رمان آوای نیاز تو پارت 129

5
(2)

 

 

کاملا جا خورد از عقب نشینیم

ریلکس سمت قهوه ساز رفتم و فنجونی برداشتم و مشغول قهوه ریختن برای خودم شدم

اونم نگاهش و ازم گرفت و مشغول شد که دست دراز کردم نمک دون و از روی کابینت برداشتم و درش و کاملا باز کردم و بدون هیچ دلسوزی همشو خالی کردم‌ تو ظرف قهوه و زیر لب گفتم نوش جان!

همین که کارم و کردم فنجون قهوه خودم و گذاشتم رو میز و نگاهی بهش کردم که با سلیقه مشغول چیدن‌ میز بود نیشخندی زدم و با خیال راحت سمت خروجی رفتم… واستا پدرت و در میارم!

 

پا تند کردم سمت اتاقم و در آخر بعد طی کردن پله ها وارد اتاقم شدم، در و محکم بهم بستم تیشرتم و از تنم دراوردم و پرت کردمش گوشه اتاق

سمت کمد دیواری سفید رنگم رفتم و درش و باز کردم‌ شروع به گشتن کردم بین لباسای توش و لب زدم

_بد موقعی با من در افتادی موقعی که دیگه ساکت نمی‌شینم یکی مثل ژیلا تازه از راه برسه و با من‌ هر جور دوست داره حرف بزنه موقعی که می‌خوام تغییر کنم و چقدر خوب که تو هستی

 

 

همین‌طور که لباسای تو کمد و رصَد میکردم و در آخر نگاهم رو لباس مشکی چرم‌ مانندی که تا بالای زانوم بود زوم شد

متفاوت بود از بقیه لباسا و تا حالا خودمم هیچ وقت اینجوری لباس نپوشیده بودم و فکر کنم انتخاب خوبی بود برای شروع یه تغییر

لباس و که تنم کردم‌ سمت آینه رفتم‌ و راضی کش مویی از رو میز توالت برداشتم و موهام و محکم بالا سرم بستم و در آخر دو تیکه از موهای جلومو تو صورتم انداختم.

خط چشممو برداشتم و بالا چشمم کشیدم و دونباله دادم بهش و در آخر تو آینه لب زدم

_که من بی عرضم؟ من نمیتونم؟ برای من ورمیداری دختری که شبا باهاش میخوابی و میاری میگی مسئولیت خونه با اون تو بی عرضه ای!

 

 

نفس عمیقی کشیدم سمت در اتاق رفتم و با اعتماد به نفس از اتاق خارج شدم و سمت آشپز خونه قدم برداشتم…

به آشپزخونه رسیدم‌ و خواستم وارد شم ولی قبل این که وارد شم صدای فرزان بود که من و می‌خکوب خودش کرد و نشون میداد داخل آشپز خونست و مخاطبش دختریه که هنوز اسمشم نمی‌دونستم!

 

_فکر کنم گفته بودم تو کارای من نباید دخالت کنی لاله!

 

_آره ولی وقتی با من سر می‌کنی نباید با کس دیگه ای باشی این قانون خودت بود یادت رفته؟

این دختره کی که خودش و خانم خونه می‌دونه؟

 

_از خودش بپرس‌… درضمن دوست ندارم رابطه ای که سر انجامی نداره تو دهن این و اون بیفته این قدر پیش اره و اوره از ما نگو از خودت بگو فقط!

 

لبخندی زدم و صدای لاله هم به گوشم خورد:

_کی گفته صد در صد بی نتیجس از کجا معلوم؟!

 

_رابطه من و تو سر نیازامون شروع شد وَ خیلی زودتر از چیزی که فکرش و کنیمم شروع شد و چیزی‌‌ ام که زود شکل میگیره زودم‌ از بین میره… بیا این و قبول کنیم‌ اگه این خونه یا این زندگی و نداشتم انتخاب تو نبودم و تو هم اگه این قیافه و نداشتی انتخاب من نبودی

در نتیجه این دلبستگی نیست که من و تو کنار هم نگه داشته وابستگیه و فرق زیادی بین دلبستگی و وابستگی وجود داره!

شرط ما هنوز سرجاش، چیزی کم‌ و کسر داری تو زندگیت که الان‌ اول صبحی گیر دادی بهم؟!

 

_فرزان مگه زندگی فقط به خونه و ماشین پس احساسات چی پس تعهد چی؟

 

_واستا واستا اولا تو خودت این زندگی و انتخاب کردی چاقو نزاشته بودم زیر گلوت که! گفتم از قیافت خوشم اومده و خودم تامینت میکنم نیازی نیست بری خارج کار مدل این جور چیزا وَ تو قبول کردی… زندگیتم به قدر کافی خوب بود اما تو بیشتر می‌خواستی و شرط من و قبول کردی این دیگه به من ربطی نداره تو طمع کار بودی و فکر احساساتو نکردی از طرفیم دارم میگم تو به من دلبسته نیستی وابسته ای و اصلا فرق این دوتارم نمیدونی

 

 

حرفاش چرا این قدر قانع کننده بود!

خودم درگید حرفای فرزان بودم… منو جاوید بهم دلبسته بودیم یا وابسته؟

فرزان ادامه داد:

– ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﻣ‌ﯿﺨﻮﺍمت چون ﻣﻔﯿﺪﯼ… ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿ‌ﺨﻮﺍمت حتی ﺍگه ﻣﻔﯿﺪ ﻧﺒﺎﺷﯽ!

به کسی که دوستش داری دلبسته باش نه وابسته این و برای زندگی خودت میگم لاله این بحثم‌ تموم‌ کن

یک سال باهم بودیم دوست ندارم حرمتای بینمون خراب بشه و به وقتشم باید از هم خداحافظی کنیم این و از اول هر دومون می‌دونستیم و الان که تو حرف احساسات و داری میاری وسط فکر کنم بهتره کم کم رابطمون و قطع کنیم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x