رمان آوای نیاز تو پارت 179

5
(2)

 

 

×××

 

 

آوا*

در اتاقش و آروم باز کردم و با دیدن چهره ی خوابش رو تخت پوفی کشیدم

وارد اتاقش شدم و در و بستم و کلافه غر زدم

_بعد به من میگه چرا این قدر می‌خوابی خودش و نمیگه که

 

روی تختش نشستم و نگاهم به چشمای خوابش دادم که از این زاویه به شدت من و یاد جاوید می‌نداخت و شباهت بینشونو تازه آشکار میکرد ولی خب چه فایده دیگه هیچ پُلی بین من و اون نبود

به قول خودش همه پلای پشت سرمون و خودمون خراب کردیم دیگه راهی برای برگشت نبود!

سری به چپ و راست تکون دادم تا افکارم پر بکشن و خواستم پاشم برم اما با فکر این‌ که اگه الان برم باز خاطرات به جونم میفتن سر جام نشستم و نگاهی به قیاقه خواب فرزان کردم… لبخند شیطانی زدمو تیکه مویی از موهام که دوباره به رنگ‌ مشکی دراورده بودمشون و طاقتم‌ نمیومد یه رنگ دیگه رو موهام باشه و تو دستم گرفتم

مورو سمت بینی فرزان بردم که اخماش تو خواب توهم رفت و تکونی خورد… خنده ی ریزی کردم‌ و دوباره موهام رو به نوک بینیش کشیدم که این بار سرش و تو خواب چرخوند ولی من دست بردار نبودم و یه بار دیگه این کار و کردم و خندم گرفته بود چون هی سرشو جابه جا می‌کرد اما بالخره صدای کلافش باعث شد تو جام بپرم

_آوا..آوا..آواااا

 

پس فهمیده بود منم!

تک خنده ای کردم که چشمای خمار خوابشو باز کرد و با اخم بهم خیره شد… شونه ای انداختم بالا و گفتم:

_هی به من میگی مثل خرس می‌خوابی می‌خوابی خودتو نگاه!

 

 

چند بار پلک زد و لب زد

_من از شمال تا این جا یا کله رانندگی کردم و الان خوابیدم اما تو کلا یا خوابی یا درحال آزار دادن منی

 

_ای بابا چقدر غر میزنی می‌خواستی راننده بیاری؟!

آخه کی مسافرت میره راننده میاره تازه از خداتم باشه من بودم… اگه من نبودم میخواستی بری بشینی اون جا باز بساط قهوه و کتاب و کار این جاتو ببری اونجا که خب چه کاریه همین جا میشستی تو خونت دیگه

 

_تو خونم نشسته بودم تو ول کن نبودی

 

دستم گذاشتم رو لبام

_عه عه نگاش کنا عجب آدمی هستی تو… حالا مگه بهت بد گذشت؟!

 

هیچی‌ نگفت و فقط نگاهم کرد که با یاد مسافرت سه روزمون که ایده من بود تا از اون حال و هوای بدش در بیاد لبخندی زدم

یادمه اولش همش مخالفت میکرد و کارش شده بود بهانه تا نیاد ولی وقتی دیدم حال و حوصله کارم نداره بازم بهش پیله کردم و بهونه دیگه ای نداشت قبول کرد و چقدرم خوب شد که قبول کرد… هر چند اوایلش هیچ کاری نمیکرد اما کم کم یخشو آب کردم و این قدر بهش پیله کردم که آخرسر جلوم کم آورد

چقدر مثل دوتا دوست باهم درد و دل کردیم و چقدر خندیدیم خنده هایی که باور نمیکردم از طرف فرزان باشه اما مسافرت سه روزمون اندازه یه مسافرت یک هفته ای خوش گذشت و خیلی تاثیر داشت… هم رو من اثر داشت هم رو مردی که ظاهرش ففط بیتفاوت بود

لبخند من و که دید لب زد

_به چی میخندی که نیشت بازه؟!

 

_هیچی یاد مسافرتمون افتادم خیلی خوش گذشت جز قسمت طباخیش

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 4 (4)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Shaghayegh
Shaghayegh
1 سال قبل

روزانه دو پارت بنویس نویسنده پلییییز
یا اگرم یه پارت مینویسی طولانیش کن خوب

علوی
علوی
1 سال قبل

حس می‌کنم آوا و فرزان دوستان خیلی خوبی برای هم می‌تونن باشند.
اما دوست با همسر، عشق، همدم خیلی خیلی متفاوته. آوا و جاوید با هم خیلی خیلی خوب بودند.
خدا همه ژیلاها رو از زمین ور داره

kim.ias
kim.ias
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

نه به نظرم اینکه جاوید و اوا از هم جداشدن بهتره
جاوید خودشو و شخصیتشو به اوا نشون داد
اوا فهمید که جاوید نمیتونه واش تکیه گاه باشه و نمیتونه دلش رو به بودن اون خوش کنه

panah
panah
1 سال قبل

اوایل رمان جوری بود که هممون فکر میکردیم جاوید و آوا با هم میمونن و واقعن هم عاشق شده بودن ولی الان دارین با زور به فرزان میچسبونینشون😐😂

فن فرزان
فن فرزان
پاسخ به  panah
1 سال قبل

ولی فرزان خیلی بهتر از جاویده🥺

Shaghayegh
Shaghayegh
پاسخ به  panah
1 سال قبل

جاوید لیاقت آوا نداشت اخه😂

kim.ias
kim.ias
پاسخ به  panah
1 سال قبل

جاوید عاشق اوا نبود این از تمام حرکاتش مشهود بود
کسی که عاشقه از همه دنیا به خاطر یه لبخند عشقش میگذره ولی جاوید با اینکه دید احوال اوا چقد بابت این سوری بودن ازدواجشون خرابه بازم اعتنایی نکرد و کار خودشو کرد

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x