رمان آوای نیاز تو پارت 128

5
(2)

 

 

اتین جملش یعنی همون‌طور که تو مشتاقی بفهمی من کیم منم مشتاقم ولی من جوابی نداشتم و واقعا من کی بودم تو این خونه؟

بازم کم‌ نیاوردم

_تا همین جا بگم که خدمه نیستم

 

نیشخندی زد

_منم تا همون حد میگم پس

 

دیگه زیادی داشت رو مخم می‌رفت.

اول صبحی ببین کی و چی به پستمون خورد!

کنایمو زدم

_نیاز نیست چیزی بگید چون از تصویر دیشب معوم بود جایگاهتون چیه!

 

اخماش تو هم رفت که شونه ای انداختم بالا و تو دلم گفتم‌ این الان فکر میکنه من سینه چاک فرزانم با این حرفا اما در اصل داشتم حرص میخوردم سر این‌ موضوع که چرا مسئولیت من و داده به یکی دیگه و من و بی عرضه دونسته

پوفی کشیدم و سمت دستگاه قهوه ساز رفتم که صداش اومد

_زحمت نکش درست کردم!

 

 

نگاهی بهش انداختم

_باشه دست درد نکنه ازین جا به بعدش و به کمک احتیاج ندارم تو برو استراحت کن یا چمی‌دونم برو گلارو آب بده

 

_ترجیح میدم سر مسئولیتم بمونم!

 

تو چشمای آبیش که از نظر من تو ذوق میزد زل زدم

_فرزان تو رو برای کمک به من گذاشته و من الان کمکی نیاز ندارم

 

داشتیم سر کار کردن باهم بحث می‌کردیم؟

احمق بودیم؟

با این حال کوتاه نیومدم

_عه پس توهم بهش میگی فرران نه آقا فرزان درضمن همچین چیزی و بهم نگفته بود!

 

 

نیشخندی زدم و تو دلم خندیدم از این که فکر میکرد من به فرزان چشم دارم در صورتی که قلب من در همین حینم به فکر جاوید بودم ولی نمیدونم چرا اصلا از این دختره خوشم‌ نمیومد و یه جورایی به دلم‌ نمی‌شست با این که ظاهرش خوب بود ولی اصلا حس خوبی نسبت بهش نداشتم و بدجور دوست داشتم پوزش و به زمین بزنم… نیشخندی تو صورتش زدم و نگاهی به لباساش که یه سرهمی مخمل قرمز بود انداختم و از دست خودم عصبی شدم که چرا به یه تیشرت ساده رضایت دادم

حس رقابت بدجور تو وجودم شکل گرفته بود و از طرفی بدم‌ میومد که می‌خواست بگه مسئولیت خونه با منه در صورتی که اول مسئولیت و فرزان به من داده بود و نمی‌خواستم از دستش بدم و یه جوری حرف فرزان و که بی عرضه می دونستم و تایید کنم

با اخم فقط می‌کاویدمش که جرقه ای که تو ذهنم خورد لبخندی زدم و خیلی ریلکس عقب نشینی کردم

_باشه عزیز به کارا برس

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x