رمان آوای نیاز تو پارت 203

5
(1)

 

 

 

با نه قاطعم حرفش رو قطع کردم و سکوت کرد ولی بعد مکثی گفت:

_گوش کن آوا… خوب گوش کن… من گفتم بزار یه تایمی بگذره قشنگ فکرات و بکنی وَ تو جوابتم دادی… با این حال من فکر میکنم داری اشتباه انتخاب میکنی چون این راهی که داری انتخاب میکنی زندگی اون بچه که هیچ روی زندگی خودت و خودم و حتی زندگی جاوید قراره تاثیر بزاره… برای همین که من اسمت و فعلا نمیبرم تو شناسنامم… گذاشتم باز زمان بگذره تو فکر کنی که اگه پشیمون شدی دیر نشده باشه… این حرف من یعنی اسمت بره تو شناسنامم پشیمونم بشی دیگه راه برگشتی وجود نداره حتی اگه بخوای اون موقع که آب از آب گذشته احساس پشیمونی کنی من نمیزارم برگردی!

 

 

فقط نگاهش میکردم تو دلم ترس بود چون این مرد شوخی نداشت و نگاه ترسیده منو که دید ادامه داد

_خوب فکرات و بکن آوا خوبه خوب… اینم یادت باشه من بهت گفتم چه به جاوید بگی چه نگی من پشتتم… ولی تو باید انتخاب کنی… اینم یادت باشه من بهت گفتم راه درست از نظر من کدومه!

 

 

هیچی نگفتم… تو بد دوراهی گیر کرده بودم! دوراهی که هر کدومش و انتخاب میکردم دیگه راه برگشت نداشت و مغزم میگفت فرزان ولی قلبم میگفت جاوید!… با این حال از جاوید بیشتر می‌ترسیدم… جاویدی که یک بار ازش بد خورده بودم… مخصوصا که الان خودش زندگی جداگونه داشت… با وجود این حرفا لبم و تر کردم و گفتم:

_من انتخابم و کردم… اما بازم وقت میخوام میترسم اشتباه کرده باشم!

 

سری تکون داد و به ظرف ترشیم نیم نگاهی کرد و برای این که از این حس و حال درام گفت:

_یعنی پسره؟!

 

لبخند کمرنگی زدم

_تا چند دقیقه پیش که مهم نبود دختر پسر شدنش

 

_حالا من یه چی گفتم… خودت چی فکر میکنی… دختر یا پسر؟!

 

نگاهی به شکمم که یکم برامده شده بود کردم

_حسی ندارم

 

_چه ترسناک!

 

نگاهم و بهش دادم که نیشخند زنان ادامه داد

_مادری که به بچش حسی نداره!… یعنی تو هم با این قلب مهربونت میخوای شبیه مادر من بشی؟!

 

سری به چپ و راست تکون داد و خودش جوابشو داد

_فکر نکنم!

 

یه لحظه دلم واسه مادرش سوخت

_تو هم حرفای اونو نشنیدی فرزان…‌ نمیدونی چی بهش گذشته… من شاید فقط یکم درکش کنم با این اوضاعم پس زود قضاوتش نکن

 

_دیر نیست دیدنش!

 

شوکه نگاهش کردم و گفتم:

_یعنی چی؟!

 

_برگشته… پدر نمونم برگشته!… انتظار تموم شد فردا میاد!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ا.ق
ا.ق
11 ماه قبل

باسلام وخسته نباشی خدمت شما نویسنده عزیز لطفاً اگر زحمتی نیست حداقل روزی سه تا چهار پارت بذارید ممنون از شما

سحر
سحر
1 سال قبل

وای چقد این پارت زیاد و جالب و… بود. ممنونم ازت خوشحالم کردی

رز آبی
رز آبی
پاسخ به  سحر
1 سال قبل

می‌خواستم دیسلایک بزنم بعد متوجه شدم داری به‌مسخره می‌گی و شوخی می‌کنی.
می‌خواستم لایک کنم دیدم نمی‌شه باز؛ ممکنه فکر کنند حرفتو جدی گرفتم و نفهمیدم داری شوخی می‌کنی. :))
خلاصه که نه لایک می‌شه کرد نه دیسلایک! ولی دمت گرم. خیلی بامزه گفتی عزیزم. :))🧡

سحر
سحر
پاسخ به  رز آبی
1 سال قبل

خخخخخ 😅😅

علوی
علوی
1 سال قبل

ممنونم

✞ΛƬΣПΛ✞
عضو
1 سال قبل

بنظرم رمان رو ندی سنگین تری نویسنده خخ

سارا
سارا
پاسخ به  ✞ΛƬΣПΛ✞
1 سال قبل

دمت گرم عزیزم این نویسنده ها انگاربا مخاطبشون لجن چندبارگفتیم پارتا کمه لطف کن طولانی ترشون کن سرحرف خودشونم نیستن که گفتن چندوقت دیگه طولانی میشه نه به اون اوایل هم روزی دوپارت میزاشت هم یکم طولانی بود انوقت الان چشمتو واکنی ببندی تموم یعنی چی این توهین به مخاطبه که نظرش نادیده گرفته میشه توجه کنید لطفا”

✞ΛƬΣПΛ✞
پاسخ به  سارا
1 سال قبل

عقده ای هستن دیگ چیکارشون میشه کرد
یکم ک مخاطب زیاد میشه فک میکنن کی ان

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x