رمان آرزوی عروسک پارت 136

3.7
(3)

 

_چیزی میل دارید واستون بیارم؟
_نه باباجان دستت دردنکنه توخونه ای که آمنه توش نیست زهر بخورم بهتره.. بفرما بشین.. راحت باش!

رفتم روی کاناپه تک نفره روبه روش نشستم وگفتم:
_انشاالله آمنه جون هم به زودی خوب میشن وبرمیگردن..
_متشکرم.. الهی آمین! خب چه خبرا؟ مامان بابا خوبن الحمدالله؟

_ممنونم. خداروشکر.. دعاگوی شماهستن!
_الهی شکر.. پشت بندحرف یه کم صداشو آروم تر کرد وادامه داد؛
_آرش چش بود؟ چرا مریض شده؟ دکتر چی گفت؟

_نگران نباشید چیزخاصی نیست یه سرماخوردگیه ساده اس دیگه.. تواین فصل واسه همه ممکنه پیش بیاد..اصلا جای نگرانی نیست!

_خوبه.. خداروشکر! ازوقتی مادرش اونجوری شده اخلاق گندش گند ترشده و نمیشه دو کلوم باهاش حرف زد!
عقل ناقصش من رو مقصر همه چی میدونه و….

صدای آرش که داشت ازپله ها پایین میومد باعث شد ارسلان ادامه ی حرفش رو قطع کنه!
_میگم من خیلی گرسنمه چیزی واسه خوردن پیدامیشه؟

با اومدنش نفس راحتی کشیدم و اومدم جواب بدم که ارسلان جای من جواب داد:
_چی میخوری پسرم بگو که از بیرون واست سفارش بدم!

صبح به تهمینه(یکی ازخدمتکارهای ثابتشون که بعضی وقت ها میومد وبه آمنه کمک میکرد) زنگ زدم بیاد و گفت تاعصر خودش رو میرسونه، تا تهمینه میاد مجبوریم از بیرون سفارش بدیم!

آرش با همون اخم و بداخلاقیش گفت؛
_پس ولش کن منتظر میشم بیاد..
واسه فرار از موقیتی که توش بودم فورا خطاب به آرش گفتم:

_اگه مشکلی ندارید من میتونم آشپزی کنم!
ارسلان_ نه دخترم وظیفه ی شمانیست..زحمت نکش

_نه بابا خواهش میکنم این حرفا چیه؟‌! من هم جای دخترتون هستم چه فرقی میکنه؟!
آرش که انگار پیامم رو خونده بود گوشی دستش اومده

واسه اینکه باباش نتونه سوالی روازم بپرسه اومد روی کاناپه بافاصله از باباش نشست وگفت:
_حق با باباست شما زحمت نکش! فقط اگه امکانش هست میشه چایی دم کنی؟

ازجام بلندشدم وگفتم:
_البته چرا که نه! الان میرم وآماده میکنم! واسه ناهار چی میل دارید درست کنم؟
ارسلان اومد مخالفت کنه که فورا گفتم:

_واقعا بدون تعارف میگم.. خواهش میکنم راحت باشید ومن رو جای دخترتون بدونید!
_دستت دردنکنه.. غیرازاین هم نمیتونه باشه وبادختر خودم فرقی نداری…

خلاصه بعداز یه کم تعارف تیکه وپاره کردن قرارشد واسه ناهار زرشک پلودرست کنم..
داشتم توی آشپزخونه لوازم ناهار رو آماده میکردم که آرش اومد وگفت؛

_توزحمت افتادی ساراخانوم! کمک نمیخوای؟
_نه ممنون.. چه زحمتی بابا یه برنج ومرغ ساده اس دیگه.. برو استراحت کن!
نگاهی به اطراف انداخت و اومد نزدیکم و باصدای پچ پچ گفت؛

_به موقع رسیدم؟ چیزی که نپرسید؟
مثل خو‌دش آهسته جواب دادم:
_نه خداروشکر به موقع اومدی!
_خوبه! تا حواسش نیست بوس رو ردکن بیاد!

چاقویی که باهاش پیاز خرد کرده بودم وهنوز توی دستم بود رو باتهدید طرفش گرفتم وگفتم:
_تا اون زبون شش متریت رو کوتاه نکردم برو رد کارت!

عقب کشید وبا اخم وصدایی جدی گفت:
_یعنی چی این کارا؟
از حرکتش جا خوردم! یعنی الان عصبی شد؟
اصلا چرا عصبی بشه؟
با ابرویی که ازشدت تعجب بالا پریده بود گفتم:

_وا؟ یعنی چی، چیه؟ طلبکاری؟ لب خودمه نمیخوام بوس کنم!
_چی؟ لب خودته؟ کی گفته؟ پس من اینجا چیکاره ام؟
فهمیدم اخمش ساختگیه و داره کرم میریزه!

واسه همون مثل خودش اخم کردم وگفتم:
_من میگم! شما هم تا وقتی مالک اصلی نشدی وسند نزدی هیچ کاره!
باشیطونی ابرویی بالا انداخت و گفت‌:

_ای شیطون!! سند میخوای آره؟ پس بگو میخوای بگیرمت دیگه! چرا طفره میری؟
بهت زده نگاهش کردم که یه ودفعه صورتشو نزدیکم کرد و گاز ریزی از لبم گرفت!

ترسیده خودمو عقب کشیدم و با وحشت گفتم:
_خیلی بیشعوری آرشش!! این چه کاریه؟ بابات خونه اس دیوانه میخوای بدبختم کنی؟

خندید و باخنده گفت:
_نترس جوجه حواسم هست! توچرا اینقدر میترسی؟ بدبخت واسه چی؟ فوقش سندت رو به نامم میزنم دیگه!

_زهرمار.. مگه من کالا هستم که سند بزنی؟! دیگه تکرار نکنی ها…
_میکنم بعدشم توخودت…..
ارسلان_آرش جان؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Aram
Aram
1 سال قبل

نویسنده ناموصا نگران انگشتاتم

Sana
Sana
1 سال قبل

یه چیز برام خیلی سواله ماشین ارش چیه؟؟

Heli
Heli
پاسخ به  Sana
1 سال قبل

خوبح عی رمانه واقعیت نی😂🖐️

آراد
آراد
1 سال قبل

چقد مفید بود

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط آراد
Nahar
Nahar
1 سال قبل

ماشالا چقدر زیاد بود😐😐

نازنین
نازنین
1 سال قبل

واسه خودت هیچی نمیشه ولی قصد سکته دادن مارو داری بخدا طولانی ترش کنننننننننننن😡😡

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x