رمان جرئت و شهامت پارت ۳۳

1
(1)

 

 

لبخند مهربانی زد و ادامه داد:

_چه زحمتی.بیا….رنگ به رو نداری

از تخت بلند شدم و بی حال در میز ناهار خوری چوبی دو نفره،نشستم.کمی نان لواش را در دستم گرفتم

و گاز کوچکی به آن زدم…
کاملا مشخص بود که هیچ اشتهایی نداشتم.

با نخن دستم به میز ضربه  زدم و بلند شدم . ساعت در دیوار ده و نیم را نشان میداد. و این بیشتر مرا نگران می کرد.

_من برم بخوابم…در ضمن دستت درد نکنه بابت شام ،اشتها ندارم.

به سمت تخت رفتم و دراز کشیدم،چرا اینقدر زندگی کردن برایم سخت بود؟ چرا همش فکرم درگیر کار بود؟

چرا حس می کردم دارم ناتوان میشوم؟و به خانواده ام فکر کردم ،یعنی الان در چه وضعیتی هستند؟چیکار می کنن.و..

_دختر جان،چرا اینقدر کلافه به نظر میرسی اتفاقی افتاده کمکت کنم؟

با صدای خانم از فکر بیرون آمدم و به او خیره شدم

نفس عمیقی کشیدم و بی حال لب زدم:

_دنبال کارم…پیدا نمی کنم و این من و اذیت می کنه.

پتو را دور بدنم سرد و بی روحم انداختم و به او خیره شدم ،به سنش میخوره کمتر از سی سال باشد.مو های قهوه ای و چشم های عسلی داشت.

این رفتارش مشخص بود در حال فکر کردن باشد .

_راستی دختر جان،تو چند سالته ؟اسمت چیه..

لبخند ملیحی زدم و گفتم:

_من ۱۸ سالمه …اسمم ترنم هست.

سری تکان داد و دوباره غرق فکر شد و زمزمه کرد”سنت خیلی کمه”کمی گوش هایم تیز بود مگر نه عمرا متوجه میشدم.

لب هایم را بهم فشاریدم …چرا از پاسخ حرفش واهمه دارم..؟

ظرف را در یخچال گذاشت و آرام کنار تختم نشست لحنش کمی نگرانی بود و چشمانش برق میزد :

_ببین ترنم …فکر نکنم این کار من بدردت بخوره…فردا برو دنبال تا شاید بتونی پیدا کنی…درضمن خوشحال شدم باهات آشنا شدم من آیدا هستم ۲۸ سالمه …

به لبه ی تخت تکیه دادم و کنجکاو نگاهش کردم و گفتم:

_مگه کارت چیه؟

با سکوت نگاهم کرد با انگشت دستم پیشانی ام را لمس کردم و پچ زدم:

_آیدا خانم چرا برای حرف زدنت،شک داری؟..بخدا چند روزه خیلی میرم هر جا من و قبول نمی کنن از مغازه بگیر تا منشی…به من میگن سنت پایینه…یکی میگه نیاز نداریم….

وسط حرف هایم پرید و محکم و قاطعانه گفت:

_باشه بیا تو کار من برای بچه پولدارایی که فقط میخوان زمانشون و بگذرونن و پول پدرشون و خرج کنن.

چند ثانیه مکث کرد …و من از همین فرصت استفاده کردم ، و فکر کردم.

چرا مرا گمراه کرده بود؟چرا قضیه برایم گنگ بود…

“برای بچه پولدارایی که فقط میخوان زمانشون و بگذرونن و پول پدرشون و خرج کنن”

اخمی در بین ابرو هایم نمایان شد..نگاهش کردم تا ادامه داد:

_ما‌….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
photo 2019 01 08 14 22 00

رمان میان عشق و آینه 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق…
IMG 20230128 233719 6922 scaled

دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون…
IMG 20231031 193649 282

دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو 1 (1)

9 دیدگاه
    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان…
IMG 20230622 120956 438

دانلود رمان بوی گندم pdf از لیلا مرادی 0 (0)

6 دیدگاه
خلاصه رمان: یه کلمه ، یک انتخاب و یک مسیر میتواند گندمی را شکوفا کند یا از ریشه بخشکاند باید دید دختر این داستان شهامت این را دارد که قدم در این راه بگذارد قدم در یک دنیای پر از تناقض که مجبور است باهاش کنار بیاید در صورتی که…
InShot ۲۰۲۳۰۵۱۸ ۱۷۴۷۲۵۸۴۲

دانلود رمان نقطه سر خط pdf از gandom_m 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :       زندگیم را یک هدیه می دانم و هیچ قصدی برای تلف کردنش ندارم هیچگاه نمی دانی آنچه بعدا بر سرت خواهد آمد چیست… ولی کم کم یاد خواهی گرفت که با زندگی همانطور که پیش می آید روبرو شوی. یاد می گیری هر…
nody عکس شخصیت های رمان کی گفته من شیطونم 1629705138

رمان کی گفته من شیطونم 0 (0)

4 دیدگاه
  دانلود رمان کی گفته من شیطونم خلاصه : من دیـوانه ی آن لـــحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی و محکم در آغوشم بگیــری … و شیطنت وار ببوسیم و من نگذارم.عشق من با لـجبازی، بیشتر می چسبــد!همون طور که از اسمش معلومه درباره یک دختره خیلی شیطونه که…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20230123 235641 000

دانلود رمان روزگار جوانی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   _وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x