فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان هامین
رمان هامین

رمان هامین پارت 6

    بدیهیه که وسایل زیادی هم اینجا ندارم.   چند دست لباس قدیمی، شارژرم، کیف دوربین و یکم پول نقد از معدود وسایلم توی این خونه بود که همه رو جمع کردم و روی تخت گذاشتم.   یه خلاصه‌ی کوتاه از اتفاقات این چندوقتو برای ساغر تعریف کردم و

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 28

    مرا در آغوشش فشرد و پوفی کرد.   _ توام چند وقت اینجا میمونی، گفتم بهت کاری نداشته باشن… یکم فکر کن شاید وقتی از هم دوریم راهکارای بهتری به ذهنمون برسه. باور کن دوری برای هر رابطه ای لازمه، معنیش هم این نیست که دیگه همو دوست

ادامه مطلب »
رمان ملورین
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 30

    کلافه از صدای بغض دار ملورین به ارامی دستش را روی شانه‌اش گذاشته و گفت:   – تقصیر تو نیست ملو، الان با مقصر شناختن خودت مطمئن باش چیزی درست نمیشه!   بی اختیار سرش را خم کرده و روی شانه‌ی محمد گذاشته و خیره به اسمان میگوید:

ادامه مطلب »
رمان دلارای
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 273

        _ فقط؟   لبش را زیر دندان کشید و زمزمه کرد   _ فقط!   مرد اخم کرد   _ به عنوان مادرش نفهمیدی سیر نمیشه؟   انگار در مدرسه مقابل ناظم ایستاده بود!   _ دو ماهه بود بهش شیرخشک دادم بالا آورد ، سینه‌اش

ادامه مطلب »
رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 278

        ولی ذره ای پشیمونی تو رفتار آفرین حس نمی شد وقتی با اعتماد به نفس جواب داد: – به نظرت این عشق کمرنگ می شه؟! آراد هنوز به خودش نیومده بود و تو همون حال گیج شده عقب عقب رفت. – نکن.. نکن آفرین.. این کار

ادامه مطلب »
رمان آوای نیاز تو
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 172

    _‌سنی نداشتم بچه بودم… میگم بچه یعنی این قدر سن داشتم که فرق خوب و بد و کم و بیش می‌دونستم! اون روزا تو اون عمارت قشنگ پدربزرگم که همیشه رویای همچین زندگیو داشتم کابوس میدیدم وَ کسیم نفهمید این کابوسا این حال بدیا این نفرتای بچه گونه

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 180

        جلال نگاهی به مرد افتاده روی زمین کرد و بعد نگاهش را با مکثی به سمت گندم در آغوش یزدان کشید . به نظر می رسید یزدان به موقع رسیده .       یزدان با ابرو به مرد اشاره کرد و از روی زمین بلند

ادامه مطلب »
رمان عشق ممنوعه استاد
رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 33

      با تقلا سعی داشت خودش رو از تخت پایین بندازه با عجله به سمتش قدم تند کردم و مانع از افتادنش از روی‌ تخت شدم   _چیکار میکنی آروم باش   با شنیدن صدام دست از تقلا برداشت و با چشمای سرخ شده نگاهم کرد با دیدن

ادامه مطلب »
رمان شاه خشت
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 11

      هرچند که حوصله شکایت و ماجراهای بعدش را نداشتم، صدایشان باید خفه می‌شد.   اول درمان و آخر پولی که جلویشان می‌انداختم، خوب این فرقه آدم را می‌شناختم، دریده و‌بی‌ریشه.   ساعت از یازده شب گذشته بود و مغزم نیاز به استراحت داشت.   دستم به پلکان

ادامه مطلب »
رمان عشق ممنوعه استاد
رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 32

      _چی عزیزم ؟؟   ریز خندید :   _قایم موشک بازی کنیم عمو چشم ببنده من برم قایم شم !!   دهنم خشک شد و‌ با بغض خیره خنده های از ته دل وبچگانه اش شدم‌ هنوز برای درک موقعیت زیادی بچه بود   نمیدونستم چطوری بهش

ادامه مطلب »
رمان آووکادو
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 16

    لب‌هایم را روی هم می‌فشارم و با بغض و خجالت، تنها سرم را به چپ و راست تکان می‌دهم.   اخم کوری بین ابروهایش می‌نشیند و تلفن ثابت روی میز را سمتم می‌کشد.   – زنگ بزن پدر یا مادرت بیان.   بغضم می‌شکند، صدایم هم همینطور.  

ادامه مطلب »
رمان گرداب
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 137

  نگاهم رو بینشون چرخوند: -چرا اینطوری نگام میکنین؟..   مادرجون با لبخند و مهربونی..سامیار پر از غرور و با افتخار..عسل با چشم هایی نم دار…   و اما سامان..با حرص و چشم هایی ریز شده از عصبانیت خیره شده بود بهم…   متعجب نگاهش کردم و لب زدم: -چته؟..

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها