رمان آتش شیطان پارت 49 - رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت 49

 

『آتـش‌شیطــٰان!』

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

#پارت_98

انگار متوجه منظورم شد که خنده دیگه ای سر داد و قاشق رو چرخوند تا خودش تو دهنم بذاره.

دهنم رو بیشتر باز کردم، تو همون حین گفت:

– ببینم میتونی با این شیطنتات کار دستمون بدی دختر خوب یا نه!

محتویات قاشق رو خوردم و کمی مزه مزش کردم.

مزش مقدای متفاوت از اون چیزی بود که تا الان خورده بودم.

اما چون ذائقه غذاییم سمت غذا های ترش و تند و شور بیشتر بود، از این طعم هم خوشم اومد.

انگار رضایت رو توی صورتم دید که نمک پاش رو به سمتم گرفت.

در سکوت مشغول خوردن بودیم و حرفی نمی‌زدیم.

مثل دفعه قبل که دیده بودمش، با طمانینه غذا می‌خورد و عجله ای تو خوردن نداشت.

از جا بلند شده و مشغول شستن ظرف های کثیف شده شدم.

نمی‌خواستم یه دختر از خود متشکر باشم.

با حس گرمایی که از پشت سرم حس کردم، تکونی خورده و دستام از حرکت ایستاد.

دایان بود که تو فاصله نزدیکی ازم ایستاده بود.

هیچ تماسی بین بدن هامون نبود، اما گرما و عطر تنش به خوبی حس میشد.

سرش رو کنار گوشم خم کرده و با صدای بم و آهسته ای پچ زد:

– نمیخوام بابت اینکه دیشب بی اجازه بوسیدمت، عذرخواهی کنم!

اما برای جبران میتونم به اون سوالی که قصد پرسشش رو داشتی جواب بدم.

به خودم اومده و دستام رو آبکشی کردم.

به سمتش چرخیده و تو همون فاصله کمی که بین خودش و سینک ایجاد کرده بود؛ ایستادم.

به چشمای مرموز و سیاهش خیره شده و گفتم:

– احتیاجی به عذرخواهی نیست وقتی خودم هم میخواستم، اما نمیتونم از جبرانت هم چشم پوشی کنم؛ پس سوالم رو میپرسم!

دستاش رو دو طرفم به سینک تکیه داد و رو صورتم خم شد.

از این بازی و کشمکش هایی که بینمون شکل گرفته بود، خوشم اومده بود!

– که خوشت اومد!

با لبخند شونه ای بالا انداختم.

– بپرسم؟!

حصار دستاش رو تنگ تر کرده و به نوعی بیشتر به آغوشش دعوتم کرد!

منتظر به چشمام خیره شد.

بدون اینکه کوک نگاهش رو قطع کنم، سوالم رو با کمی تعلل پرسیدم.

– چرا دستکش می‌پوشی؟!

به سرعت برق شیطنت نگاهش خوابید.

گویی اون اشتیاق و حس خوبش کلا از بین رفت.

دستاش رو از روی سینک برداشت و کمرش رو صاف کرد.

تو این بین هم نگاهش رو برای ثانیه ای از روی چشمام برنداشت!

خواست قدمی به عقب برداره که ساعد هر دو دستش رو نگه داشتم.

هرچقدر هم سخت و بد، امروز میخواستم به جواب این سوالم برسم!

سری به نشونه تایید تکون داد.

دهنش رو باز کرد که حرفی بزنه، اما با ورود سارا و ” داداش ” خطاب کردنش، مجددا سکوت اختیار کرد!

یکم دیگه نگاهم کرد و بعد به راحتی دستام رو کنار زده و بدون جواب دادن به سارا و نگاه متعجبش، به بیرون از آشپزخونه رفت.

اگه اون لحظه تونستم نگهش دارم، فقط به خواست خودش بود!

حتی به خواست خودش میخواست دهن باز کنه و بگه اما با ورود غیر منتظره سارا، از حرف زدن سر باز زد!

یا شاید خواست جلوی خواهرش حرفی به میون نیاره!

نگاهم رو به سمتش کشوندم.

هنوز همونجا ایستاده بود و اینبار متقکر به من نگاه می‌کرد.

درسته جوون و کم سن و سال بود، اما قطعا احمق نبود!

حتما به فاصله کم منو برادرش و دستای قلاب شده من شک کرده بود.

لبخند احمقانه ای زده و سعی کردم بی حرف، به کار قبلیم مشغول بشم‌.

– تابش جون زحمت نکش خودم میشورم‌.

نگاهی به سمت راستم انداختم.

به کنارم اومده بود و حالا میتونستم به راحتی قرمزی محو چشم ها و نوک بینیش رو ببینم.

شاید اونقدرا هم که نشون میدادن و من فکر می‌کردم، بی تقاوت نبودن!

– چیزی نیست عزیزم خودم انجام میدم.

ناگهان پرسید:

– تابش جون بین تو و داداشم خبراییه؟!؟!

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

[/vc_column_text]

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان الماس pdf از شراره

  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه از کنارشون رد می‌شیم، از اون دسته‌ای که همه آرزو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قمار جوکر
دانلود رمان قمار جوکر به صورت pdf کامل از عطیه شکری

    خلاصه رمان قمار جوکر :   دخترک دو قدم به عقب برداشت و اخم غلیظی کرد: از من چی می خوای؟ چشمان جوکر برق عجیبی زد که ترس را به دل دخترک راه داد: می خوام نمایش تو رو ببینم سرگرمم کن! – مثله این که اشتباه گرفتی نمایش کار توعه نه من! پسرک جوکر پشت دست دختر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد دوم) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

      خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به ترمه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دختران ربوده شده
دانلود رمان دختران ربوده شده به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاده

      خلاصه رمان دختران ربوده شده :   مردی متولد شده با بیماری “الکسی تایمیا” و دختری آسیب دیده از جامعه کثیف اطرافش، چه ترکیبی خواهند شد برای یه برده داری و اطاعت جاودانه ابدی. در گوشه دیگر مردی تاجر دختران فراری و دختران دزدیده شده و برده هایی که از روی اجبار یا حتی از روی اختیار همگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لمس تنهایی ماه به صورت pdf کامل از منا امین سرشت

      خلاصه رمان :   همیشه آدم‌ها رو با ظاهرشون نباید قضاوت کرد. پشت همه‌ی چهره‌هایی که می‌بینیم، آدم‌هایی هستن که نمی‌شه فهمید تو قلب و فکر و روحشون چه چیزی جریان داره. گاهی باید دستشون رو گرفت، روحشون رو لمس کرد و به تنهایی‌هاشون نفوذ کرد تا بشه اون پوسته‌ی سفت و سخت رو شکوند. این قصه،

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
16 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مَسی
مَسی
1 سال قبل

وااااا پس پارت بعد کو

ساناز
ساناز
1 سال قبل

ندا جونم کجااااااااییییی

Atosa
Atosa
1 سال قبل

ندا خانوم (: میشه یه کوجولو پارت بزارید ((((((:

ساناز
ساناز
1 سال قبل

پارت جدید نمیزارید 🥺

ساناز
ساناز
1 سال قبل

آرررره سارا جون چند وقت دیگه عمه میشیییی

ترانه
ترانه
1 سال قبل

دستت درد نکنه ولی به نویسنده بگو ارواح جدش پارتو بیشتر کنه🥲
خیلی کم بود

رمان خوان اعظم
رمان خوان اعظم
1 سال قبل

پرچم ندا خانم کجاست
رو ابرا حالا ددددسسسسستتتت

میشا
میشا
1 سال قبل

ندا میبینم که داری به قولی که بهم دادی عمل می‌کنی🤍بالاخره قراره قضیه دستشو بفهمم🤯🔥حس میکنم بابای خاک بر سرش هم میتونه یه بلایی سرش آورده باشه

میشا
میشا
پاسخ به  neda
1 سال قبل

جاااان🔥❤️😂

P:z
P:z
1 سال قبل

مرسی ندا جونم

P:z
P:z
1 سال قبل

ایشالا که قضیه ی دستکشو تو پارت بعد میفهمیم

دسته‌ها
16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x