رمان آرزوی عروسک پارت 90

3.7
(3)

 

اون روز مامانت به بهونه اینکه مامانم آشپزی نشونش بده اومده بودخونه ی ما!
بعدها بهم گفت از مادرم شنیده بوده من دارم میرم!
وقتی داشت میرفت جلوی در باخجالت بهم گفت:
_خیلی مواظب خودتون باشید..

دلم ریخت.. اولین بارش بود مستقیم باخودم حرف میزد و این کارش باعث شد بیشتر ازقبل استرس بگیرم!
زبونم انگار بند اومده بود.. باجون کندن گفتم:
_میترسم… میترسم برم و تو…
یه دفعه میون حرفم پرید و تند گفت:
_منتظرتون میمونم و فورا رفت و در روپشت سرش بست!

منومیگی؟ همونجا جلوی در وا رفتم و روی زمین نشستم.. قلبم مثل گنجشک میزد.. مامانم ترسیده اومد که چی شدی؟ توهپروت بودم.. باهمون صدای وا رفته ام گفتم:
_خاطرمو میخواد مامان..!
همون حرفش بهم دل وجرات داد..
قبل رفتن دلو زدم به دریا ورفتم پیش باباش!

رفتم و رو در رو یا به قول آقام مردونه حرف زدم!
گفتم من دستم خالیه درست.. به قول شما آسمون جول هستم درست.. اما شیرپاک خوردم و نون حلال.. شرمنده ام و امیدوارم حرف هامو روی بی ادبی تلقی نکنید.. چهارساله قلبم اسیر این خونه شده و خدای من شاهده توی این سالها سرمو بلند نکردم و به چشم های دخترتون نگاه کنم!

عاشق شدم و مردونه و با رعایت رسم و رسوم پاپیش گذاشتم و دخترتون رو خواستگاری کردم.. تنها هدفم از اومدن و دست بوسی شما این بود که بهتون بگم تک به تک حرف هایی که شب خواستگاری به من گفتید رو به عنوان پدری دلسوز آویزه ی گوشم کردم

اومدم بگم کارپیداکردم و بخاطر حقوق خوبشون مجبورم مدتی رو شهرستار کارکنم اما قول میدم با عرضه باشم ورسفید برگردم..
بهش گفتم واسه خوشبخت کردن سپیده تموم عمرم رو میذارم وقسم میخورم تاپای خونم تلاش کنم!

اون روز توی صورت باباش اثری از اخم نبود وبرعکس همیشه آروم بود
بهش گفتم ا‌‌زتون خواهشی دارم که به من ۲سال وقت بدید تا خودمو ثابت کنم و شوهرش ندین!
بابا‌ش دستشو روی شونه ام گذاشت وگفت:

_لازم به اومدن و این همه اصرار برای ثابت کردن خودت نبود.. من از این چشم هاس مضطرب همه چی رو خوندم.. کسی که واسه خوشبختی دخترمن داره تلاش میکنه هم فراموش نمیکنم..!

پاشو برو محمود جان ! برو ودست خدا به همراهت.. اما هرکجا کم آوردی وخواستی جا بزنی، یادت باشه اینجا چندنفر متنظر برگشتن ودیدن موفقیتت هستند!
اون روز حرف های حاج نصرت اونقدر روی من تاثیر گذاشته بود که بجای یک شیف کاری دو شیفت کار کنم و بجای دوسال ‌سه سال بمونم!

عشقمو از چشمم هام خونده بود و باید عرضه ام رو هم نشون میدادم..
بالاخره با دست پراومدم و بجای یک مغازه دوتا مغازه زدم و خداروشکر ثابت کردم شوهرخوبی برای دخترش میشم!
آهی کشید و غمگین گفت:
_خدارحتمش کنه.. مرد و ندید که چه به روزگار دخترش اومد و ندید که منه بی عرضه نتونستم تا همیشه به قولم عمل کنم وحتی نتونستم پدرخوبی برای بچه هام باشم!

تموم مدتی که بابا حرف میزد من بیصدا اشک ریخته بودم و دلم برای یه عشق قشنگ و پاک و بی ریا مثل عشق مامان وبابام پرمیکشید..
دماغمو بالا کشید وباصدایی که ازته چاه درمیومد گفتم:
_نگو.. این حرفونزن.. توبهترین بابای دنیایی.. تو یه اسطوره ای بابا جونم!

_حالا هم من.. به عنوان یه پدر.. پدری که عاشق دختراشه.. بهت میگم اون شب عشق و التماس رو توی چشم های کوهیار دیدم.. توچشم هاش خوندم که چقدر عاشق دخترمه.. اومدم بهت بگم تصمیم باخودته و من هرگز برای زندگیت اجبارت نمیکنم اما عشق اون پسر منو یاد خودم انداخت باباجان!

ایستادم.. زیر نور تیره برق بودیم..
متوجه اشک ها و صورت خیسم شد..
_چرا گریه میکنی بابا؟
_دلم گرفته بابا.. خیلی دلم گرفته…
_بخاطر کوهیار؟ دورت بگردم اون شب های اول فکرش پریشون بوده.. یه حرفایی زد و حالا پیشمونه ماهکم…

_زمونه عوض شده بابایی.. عشقی به پاکی عشق شما و مردی به مردونگی شما یاخیلی کم پیدا میشه ویا اصلا پیدا نمیشه نفسم…
آدما عوض شدن باباجونم.. دروغگو و فریب کار شدن.. حتی چشم هاشونم به راحتی میتونه آدم های ساده ای مثل مارو فریب بدن….

اونی که توی چشم های کوهیار خوندی عشق نبوده دورت بگردم!
بلکه دروغ و حیله بود.. کوهیار مثل شما عاشق نبود ونیست!
که اگر بود با زن های رنگارنگ همسر نمیشد دخترتو خون به دل نمیکرد..
اون عاشق نیست که اگر بود از عشقش طلب نمیکرد یک شب رو باهاش بخوابم و پولشو بگیرم!

عاشق نیست بابا گول اون چشم ها ونگاه های مکارش رو نخور.. اگه عاشق بود دخترت رو با هرزه ها مقایسه نمیکرد و ازش قیمت یک شب تا صبح رو نمیگرفت و به زور نمیخواست عشقش رو ببره مکان وباقیمت بالاتر اما شبی طولانی!
نمیخواستم این هارو بهت بگم بابا اما لازم دوستم بهت بگم هیچکس رو با خودت و قلب شریفت مقایسه نکنی!

اگه کوهیار رو نمیخوام واسه اینه که جلوی چشمم خیانت کردو بازن های دیگه خوابید و غرورم رو شکست!
نمیخوامش چون من باهرزه دلان هیچ سروکاری ندارم!

شما حاضر میشی به این آدمی که نزدیک بود به عنوان زن بدکاره به دخترت دست درازی کنه و پولشو پرداخت کنه و فرداشم بندازتش بیرون دختر بدی؟ اگه دخترتو میدی من قبول میکنم!
بابا که انگار اونقدر عصبی بود که دهنش خشک شده بود و قدرت حرف زدن نداشت سری تکون داد و با صدایی که از ته چاه در میومد گفت:

_چرا این هارو زودتر بهم نگفتی؟ چرا گذاشتی این همه مدت بگذره و بعد بگی؟ من این هارو نمیدونستم وگرنه هرگز نمیذاشتم پاشو تو خونه ام بذاره..چه برسه این که با بی شرمی بیاد و ازمون بخواد باهم ازدواج کنین!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 4.1 (12)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (7)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
KAYLA
KAYLA
1 سال قبل

اگر سارا با کوهی مزدوج شود همشان را نفرین میکنم و دیگر رمان را ادامه نمیدهم 😐

Heli
پاسخ به  KAYLA
1 سال قبل

احسنت

پ ا
پ ا
1 سال قبل

ای دمت گرم گفتی😉

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x