فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان آشپز باشی
رمان آشپز باشی

رمان آشپز باشی پارت 59

  بابای تو اره! میبرن ببینن کدومشون زودتر ریشهمونو میخشکونن! حق داشت، حتی یک مرد به غرور و هیبت او هم کم میآورد! -ریشهی من و تو رو این بچه تو خاک سفت کرده… هیچیمون نمیشه نترس! دستش را گرفتم و آرام روی شکمم گذاشتم.   -یه لخته خونه امیر!

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 23

    خودم را به قباد چسباندم و سر روی بازویش گذاشتم. هق هق هایم بلندتر شد و قباد دستهای حمایت گرش را دور تنم پیچید.   _ چیکارش دارین مامان؟ به اندازه ی کافی بهش زخم زبون نزدین؟ حالا نوبت تن و بدنشه که بیفتین به جونش؟ یه کار

ادامه مطلب »
رمان عشق با چاشنی خطر
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 123

  و اصلا تو این باغ ها نبودم که ببینم مامان چی میگه که یهو مامان:فکر کنم حامله ای همچین سرم رو اورد بالا و جیغ کشیدم که گردنم درد گرفت _چیییییی؟؟؟؟؟؟؟؟ مامان:وای ترسیدم چته؟ _شوخیه دیگه؟ مامان:نه اتفاقا جدی ام. کی پریود شدی؟ مغزم شروع به پردازش کرد. من

ادامه مطلب »
رمان گربه سیاه

” گربه سیاه” پارت 2

    وای خدا دو دقیقه نمیزارن بخوابم   + کیه در نزن   _ روکال دختر پاشو مهمونا اومدن بسه دیگه   وای خدا چقدر خوابیده بودم که مهمونا اومده بودن   ساعت 8 شب بود سریع از جام پا شدم موهامو درست کردم شالمو انداختم رفتم تو سالن

ادامه مطلب »
رمان هامین
رمان هامین

رمان هامین پارت 3

      به نظر می‌رسید هامین خان از قیافه‌ی شوکه‌ی ما دونفر خیلی راضیه.   شوخ طبعی و دیوونگی این مرد تموم نشدنیه.   _ دایی این دیگه چه جور شوخیه!   _ شوخی مامان بزرگت با منه! …………..   راننده ماشینو روشن کرد.   _ برو آپارتمان ایرن.

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 175

      گندم که با رفتن نسرین دوباره به جای خودش و کنار یزدان برگشته بود ، به ابروان درهم گره خورده او و چهره متفکرش نگاهی انداخت ……… دستش را آرام روی دست یزدان گذاشت و با نوک پنجه هایش پوستش را لمس کرد تا حواس او را

ادامه مطلب »
رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 273

      ولی خب از طرفی هم بهش حق می دادم که بخواد انقدر افسارگسیخته بشه.. اتفاقی که شوهر همکارش رقم زد و پاش و به کلانتری باز کرد.. حرف هایی که من درباره گذشته بهش زدم.. مسئله حاملگی و جدیتی که سرش از خودم نشون دادم و بعد

ادامه مطلب »
رمان آشپز باشی
رمان آشپز باشی

رمان آشپز باشی پارت 58

            -کار اون نیست بابات کرده! بابایم؟ بابای مهربان من؟ حاج مسعود آنقدر عوض شده بود که دست روی مامان بلند کند؟ گوشیام از دستم افتاد و به زمین خورد… نمیتوانستم باور کنم. -بابام؟ چشم بر هم زدم و آرام گرفته یک گوشه نشستم .

ادامه مطلب »
رمان آوای نیاز تو
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 162

    نگاهش و با مکث ازم گرفت _دیگه چیا گفته؟   سرمو به چپو راست تکون دادم _جواب سوال منو بده فرزان   نگاهش و بهم نداد که نیشخند صدا داری زدم _برام مهم نیست مریض روحی یا هر کوفت دیگه… حق نداری از احساسات صادقانه ی من سواستفاده

ادامه مطلب »
رمان آشپز باشی
رمان آشپز باشی

رمان آشپز باشی پارت 57

    شهناز زیرلب چیزی زمزمه کرد و نگاه چپی به من انداخت.   روسری قرمزم را جلو کشیدم و جلویش خم شدم.   – بفرمایید مسقطی…   – نمی‌خورم!   لب گزیدم و ظرف را جلوی هادی گذاشتم، دعا دعا می‌کردم امیرحسین چیزی نگوید که شهناز یک عمر سرکوفت

ادامه مطلب »
رمان آووکادو
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 11

  رهام که چیزی نمی‌گوید، جنون‌وار می‌ایستد و با پا ضربه‌ای به میز شیشه‌ای مقابلش می‌کوبد.   – اون دختر اون شب با من بود… نمی‌تونه نامزد داشته باشه.   از حجم جنون و دیوانگی نفس نفس می‌زند و رگ‌های شقیقه‌اش با تمام قدرت می‌کوبد.   دلش می‌خواهد فریاد بکشد

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها