مکثی نگاهش کرد و گفت: عزیزم میگم من و ماهرخ صدا کن…!     صفیه نخودی خندید: چشم خانوم بزار یکم بگذره، کم کم عادت می کنم…!   ماهرخ لبخند زد. صفیه خانوم زیادی با نمک

ادامه مطلب »
رمان آوای نیاز تو
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 173

    ×××   جاوید*   جرعه ای از قهوم و خوردم که دستی رو شونم قرار گرفت… سرمو برگردوندم و با قیافه ی ژیلا روبه رو شدم و همین که نگاهم بهش خورد لب زد _تو چرا نخوابیدی؟   _خوابم نمیاد حالش چطوره؟!   _خوب نیست… دکترش گفت باید

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها