رمان آوای نیاز تو پارت 118

5
(1)

 

×××

 

فرزان*

 

تماس و قطع کرد وگوشی و پایین آورد

تو صورتم خیره شده و گفت:

_جریان یادگیری زبان آوا خانوم و چی بگم بهش آقا؟!

 

 

دستی به فکم کشیدم و نگاهم و ازش گرفتم و دادم به پنجره سراسری اتاقم

به باغ نگاه کردم و لب زدم

_قبلا هم بهت گفتم سیاوش… هر چی خودت فهمیدی و عین واقعیت بهش بگو درست مثل یه خبر چین برای جاوید!

 

 

نیشخندی زدم و ادامه دادم

_بزار‌ خیالش راحت باشه

 

_چشم آقا

 

سری تکون دادم و از جام بلند شدم و لب زدم

_حواستم‌ به آوا باشه هر اتفاقی افتاد بهم زنگ‌ بزن خبر بده مثل این که زیادی هنوز فکرش درگیر و دستپاچلفتیه… من دیگه میرم

 

_چشم

 

از اتاق کارم زدم بیرون و سمت پله ها خواستم برم که نگاهم به در اتاق آوا خورد و کنجکاو سمت در رفتم

خواستم در اتاق و باز کنم اما با شنیدن صدای حرصیش پشیمون شدم و گوش سپردم به حرفاش که معلوم نبود به کی میزنه و مخاطبش کیه

_پسره ی خل روانی به من میگه بی عرضه برداشته برای من که حوصله خودمم ندارم معلم زبان گرفته

من نمی‌دونم چرا هر کی به من میرسه یه چیزیش هست و یه جوری رفتار می‌کنه که انگار از دماغ فیل افتاده به من میگه خودت و در حد من کن من نخوام دیوونه شم باید کیو ببینم؟

 

 

چند لحظه سکوت کرد و بعد با صدای گرفته ای ادامه داد

_آتنا دارم دیوونه می‌شم هر کاری می‌کنم هر فکری می‌کنم یهو یه تصویر یه ذهنیت از جاوید میاد تو سرم و یهو می‌بینم چند دقیقه به یه جا خیره موندم

 

 

 

دیگه نه ایستادم به حرفاش گوش کنم و معلوم بود که با آتنا تماس گرفته

ولی جواب‌ حرفایی که پشتم زده بود و سر میز شام بهش تحویل می‌دادم

 

 

 

×××

 

جاوید*

 

نگاهم و تو کافه چرخوندم و در آخر رسیدم به آیدین که پشت یکی از میزای وسط کافه نشسته بود، برعکس من که هر موقع می‌اومدم این جا برای رفع خستگی انتخابم میزای کنج کافه بود…

نفس عمیقی کشیدم، سمتش رفتم و صندلی روبه روش رو کشیدم بیرون و با توجه به صدایی که داد نگاهش و از گوشیش که داشت توش غرق می‌شد گرفت و داد بهم

با تعجبی که تو چشماش نمایان بود گفت:

_اومدی؟!

 

 

سری‌ تکون دادم و نشستم

_آره ولی بخوای دلقک بازی در بیاری و حرفایی بزنی که حوصلش و نداشته پاشم همین الان بگو پاشم برم

 

_خیله خب بابا

 

گوشیش و گذاشت رو میز

_خیله خب بریز بیرون راحت شی دیگه

 

فقط‌ نگاهش کردم که دستشو پشت گردنش کشیده و خودش ادامه داد

_خیله خب این جوریم که نمیشه حرف زد با تو

 

قرص خیلی خب خورده بود؟

با دست اشاره به گارسون کرد که سمتش اومد

_بفرمایین؟

 

_لطف کنین یه قهوه ترک بیارین برای آقا

 

با ابروش به من اشاره کرد و گارسونم باشه ای گفت و رفت که رو بهش ناخواسته توپیدم

_قهوه می‌خواستم لال نبودم می‌گفتم خودم

 

_خب چیکار کنم؟ حرف که نمیزنی چیزی که نمی‌خوری نشستی مثل بُز ابولهول من و نگاه میکنی فقط

 

دستی رو صورتم کشیدم و با سوالی که کرد صورتم درهم شد

_از زندگی جدیدت راضی؟

 

نگاهم و بهش دادم، دهن باز کردم جوابش و بدم که سریع ادامه داد خودش و مانع جوابم شد

_البته اگه می‌خوای مثل صبح تا الان فیلم بیای جلو همه و نشون بدی همه چی عادیه هیچی نگی بهتر

 

خیره بهش جدی لب زدم

_زندگی من عادیه آیدین همه چی طبق برنامه هامه اما نبود یه نفر این وسط بدجور رفته رو روانم

 

مکثی کردم و ادامه دادم

_ذهنم و درگیر خودش کرده اونم فقط به خاطر لجبازی اگنه من آوا رو می‌شناسم می‌دونم آدم این کارا نیست، داره فیلم میاد برای حرص دادن من! می‌خواد مثلا بهم بفهمونه که بدون توام می‌تونم پس سعی نکن هی بهم بفهمونی زندگیم از حالتی که می‌خواستم خارج شده من شدم آدم بده ی قصه اونم چون مستقیم گزینه عشق و انتخاب نکردم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
........
........
1 سال قبل

فرزان بیشتر به درد اوا میخوره ادمی به خودخواهی جاوید فقط یکی مثل ژیلا حقشه اخه ادم انقد خود بزرگ بین و خودخواه؟

Prm
Prm
پاسخ به  ........
1 سال قبل

فرزان هم بخاطر اهداف خودش به آوا نزدیک شده نه از سر خیر خواهی و مهربونی همون طور که جاوید بخاطر آرامش خودش بود.

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x