فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان یاکان
رمان یاکان

رمان یاکان پارت 81

      با خنده خودش رو عقب کشید. _شوخی کردم بابا نزن رژم پاک میشه. چشم غره ای به لب های صورتیش رفتم. _تازه عروس منم اینو ببین چه آرایشی میکنه. پشت چشمی واسهم نازک کرد. _خنگی دیگه این جوری هپلی پیشش میگردی دو روز دیگه سرت هوو بیاره

ادامه مطلب »
رمان دل دیوانه پسندم
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 95

    _ اگه بغلت نمی کردم رو دلم می موند.   سعی کردم خودم رو نبازم. چهره ای حق به جانب به خودم گرفتم.   و گفتم : تو خجالت نمی کشی؟ چرا از رو نمی ری؟   _ خب. شاید چون خیلی پروام _ شایدم چون خیلی زبون

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 139

        یزدان به انگشتان کوچک و سفید نمایان در کفش او نگاه کرد ………… مطمئناً لاک صورتی روی ناخن های پای او جلوه بسیاری داشت و پاهای او را زیادی وسوسه برانگیز و زیبا نشان می داد .       ـ حالا نمیشه این لاک و

ادامه مطلب »
رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 235

        هنوز قصد همراهی کردنش و.. به هیچ عنوان نداشتم.. ولی فقط برای اینکه مطمئن بشم جدی جدی اومده از رو تخت رفتم پایین و خودم و به پنجره اتاقم رسوندم. پرده رو که زدم کنار و ماشینش و درست رو به روی خونه امون دیدم.. فهمیدم

ادامه مطلب »
رمان آوای نیاز تو
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 83

    جوابی نداد و دستای جلورو که تو دهنش کرده بود و از دهنش دراورد و رو بهش با شوخی برای این که از این جو سنگین در بیایم گفت: _مامان این چه کاریه میکنی آخه… بیا بریم‌ پایین همون‌ آقا خوشتیپ‌ که تو رستوران ازش خوشت اومده بود

ادامه مطلب »
رمان بوسه بر گیسوی یار
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 152

        نگاه هرسه مان به سمت بیرون میچرخد! بعد از چهار شب و سه روز، زنگ زد. البته تلفن من که دو روز است خاموش است. اصل این است که الان زنگ زده و حتما متوجه رفتنم شده است!   بابا جواب میدهد: -سلام علیکم برادرِ گرامی…

ادامه مطلب »
رمان گریز از تو
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 131

      یاسمین نگاهی به ساعت انداخت و استرس مثل خوره به جانش افتاد. روی مبل نشست و نفسش را بیرون فرستاد.   آسو جلو رفت: میخوای من کنارت بمونم یاسی؟   یاسمین لبخند کمرنگی زد: نه تو هم از صبح بیداری خسته شدی.   ماهرخ هم با اضطراب

ادامه مطلب »
رمان ناسپاس

رمان ناسپاس پارت 141

      خیره به چشمهاش جواب دادم: -چی رو؟ لبخند محوی زد و گفت: -اینکه سه هیچ از همه جلوتری و… مکث کرد.صورتم رو با دقت از نظر گذروند ودرحالی که به شدت خودش رو کنترل کرده بود سی×نه هام رو دید نزنه ادامه داد:       -و

ادامه مطلب »
رمان عشق با چاشنی خطر
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 85

    برگشتم سمتش که پتو از روش کنار رفته بود و شلوار رو داشت فقط بالا تنه اش ل*خ*ت بود (وجی:خجالت بکش آرام نکنه فکر کردی واقعا ل*خ*ته؟) خب چیکار کنم تا جایی رو که من دیدم ل*خ*ت بود خب طبیعیه همچین فکری بکنم. دست اشکی رو کنار زدم

ادامه مطلب »
رمان یاکان
رمان یاکان

رمان یاکان پارت 80

      لبش رو تر کرد. صورتش رو جلو آورد و به آرومی لب هاش رو به پیشونیم چسبوند. بعد از چند لحظه به آرومی پچ زد: نوبت دوست داشته شدنه یاکانه من دیگه… قلب و احساسم از کنترل خارج شد! تحمل شنیدن حرف هایی که هرروز حسرتش رو

ادامه مطلب »
رمان گرداب
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 98

    دلم داشت ضعف میرفت و انگار یه چیزی توش بالا و پایین میشد…   چقدر عقده ای شده بودم که با چندتا جمله ی محبت امیز که نصفش هم بی احترامی بهم بود، داشتم از خوشحالی سکته می کردم….   انگار قلبم هم مثل خودم این حرفهای سامیار

ادامه مطلب »
رمان یاکان
رمان یاکان

رمان یاکان پارت 79

    با چشم هایی تبدار و نیمه باز نگاهش کردم. _حالم بده علی! موهایی که به پیشونیم چسبیده بود رو کنار زد و روی صورتم خم شد. _ببرمت تا سرویس بهداشتی؟ نچی کردم و دوباره چشم بستم. _نه حال ندارم… پس ندا کی میاد؟ خم شد تا پیشونیم رو

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها