رز مـشــــــکـــیـ چـشـمانتــ پارت 10

5
(1)

نفهمیدم کی خودمو بهش رسوندم

و انداختمش رو تخت

قبل از اینکه بتونه حرکتی بکنه پامو لای پاش قفل کردم و با دستام دستاشو نگه داشتم .

ترس رو‌ میشد از مردمک لرزون چشم هاش خوند

الان دیگه وقتش بود .

بس بود هرچی دوری کرده بودم ازش

لب هامو گذاشتم رو لباش

خشن و تند میبوسیدم

حتی خودم هم حس می کردم که دارم لباشو از جا میکنم .‌

تقلا هاش بی فایده بود . زوری در مقابلم نداشت .

بالاخره دل از لب هاش کندم و سرمو فرو‌ کردم تو گودی گردنش

نبضش رو بوسیدم .

از قفسه سینش که بالا و پایین میشد

خیلی ترسیده بود .

ولی از چی ؟

از کی ؟

از منی که شوهرش بودم ؟

سرمو بالا آوردم

با بهت پرسید :

چرا اینکارو کردی ؟

خونسرد جواب دادم :

– چون دلم میخواد و قرار هم نیست به تو جواب پس بدم

در ضمن از امشب کنار هم میخوابیم

نگاهش رنگ خشم گرفت :

قرار ما این نبود

من هیچوقت همچین کاری نمیکنم

دستمو نوازش وار روی پاش کشیدم :

تو که نمیخوای من کاری باهات بکنم ؟

لرزش صداش به وضوح مشخص بود :

– منو تهدید میکنی ؟

نه عزیزم . فقط دارم بهت یادآوری میکنم که میتونم به دلیل عدم تمکین

ازت شکایت کنم .

– اوکی . شب کنارت میخوابم ولی حق نداری بهم دست بزنی

اومممم از اونکارا باهات نمیکنم

ولی یکم شیطونی که اشکالی نداره

خانم کوچولو .

– از روم بلند شو بهراد دارم له میشم .

با شیطنت کل وزنمو انداختم رو تنش

حس کردم نفسش رفت .

با تعجب پرسیدم :

تو چند کیلویی .

انگار زیر آوار باشه به سختی جواب داد :

– سی و هشت

خب معلوم بود این تن ظریف طاقت هیکل منو نداره .

دلم نیومد بیشتر از این اذیتش کنم

خم شدم گاز خیلی محکمی از بازوش گرفتم و از روش بلند شد .

از زبان تیدا :

با دردی که به جون بازوم انداخت جیغی زدم و دستمو گذاشتم رو‌ جای دندونش .‌

به اندازه ی چهار انگشت کبود شده بود‌ .

با عصبانیت گفتم :

بهرااااااااد

– جونم خانومم

خانومم ؟ میدونست با این کلمه ها چه بلایی سر قلب بی جنبم میاره ؟

وقتی دید حرکتی نمیکنم اومد سمتم :

تیدا جان چرا جواب نمیدی ؟

– بهراد

جونم

– بهراد با من بازی نکن

یعنی چی منظورت چیه ؟

– ببین بهراد قرار نبود بین ما وابستگی پیش بیاد

تو علاقه ای به من نداشتی و عهد کردی بعد از چند ماه از هم جدا شیم

و من هم در قبال اینکه تو سن ۱۷ سالگی مهر طلاق بخوره تو شناسنامم

قراره یک میلیارد پول دریافت کنم

همین … بهراد بزار زندگیمون همینطوری درست پیش بره

بزار این چند ماه بگذره اونوقت هرکی میره سمت زندگی خودش .

تو زن منی . سهم منی . حق منی

و تا وقتی من نخوام نمیتونی کاری بکنی . حتی ممکنه من ازت بچه بخوام و اونوقته که تو نمیتونی نه بگی .

ناباور نگاهش کردم :

چی داری میگی بهراد .

تو قول دادی ، تو به من قول دادی .

اشک هام دیگه دست خودم نبود

من التماس میکردم

ولی بهراد خیلی خونسرد نگاهم کرد

و انگشت اشارشو با ملایمت کشید زیر چشمم و اشکمو پاک کرد

گریم شدت گرفت

با لحنی عصبی و دستوری گفت :

گریه نکن تیدا .

اشک هام انگار که سماجت رو‌ از خودم به ارث برده باشن با شدت بیشتری پایین می اومدن .‌‌

نویسنده : ترنج

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
hanieh
hanieh
2 سال قبل

سلام.رمان خیلی قشنگه ترنج جون
فقط اگر میشه تند تند پارت بزار ممنون✨😍

Pari
Pari
2 سال قبل

سلام رمانت خیلی خوبه لطفا تعداد پارت هایی که هرروز میزاری رو بیشتر کن خیلی ممنون

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x