رمان آرزوی عروسک پارت 73

1.5
(2)

 
وقتی دید خیلی خجالت کشیدم نگاهشو ازم گرفت اما همچنان لبخند روی لبش بود، گفت:
_بیخیال فیلمش هیجانیه!
دلم میخواست اول پاشم بزنم توفکش وبگم اگه بیخیالیه پس نیشتو ببند، بعدشم زمین دهن بازکنه ومن برم داخلش!

اما بااین افکار فقط داشتم هیجان فیلم رو از دست میدادم!
پس بیخیال شدم و دیگه تا آخر فیلم دهنم رو بستم..
زیرچشمی حواسم به آرش بود که هم فیلم میدید هم باکسی اسمس بازی میکرد!

فیلم که تموم شد ازجام بلند شدم و گفتم:

_خیلی قشنگ بود! ممنون از پیشنهادت بخاطر فیلم!
آرشم بلند شد وگفت؛
_اره خوب بود.. آدم با این فیلم ها دلش هوس عاشقی میکنه!
من میرم یه زنگ به مامان اینا بزنم پیداشون نیست!

جوابی واسه حرف اولش نداشتم وخودمو به کوچه ی علی چپ زدم و واسه جمله دومش گفتم:
_اتفاقا من هم داشتم میرفتم همین کار رو بکنم! غیبتشون طولانی شد استرس گرفتم!
گوشیشو ازجیب گرمکنش درآورد و درحالی که مشغول گرفتن شماره بود گفت؛

_نه بابا استرس نگیر بعضی وقتا باهم خلوت میکنن!
اینو گفت وهمزمان به طرف اتاقش رفت!
چنددقیقه بعد درحالی که لباس های بیرونشو پوشیده بود از اتاقش اومد بیرون ومن با گیجی نگاهش کردم!

_با مامانت اینا حرف زدی؟
_آره انگار مطب شلوغ بوده دارن برمیگردن!
_اهان خوبه خداروشکر!
_ من دارم میرم بیرون مواظب خودت باش کارهای خطرناک نکن تا بزرگ ترها برمیگردن!

با مسخرگی اداشو درآوردم وگفتم:
_هارهار.. بی مزه!
باخنده چشمکی زد و رفت بیرون!
به ساعت که هشت غروب رو نشون میداد نگاه کردم!

چرا امروز زمان نمیگذره و تموم نمیشه؟
حوصله ام سر رفته بود و بیکاری باعث میشد به موضوع های بیخود فکر کنم واسه همون به آمنه زدم و ازش پرسیدم غذا چی میخواد درست کنه که من درستش کنم و خودمو سرگرم کنم!

آمنه از اون دسته زن هابود که اعتقاد داشت اگه خودش کارنکنه و آشپزی نکنه ازدست وپا میوفته!
از طرفی هم ارسلان فقط دست پخت زنش رو قبول داشت و به قول خودش دست آمنه به غذا که میخوره اون غذا طعم بهشت میگیره!

درکل ازاون دسته خانواده های پول دار که هزارتا کلفت ونوکر دارن نبودن!
فقط روزهایی که دوره مهمونی داشتن کمک میگرفت!
همونطور که مشغول آشپزی بودم توی این فکرها بودم که باشنیدن صدای آمنه رشته ی افکارم پاره شد!

_به به چه بویی راه افتاده توخونه!
_سلام!
_سلام به روی ماهت! ببخشید مادر به زحمتت انداختم!
_خواهش میکنم. چه زحمتی، کاری نکردم که!
نتیجه دکترتون چطور بود؟ همه چی خوب پیش میره انشاالله؟

_خوب بود، گفت دیگه پیرشدی آمنه خانوم و باید به فکر اون دنیات باشی!
_وا خدانکنه.. انشاالله همیشه عمرتون به دنیا باشه..
_شوخی میکنم خوشگلم! مثل همیشه جواب آزمایش ها وچکاپ هارو نگاه کرد و داروهامو عوض کرد!

من میرم لباس هامو عوض میکنم میام کمکت میکنم باشه؟
_لازم نیست شما برید استراحت کنید من عاشق آشپزیم.. واقعا میگم!
_آخه خسته میشی مادر..
_نگران نباشید من راحتم.. چایی میخورید واستون بیارم؟

_والا دخترم هلاکم.. اینقدر که مارو علافمون کردن وقت نشد یه چیزی بخوریم دهنمون تربشه!
_پس تاشما لباس هاتونو عوض میکنید من هم چایی میارم!
تشکری کرد و رفت توی اتاقش!

باعجله آلو هارو توی ظرف گذاشتم و روش یه کم آب ریختم تا خیس بخوره (واسه شام خورشت آلو گذاشته بودم)
بعدش رفتم واسه آمنه چایی ریختم و یه کمم خرما و آجیل توی سینی گذاشتم و اومدم ببرم بیرون که خودش اومد توی آشپزخونه وگفت؛

_دستت دردنکنه عزیزم.. همینجا میخورم خوشگلم!
سینی رو روی کانتر آشپزخونه گذاشتم
_خودتم بیا بشین یه کم حرف بزنیم!
به حرفش گوش کردم و روی صندلی نشستم..
حالا بجای آرش مادرش روبه روم نشسته بود!

_چه خبر؟ امروز چطور بود؟
منظورشو نفهمیدم! نمیدونستم منظورش نیمه ی اول روزم بود یا نیمه ی دوم که با آرش تنها بودم!
اما گفتم:
_خوب بود..
انگار جواب کوتاهم قانعش نکرده بود چون سوالی نگاهم میکرد و منتظر جملات بعدی بود!

باخنگی نگاهش کردم که گفت:
_واسه دکترم عجله داشتم و وقت نشد چیزی بگم اما این دلیل نمیشه که چشم های اشکی وصورت ژولیده ات رو ندیده باشم!
چیزی شده دخترم؟ کسی ناراحتت کرده؟

بافکر کوهیار لب گزیدم وگفتم:
_نه اصلا.. چیزمهمی نبود.. یعنی اصلا چیزی نبوده.. خب.. بعضی وقتا دلم میگیره.. اما الان خوبم.. نگران نباشید!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.3 (6)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Aynour
Aynour
1 سال قبل

لعنتیاااا کککمممعععع😫😐😐😐😐😐

Heli
1 سال قبل

از بس رمان خوندم حالم ع خدم بهم میخوره😑لعنتیا بنویسسسین تموم شه بره!
اه

taezeh
پاسخ به  Heli
1 سال قبل

یس منم حالم به خورد

پ ا
پ ا
1 سال قبل

صحیح👍😑

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x